نکوبیم و بسازیم

در زمینی که شهروندان از آن بیرون رانده‌ شده‌اند، ساختمان‌های بدقواره و بی‌روح ولی بزک‌شده چه جای مقام دارد؟ این اشتباه از آنجا نشأت می‌گیرد که گروهی تصور می‌کنند می‌شود تاریخ را کوبید و از نو ایران را ساخت. همان اشتباهی که بسیاری از مارکسیست‌ها و متجددان وطنی در یک‌ونیم قرن گذشته داشته‌اند. ایران نوین هرگز ساخته نخواهد شد. ایران نام یک حکمت، فرهنگ و تمدن و سرزمین است که مردمان آن به آن حس تعلق دارند و نمی‌توانند تاریخ و مکان خود را فراموش کنند. فقط می‌توان آن را بر اساس داشته‌های مادی و معنوی پیشین و امروزین بازآفرینی کرد و رو به آینده داشت.

گزارش به ملت عزیز را با بخش مسکن ادامه می‌دهم. تلاش می‌کنم معیارهایی را دست‌کم از منظر خودم به‌دست دهم تا براساس آنها امکان سنجش موفقیت یا شکست سیاست‌های اتخاذی فراهم‌ آید و کمکی به یادگیری جمعی کند. سیاستمدار در آغاز باید یاد بگیرد و بداند که چه‌کارهایی را نباید انجام دهد. دانستن کارهایی که نباید انجام داد از کارهایی که باید انجام داد اگر مهم‌تر نباشد کم‌اهمیت‌تر نیست.

یکم، در حوزه مسکن، آموختم که شهر و محله سازمان‌های اجتماعی هستند. ساکنان آنها به آنها حس تعلق دارند. مالکیت در آنها دارای ریشه ژرف است. بنابراین، به‌سادگی امکان تخریب و پرتاب کردن مردمان به بیرون وجود ندارد. از آن گذشته، این کار بسیار گران، زمانبر و بی‌ثمر خواهد بود. دولتی که به این کار دست می‌زند، خود را گروگان اقدام خود خواهد ساخت و سال‌ها مردم را اسیر این مداخله بی‌مورد خواهد کرد. بنابراین، تصمیم گرفتم که نکوبم ولی، بسازم. بازآفرینی شهری یعنی همین.

دوم، آموختم که در حوزه مسکن مداخله دولت شر مطلق است. مداخله دولت در هیچ بخشی به این اندازه دارای ناکارآمدی اقتصادی و آثار ضدفرهنگی و اجتماعی نیست. هرچند، مداخله‌های اولیه ممکن است اندک خرسندی موقتی و رضایتمندی عمومی را موجب شود، لیکن زمانی نمی‌گذرد که به ضد خود تبدیل می‌شود. این آموخته همه مداخله‌های دولت‌ها پس از جنگ جهانی دوم است. آنها بعدها هزینه‎‌های زیادی کردند تا آنچه  را که  ساخته‌ بودند خراب کنند. بنابراین، سیاست‌گذار مسکن نباید تسلیم فشارها شود و خود را درگیر ساخت‌وساز کند. سیاست‌گذار باید با مداخله‌های غیرمستقیم خود از طریق نهادهای توسعه‌ای چون بانک توسعه مسکن، فضایی را خلق کند که سازندگان امکان تامین مالی، دسترسی به فناوری و خلق ارزش افزوده از طریق رقابت بیابند و خریدار امکان تنظیم برنامه خانوار و قدرت خرید و تامین پیدا کند. البته که این سیاستی است که نیاز به پشتیبانی کل دولت و توجه رئیس آن دارد.

سوم، آموختم که پاسخ به تقاضا در کلان‌شهرها با محدودیت روبه‌رو است. دولت اگر بخواهد بدون توجه به ظرفیت اقلیمی شهرها به تقاضا پاسخ دهد آنها همین توان ضعیف زیست‌پذیری و قابلیت حرکت خود را از دست می‌دهند. همچنان‌که تمام کلان‌شهرهای ایران هم‌اکنون گرفتار این مشکل هستند. از این‌رو، سیاست اصلی در این حوزه باید بر توان‌افزایی یا کشف ظرفیت‌های پنهان استوار باشد. بی‌گمان، محدودیت‌های زیست‌محیطی چون زمین، آب، هوا و فراتر، محدودیت‌های اقلیمی و سایر محدودیت‌های زیستی چون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی و خدماتی باید سرلوحه کارها باشد. این به این مفهوم است که بسیاری از کارها را نباید انجام داد. آیا می‌توان بی‌توجه به این محدودیت‌ها ظرفیت سکونت‌پذیری شهر تهران را افزایش داد؟ سیاست‌گذار ملی باید در بین دوگانه محبوبیت شخصی و نفع ملی، نفع ملی را برگزیند.

چهارم، آموختم که خلق ظرفیت در کلان‌شهرها لزوما از طریق کوبیدن و ساختن حاصل نمی‌شود. سیاست توسعه شهری مبتنی بر حمل‌ونقل عمومی و عمدتا ریلی که به  TOD) Transit Oriented Development) معروف است، سیاستی برای ایجاد خلق فضاهای جدید در شهرها بدون توسعه سطحی و با اجتناب از سیاست خودرومحوری است. این همان سیاستی است که در وزارتخانه با عنوان سیاست شهرسازی ریل‌پایه بنیان‌گذاری شد و اصول آن برای اولین بار در شورای‌عالی شهرسازی و معماری ایران به‌تصویب رسید. ایستگاه‌های راه‌آهن بسیاری از شهرها چون تهران، اهواز، قزوین و... به‌عنوان کانون توسعه‌های شهری منظور شدند و حتی برای تهران تلاش شد تا از تجربه فرانسویان به‌طور مستقیم بهره برده شود تا چرخ چاه را از نو اختراع نکنیم.

پنجم، آموختم که تقاضا در کلان‌شهرها را ضرورتا در جهان در همان کلان‌شهر پاسخ نمی‌گویند. اول که به توزیع جمعیت در سرزمین می‌اندیشند. از آنکه بگذریم، توجه به ظرفیت حومه و ارتقای کیفیت زندگی در آنها، سیاست مورد تاکید و تجربه‌شده دیگران است. البته که اولین لازمه این‌کار، توسعه حمل‌ونقل ریلی حومه‌ای برای ارتقای کیفیت سکونت و ساخت اجتماعی در حومه است. از این رو، سیاست توسعه ریلی حومه‌ای برای اولین بار در دستور کار وزارتخانه قرار گرفت و تشکیل شرکت راه‌آهن حومه در برنامه ششم پیش‌بینی شد. تهران هم‌اکنون با جمعیت ۷/ ۸ میلیون نفر و با احتساب حومه ۵/ ۱۳ میلیون نفر تا این حد مشکل آلودگی هوا، ترافیک و بدمسکنی دارد. حال توجه کنید که اگر قرار باشد به جمعیت این شهر بیش از ۲ میلیون اضافه شود چه می‌شود؟ سیاست‌گذار باید دوراندیش باشد و افق‌های بلندتر را ببیند. وگرنه فرق بین او و فردی که فقط به خواسته فوری و شخصی خودش توجه دارد، چیست؟

پی‌نوشت:

۱- یادداشت ۲۱/ ۹/ ۱۳۹۶

 

06-03

نامه آخوندی به رئیس‌جمهور  (در دوره وزارت) در نقدسیاست‌کوبیدن وساختن