دکتر هادی خانیکی تحلیل میکند
نامعادله ارتباطات و توسعه در ایران
آقای دکتر نسبت ارتباطات با توسعه در ایران را چگونه میبینید یا میسنجید؟ به نظر شما ارتباطات به معنای جامع کلمه توانسته است نقش خود را در روند توسعه ایران معاصر ایفا کند؟
ببینید، برای ورود به این بحث ابتدا باید تعاریف خودمان را از هر دو مفهوم ارتباطات و توسعه مشخص کنیم. ارتباطات و به قول شما ارتباطات به معنای جامع آن در یکی از تعاریف کلاسیکش مجموعه سازوکارهایی است برای انتقال پیام، کالا و انسان. از این سه زمینه مختلف، سه برونداد ارتباطی هم شکل میگیرد که به ترتیب شامل رسانه، تجارت و حملونقل میشود. با این تعریف از ارتباطات، میتوانیم بگوییم که نقش این سازوکار اصالتا شتاب دادن به جابهجایی در روند توسعه است. به این معنی که ارتباطات، حوزه تسریع و تسهیل «تغییر» است. به بیان دیگر تغییری که بهطور طبیعی درحال انجام است به کمک سازوکارهای ارتباطی شتاب پیدا میکند.
اما توسعه چیست؟ در یک تعریف حداقلی و البته قابل قبول از توسعه بهخصوص با تاکید بر توسعه ملی، میتوانیم بگوییم که توسعه بالا رفتن ظرفیتهای مادی و معنوی یک جامعه و رسیدن به سطوح تازهای از پیچیدگی، نظم و نوآوری است. این تعریفی است که مرحوم مجید تهرانیان از توسعه ارائه میکند. این تعریف از یکسو ناظر به تحولاتی است که در جامعهای به اعتبار بالا رفتن تواناییها و قابلیتهای مادیاش رخ میدهد؛ همچون رشد سرمایهگذاری، صنعتی شدن، شهرنشین شدن، اشتغال و... و از سوی دیگر تحولاتی که با افزایش ظرفیتهای معنوی آن شکل میگیرند. منظورم افزایش امید به آینده، مشارکت، همبستگی، اعتماد، مدارا و... این تغییرات نظم جدیدی را در جامعه بهوجود میآورند که در نوع خود مبتنی بر نوآوری و برخوردار از پیچیدگیهای ساختاری بیشتری است.
حال با این مقدمات پرسش شما را میتوان تأویل کرد به این مساله که ارتباطات با همان تعریف جامعش چقدر میتواند در بالا رفتن ظرفیتهای مادی و معنوی یک جامعه موثر باشد. از این جاست که نقشهای تاثیرگذاری کیفی و کمی ارتباطات قابل بحث است. اما آنچه بیش از دیگر بخشها میتواند موضوع بحث باشد ارتباطات از منظر انتقال پیام است. در واقع هم رسانه و هم آنچه در رسانهها بازتولید میشود. یعنی روابطی که به اعتبار رسانهها بین افراد جامعه، گروههای اجتماعی، حاکمیت و نظایر اینها نظم مییابد و تعریف میشود.
در این وضعیت رسانهها هم میتوانند پیشبرنده و شتابدهنده شاخصهای مادی و معنوی توسعه باشند و هم مانع. این موضوع بستگی به زمینهای دارد که پیام رسانهها در آن فهم و کدگشایی میشود. بحثی که ما داریم درباره رسانههایی است که هم میتوانند کنشگری را در مخاطب برانگیزند هم نظارهگری را! فهم پیامهای رسانهای و خوانش و تفسیر آن در مخاطبان به اعتبار جریانهایی که در جامعه وجود دارد، میتواند متفاوت باشد. یعنی جامعهای که افقی را در برابرش ترسیم کرده باشد و امید به آینده داشته باشد، فهم یا واکنش خاصی به پیام رسانهای دارد و جامعهای که اینطور نیست، واکنش یا فهم دیگری. در مثال اول احتمال کنشگر بودن مخاطب بالاست. همچنان که در جامعه کارگر یا کارفرمایی از کارش راضی باشد یا خیر، نهادهای مدنی و بدنه جامعه به حکومت اعتماد داشته باشد یا نه و... مواجههاش با رسانه متفاوت است و طبیعتا آثار یا عوارض رسانهها هم متفاوت است. این همان چیزی است که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم. ما در نهایت با یک بسته یا پکیج روبهرو هستیم. بخشی از این بسته رسانه و پیام است و بخش دیگر الزامات و اقتضائات توسعه که همچنان که گفتم هم مادی و هم معنوی است.
