خیامی یک دست مبل نداشت

 من چند تجربه آموزنده در این باره دارم که شاید شرح آن جالب باشد: یک شب آقای خیامی ‌میهمانی مفصلی داده بود و عده زیادی را دعوت به شام کرده بود. من هم که تقریبا به این‌گونه ‌میهمانی‌ها نمی‌رفتم در این ‌میهمانی شرکت کردم. نیمه ‌میهمانی بود که خانم خیامی نزد من آمد و خودش را معرفی کرد و گفت: من یک خواهشی از شما دارم. گفتم بفرمایید. گفت من مدت‌هاست که از شوهرم (خیامی) خواهش می‌کنم که یک دست مبل برای خانه خودمان بخرد، ولی نمی‌خرد و به جای آن عاشق خریدن ماشین‌آلات برای کارخانه است. من از شما خواهش می‌کنم به خیامی سفارش کنید که این یک دست مبل را بخرد و من این‌قدر از ‌میهمان‌هایم خجالت نکشم. واقعا تعجب کردم. خیامی با این همه درآمد و با این همه علاقه به همسرش خرید برای توسعه و بهبود کارخانه را به خرید یک دست مبل رجحان می‌دهد؟ البته در این کار دخالت نکردم.