تاریخ شفاهی (۲۲۲)
نیازمند تیمسار را اخراج کرد
حالا به شما شکایت میکنم. من بلافاصله مشاور حقوقی خودم را برداشتم و سوار شدیم و به راننده گفتم برو اراک. حدود سه ساعت بعد ما در اراک بودیم. کارگر شاکی را به زودی پیدا کردم و گفتم شخصی که قطعات مس را میبرد نشان بده. او رئیس انبار بود. او را احضار کردم و به مشاور حقوقی گفتم با این شخص برو منزلش و بگرد ببین قطعات مس در خانه او هست. آنها رفتند و من رفتم منزل تیمسار. چای آورد، هنوز چای تمام نشده بود که مشاور حقوقی من وارد شد و گزارش داد که در زیرزمین خانه رئیس انبار، تعداد زیادی از قطعات مس وجود دارد. من نامه آن کارگر را به تیمسار دادم و گفتم تیمسار شما غفلت کردهاید. آیا من باید از تهران به اینجا بیایم و دزد قطعات مسی را پیدا کنم. بعد گفتم که من میروم کارخانه برای بازدید. شما هم وسایل خودتان را جمع کنید و به تهران بروید. او اخراج شد و دوست من یک سرتیپ مهندس به جایش فرستاد.