در چنین شرایطی ارتباطات چگونه میتواند به سامان بخشی عوامل توسعه کمک کند؟ اصولا از نظر شما چرا در جامعه ما ارتباطات در معادلات و مباحث مربوط به توسعه مطرح است اما آثار عینی و قابل فهمی ندارد؟ مشکل کار کجاست؟
من این پرسش را به شیوه دیگری میخواهم مطرح کنم و پاسخ بدهم. نکته اول این است که رسانه را در جای رسانه قرار بدهیم. از رسانه به اندازه رسانه انتظار داشته باشیم نه اینکه رسانه را بگذاریم جای هر کار دیگری که انجام نمیگیرد.رسانه نمیتواند جای دولت قرار بگیرد، جای حاکمیت قرار بگیرد یا جای نهاد مدنی و نهاد صنفی قرار بگیرد. مشکل اینجا است که ما در فهم و جانمایی رسانه بهطور خاص و ارتباطات بهطور عام دچار اختلال هستیم. به این معنی که ضعف کارکردی در نهادهای قدرت، ثروت و منزلت باعث شده تا ما اینطور بپنداریم که نقصها و خلأها را با کمک گرفتن از رسانهها پر کنیم. این یعنی بار اضافه گذاشتن روی دوش رسانه. یعنی توقع اضافه از رسانه داشتن.
این پرسش هم به نوبه خود در مقام قرار دادن رسانه در جای چیز دیگری است. رسانه قرار نیست برای سامان بخشی به عوامل توسعه کارکند و به این اعتبار در جای دولت یا هر چیز دیگری قرار بگیرد.
اما در تاریخ تطور رسانهها معمولا این نقش برای رسانهها وجود داشته. اینطور نیست؟
ببینید دورههای مختلفی که در جهان معاصر برای رسانهها تعریف شده در سه مرحله دستهبندی میشود. مرحله نخست مرحله خوشبینی به رسانه است. احتمالا منظور شما هم همین دوره است. در این دوره گفتمان غالب پیرامون مفاهیمی چون نوسازی و توسعه خطی و... تعریف میشود. با این فرضها رسانهها میتوانند فرآیند مدرن شدن را تسریع کنند. یعنی مسیر توسعه که در پیشفرض همان مسیر طی شده در کشورهای توسعهیافته غربی است در رسانهها تصویر و تبلیغ میشود و بر این اساس نگرش شهروندان هر جامعهای هم تغییر پیدا میکند و... اما این دوره چندان دیری نپایید. دوره بعدی که متعاقب این نگاه و این گفتمان شکل گرفت، دوره انتقادی است. گفتمان شکلدهنده این نگاه با مفاهیمی چون وابستگی، مصرف زدگی، یکسانسازی و.... شکل گرفت. در این مرحله نگاه غالب این بود که رسانهها باعث ترویج مصرف گرایی، بالا رفتن میزان وابستگی و... میشوند و بنابراین در هر جامعهای که رادیو و تلویزیون، مطبوعات و دیگر رسانهها رشد کنند، به جای پیشرفت، وابستگی و