سفر به دهه بیست و سی
رستوران حافظیه
تجریش
توی خیابان ولیعصر، نرسیده به میدون تجریش، سر کوچه یگانه یه ساختمون سهطبقه قدیمی با آجرهای سه سانتی میبینید که سردرش نوشته رستوران حافظیه. اولین تجربه من از رفتن به حافظیه برمیگرده به پنج سال پیش که اولین بار دوستم من رو به اینجا دعوت کرد. ولی بعدش هم من چند بار با دوستای دیگهم رفتیم اونجا. این دفعه هم تصمیم گرفتیم با خانواده عمهم برای خوردن یه شام سنتی بریم. از همون اول که وارد میشی، یه حس عجیب نوستالژی به آدم دست میده. از پلههای مارپیچش میری بالا تا برسی به طبقه سوم. من شنیدم که این ساختمون قبلا دفتر کار دکتر فاطمی بوده که اتفاقا توی همین ساختمون هم دستگیرش کردن. همین باعث میشه احساس کنی که حافظیه یه گوشه از تاریخ رو در دل خودش نگه داشته. صاحبان الانش هم یه آقا و همسرشون هستند که مدیریت رستوران رو هم بر عهده دارن. ما چون هشت نفر بودیم، مجبور شدن دو تا میز رو به هم بچسبونن و البته که ما میزی که ویوش رو به خیابون ولیعصر بود رو انتخاب کردیم. من توصیه کردم که حتما دیزی سفارش بدیم و همچنین کشک و بادمجان و میرزاقاسمی رو هم اضافه کردیم. اول هم پیشغذاها رو آوردن که واقعا همه راضی بودیم. تخم مرغ رو وسط بادمجون کبابی و گوجه میرزاقاسمی شکونده بودن و سیر هم به میزان کافی داشت. غذای اصلیمون رو هم زود آوردن. آقای گارسن با حوصله دیزیهای هرکس رو با گوشتکوب له کرد. ما هم نون سنگکها رو توش تیلیت کردیم. به به! ولی یه چیزی که من واقعا عاشقش شدم زیتون پروردهشون بود که با گردوهای تازه بود. واقعا مزهش محشر بود. یعنی از زیتون پروردهای که توی ماسوله خورده بودم هم جذابتر بود. سبزی خوردنشون هم خیلی تازه بود و گویا ارگانیک و محصول باغچه کناریشونه که هر روز دستچین میشه. یه سکانس هم من دستم خورد به لیوان دوغ و پخش شد روی میز که خانم سریع با دستمال حولهای اومد و پاکش کرد. خدا رو شکر که به خیر گذشت و روی لباس کسی نریخت! همه هم دیزیها رو تا آخر خوردن و معتقد بودن که خوشمزه و خوشرنگ بود. هرچند که عمهم میگفت که دیزیهایی که خودش توی خونه میپزه خوشمزهتر و چرب و چیلیتره! امان از دست پدر و مادرا! آها راستی، یه سری میز دو نفره توی تراس هم داره که البته جدیدا اضافه شده چون یادمه که اوایل تراسش بیاستفاده بود. راجع به قیمت غذاها هم، باید بگم که به نسبت رستورانهای سنتی و با توجه به کیفیت غذاها، مناسبه. درواقع من که هرموقع رفتم، راضی بودم و این دفعه هم جلوی خانواده عمهم سربلند شدم. به شما هم شدیدا توصیه میکنم که یه روز جمعه زمستونی برید حافظیه و یه دیزی مشتی بزنید بر بدن. نوش جان!