فرصتهای نابرابر
این کتاب با یک مقدمه عالی به چهار پیامبر جدید سرمایهداری میپردازد: شریل سندبرگ مدیر ارشد فیسبوک، جان مککی مدیرعامل اجرایی شرکت هول فودز مارکت، اوپرا گِیل وینفری مجری معروف آمریکایی و ملیندا فرنچ گیتس همسر بیل گیتس و مدیر سابق برخی از محصولات شرکت مایکروسافت. اشاف مدعی است این پیامبران جدید سرمایهداری نمیتوانند حامل پیام نویدبخشی باشند و تنها کار آنها دادن امید واهی برای استفادههای تبلیغاتی به مردم است. یک مثال بارز آن شریل سندبرگ است که معتقد است شرایط برای حضور فعال زنان در دنیا فراهم شده و آنها میتوانند در فرصت برابر دست به ابتکار بزنند در صورتی که این یک دروغگویی بزرگ است. اشاف به ما یادآوری میکند مسوولیت دادن به زنان قدرت انگیزه سود را تغییر نمیدهد و استفاده از نیروی کار و اجبار آنها برای انجام برخی امور بر همه اقشار پاییندست جامعه برقرار است و تنها زنانی میتوانند از این فرصت استفاده کنند که به سلسله مراتب قدرت متصل باشند تا بتوانند در جایگاههای مهم و اصلی شرکتها نقشی کلیدی ایفا کنند. در یکی از فصول کتاب به مساله آموزش عمومی پرداخته میشود که به چه میزان در معرض خطر است. نیکول اشاف بر این عقیده است که در سرمایهداری مدرن امروز حق تحصیل هنوز هم در خطر اجحاف برای بخشی از اقشار جامعه است و بسیاری از سرمایهداران با جلو بردن پروژه خصوصیسازی آموزش، این حق را از بسیاری از افراد سلب میکنند. در این کتاب عنوان میشود آموزش دولتی به میزان خوبی میتواند بر رفاه و رشد کشورها تاثیر مثبتی بگذارد. باید در نظر داشت که اشاف به هیچوجه مدعی آن نیست که این چهار شخص انسانهای پلیدی هستند و سوءنیتی پشت رفتارهای آنان است. مقصود او از طرح چنین بحثی، توصیف شرایط موجود است و اینکه افراد به اصطلاح موفق در این فضا به چه شکل توانستهاند به این مقام دست پیدا کنند و آیا همه این فرصت را دارند که به این درجه برسند؟ اینها مسائل سرمایهداری است و نمیتوان آنها را به فرد یا گروه خاصی نسبت داد بلکه باید به شکلگیری و وجود بسیاری از بحرانها، بهصورت ریشهایتر نگاه کرد. همانطور که دیوید هاروی میگوید سرمایهداری علتهای ایجاد بحرانها را رفع نمیکند بلکه تنها آنها را کنار میزند تا زمانی که مانعی دیگر سر برآورد و چه بسا بحران دیگری بیافریند.