وادادگی رخ میدهد. این نگاه انتقادی در جهان ارتباطات البته بسیار گسترده شد و در کشور ما هم هنوز با قوت دنبال میشود. اما با این حال مرحله دوم نیز ماندگار نشد. مرحله سوم اصولا پیشفرضها را کناری میگذارد و عمدتا به مباحثی همچون فناوری رسانهها، تکنیکهای ارتباطی و ظرفیتهای رسانهها میپردازد. در این دوره عمدتا معنای فنی و تکنیکال رسانهها مورد توجه است، اما از این زمان به بعد مباحث کاملا متفاوتی در فضای مطالعاتی حوزه ارتباطات شکل گرفت. بعد از این مرحله، ورود به عصر اطلاعات و مطرح شدن اینترنت و تلفنهای هوشمند و انقلاب موبایلی، انقلاب اینترنتی و انقلاب شبکهای و... اصولا بنیادهای جدیدی را در عالم ارتباطات شکل داد. در این مرحله بحث کارکرد خود رسانهها در جوامع مختلف مطرح است که میتواند آثار مختلف داشته باشد؛ هم میتوانند فرصت باشند و هم تهدید. امروز صحبت از این موضوع مطرح میشود که رسانهها و ارتباطات چقدر میتوانند خالق کنشهای ارتباطی باشند. چقدر میتوانند مخاطب مصرفکننده پیام را به مخاطب مشارکتجو تبدیل کنند. حوزه ارتباطات مشارکتی و روزنامهنگاری کنشگر مطرح میشود.
در این دوره اهمیت رسانه به این است که تا چه اندازه میتواند در فعالیت یا انفعال مخاطب اثر داشته باشد. رسانه در این تعریف یک ابزار است برای تعامل دو سویه و هماهنگی و برابری تولیدکننده و مصرفکننده پیام. در این دوره دیگر فهم رسانه بهعنوان ابزار دولت یا حاکمیت مطرح نیست. به بیان دیگر اگرچه رسانه خیلی مهم است و نقش موثری را در توسعه دارد ولی در عین حال نقشش نقش دولت نیست، نقش احزاب نیست، نقش نهادهای مدنی نیست. رسانه، رسانه است و میتواند واسطی باشد میان همه نهادهای اجتماعی بدون اینکه در انحصار یا کنترل هیچ یک از آنها باشد. اگر با این دید به موضوع نگاه کنیم میتوانیم بفهمیم که چرا منظومه ارتباطات و نسبتش با توسعه در ایران دچار آشفتگی و بینظمی است.
چون هنوز نگاه ما در مرحله دوم سیر میکند، یا به این دلیل که رسانه در ایران هنوز بهعنوان بخشی از دولت یا حاکمیت تعریف میشود؟
این آشفتگی که میگویم از دو منظر است. یکی این که در خود منظومه ارتباطات نارساییهایی وجود دارد و دوم در ارتباط این منظومه با عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی توسعه. برای بسط این موضوع لازم است مقدماتی را مرور کنیم.
ببینید، ارتباطات و شیوههای ارسال پیام و دریافت آن دورههای مختلفی را از سر گذرانده و این دورهها عمدتا مکمل همدیگر بودهاند و توانستهاند در ابزارهای ارتباطی هر دوره تغییرات و تحولات مداومی ایجاد کنند. نخستین دوره، دوره ارتباطات شفاهی است. در جامعه ما ارتباطات شفاهی بنیادیترین و دیرپاترین شیوه ارتباطی است. هیچیک از گونههای مختلف ارتباطی نتوانستهاند جای ارتباطات شفاهی را بگیرند. جالب این است که سازوکارهای ارتباط شفاهی هنوز هم تعیینکنندگی خود را حفظ کرده و حتی خود را بر عرصهها و رسانههای متاخرتر هم تحمیل کردهاند. بر همین اساس من فکر میکنم اگر بتوان این فرهنگ را که عمدتا در قالب گفتوگو بازشناسی میشود، وارد مطبوعات، رادیو و تلویزیون و... کنیم بیشتر میتوانیم در روند توسعه ارتباطات بهره بگیریم. اما دوره بعدی دوره ارتباطات جمعی است که بهطور مشخص با عنوان دوره مطبوعات شناخته میشود. سپس دوره رادیو، تلویزیون است و بعد از آن هم دوره رسانههای به تعبیر من «خودگزین» یا به تعبیر دیگر دوستان رسانههای خودانگیز. یعنی رسانههایی که تولید، توزیع و دریافت پیام بیشتر با محوریت خود فرد است و منجر به شکلگیری شبکهها میشود. اما در جامعه ما به دلایلی این دورهها به جای آنکه در عرض هم تعریف شوند، در طول هم و به شیوهای منقطع تعریف و تبیین شده است. حتی بیشتر از انقطاع! سیاستگذاریهای رسانهای در کشور ما به نحوی شکل گرفته است که این دورهها یا سبکهای مختلف ارتباطی در تقابل با هم تعریف شدهاند. یعنی فرهنگ مکتوب در مقابل فرهنگ شفاهی. فرهنگ دیداری-شنیداری در مقابل فرهنگ نوشتاری، فرهنگ شبکهای در مقابل فرهنگ دیداری- شنیداری و... آشفتگی در منظومه ارتباطی به این معنی است که انسجام و پیوند میان این رویکردهای ارتباطی در جامعه ایرانی وجود ندارد. سیاستگذاری رسانهای در کشور ما اینگونه بوده که رابطه بین رسانهها را براساس نابودی یکی و بقای دیگری تعریف کرده است نه براساس تحول یا تکامل رسانهها.
مصداقهای عینی این نقص در سیاستگذاری چیست؟ یعنی این شیوه نادرست سیاستگذاری کجا خودش را نشان میدهد که ممکن است منجر به ایجاد بحران بشود؟
ببینید یکی از مثالها همین موضوعی است که اخیرا برای تلگرام پیش آمده است. یکی از مواردی که در سیاستگذاریهای ارتباطی دخالت دارد، هدفگذاری غلط سیاسی است. این هدفگذاری غلط باعث میشود که مساله از بخشی از ارتباطات به بخشی دیگر متاستاز کند. اگر بخواهم مصداقی بگویم، الان مشکلی که در جامعه در استفاده از تلگرام وجود دارد بخش زیادی از آن متاثر از اشتباهاتی است که در سیاستگذاری صداوسیما وجود دارد. یعنی شکلگیری نوعی انحصار در رادیو و تلویزیون باعث شده بخش مهمی از جامعه و شهروندان برای فرار از این انحصار، دنیای دیگری را دنبال کنند که این دنیا، دنیای شبکهای است. احساسی که در فضای عمومی وجود دارد این است که گویا پیامرسانها مثل تلگرام دنیای آزاد آنها را میسازد که تعلق به خودشان دارد. توجه کنید این دنیا در مقابل دنیای هژمونیک و ادارهشوندهای که در صداوسیما وجود دارد، تعریف میشود.
حالا مساله این است که شما اگر در مواجهه با تلگرام نگرانیای داشته باشید یا بخواهید اصلاحی انجام دهید، نمیتوانید همه موضوع یا همه راهحل را در همین تلگرام ببینید. مشکل در جاهای دیگری قرار دارد اما در تلگرام سر باز میکند. این مصداقی بود برای همان که گفتم سیاستگذاریهای نادرست و هدفگذاریهای غلط سیاسی میتوانند روندهای ارتباطی را مختل کنند. میخواهم بگویم متاثر از همین نقصها ما گمان میکنیم که به عصر مرگ رسانهها رسیدهایم، عصر مرگ مطبوعات، یا کتاب یا رادیو و... درحالیکه الکترونیزه شدن یا شبکهای شدن میتواند کتاب یا روزنامه یا مجله یا... را متحول کند نه اینکه از بین ببرد. به نظر من توسعه ناموزون، نامتوازن و ناهمزمان ارتباطات در جامعه ما که ناشی از همان سیاستگذاریهای غلط است باعث شده تا توسعه نیز نتواند چنان که باید و شاید شتاب مناسبی داشته باشد.
راه حل چیست؟ کجای کار باید در قدم نخست اصلاح شود؟ با توجه به اینکه گفتید مساله ارتباطی به علت سیاستگذاری نادرست در جای دیگری سر باز میکند، سرنخ اصلی را با چه مکانیزمی میشود پیدا کرد؟
به نظر من جامعه ما عمدتا یک جامعه درحال گذار بوده و هست. این موضوع، مساله پیش روی ما را غامضتر و پیچیدهتر کرده است. زیرا ارتباطات و به عبارت خاصتر رسانهها در روند توسعه ملی، سازوکار منحصربهفردی را باید دنبال کنند. اما با این حال رسانه از زمانی که به ایران آمده تا همین امروز متحمل اضافه بار بوده است. در واقع توقعی که ما از رسانه داریم، توقعی است که از حکومت، دولت، نهاد مدنی، حزب، دانشگاه و... داریم. هرجا آنها نتوانستهاند وظایف خود را بهصورت کامل انجام بدهند توقع داشتهایم که رسانه بیاید و نقصها را بپوشاند و خلأ را پر کند. اگر فرهنگ عمومی مشکل دارد توقع داریم رسانه بیاید کار را درست کند. اگر ترافیک مشکل دارد این رسانهها هستند که خوب کار نکردهاند. اگر کالا فروش نمیرود این روابط عمومی است که خوب نتوانسته تبلیغ کند. یعنی دقیقا چون تعریف درست از رسانه و نقشهایی مثل اطلاعرسانی و ترغیب و تبلیغ و امثال اینها وجود ندارد، ما همیشه توقع بالایی از رسانه داشتهایم و همیشه رسانه را در مظان اتهام قرار دادهایم. به نظرم مسائلی که پیرامون رسانهها و بهطور کلی ارتباطات در ایران وجود دارد، اگر نه همهاش، دست کم بخش مهمی از آن ناشی از این توقعات اضافی و سیاستگذاریهای نادرست است. راه حل این است که ابتدا تعریف درست از رسانه و نقش آن ارائه کنیم. تعریفی که مبتنی بر مرحله متاخر نگاه به رسانهها است و به جای درک طولی، نگاهی عرضی به تغییر رسانهها و دورههای رسانهای دارد.
نکته بعدی بحث و مطالعه این موضوع است که ارتباط چگونه انجام میگیرد. آیا کاملا همگرایانه انجام میشود یا واگرایانه؟ پیامی که از من به شما میرسد در شما احساس همدلی ایجاد میکند یا احساس مقاومت؟ حذفشدگان از این پیامها چه کسانی هستند؟ در چنین شرایطی است که میتوان مساله ارتباط را مطالعه کرد. تا پیش از آن ما عمدتا با موضوع رسانه سر و کار داریم و نه الزاما ارتباط.
۲۴ ساعت به نام ارتباطات
27 اردیبهشت در تقویم ایران روز ملی ایران و روابط عمومی و در تقویم جهانی روز ارتباطات و جامعه اطلاعاتی است. ارتباطات اگرچه در ایران سابقه دور و درازی دارد اما ارتباطات نوین در ایران به همت پروفسور کاظم معتمدنژاد پایه و پناه گرفت و در سال ۱۳۴۵ صاحب یک نهاد آموزشی به نام مدرسه عالی مطبوعات و روابط عمومی شد. این مدرسه در سال ۱۳۵۰ به نام دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی تغییر نام داد و از آن پس و به ویژه در سالهای پس از انقلاب، مطالعات در ارتباطات نوین به شیوه جدیتری دنبال شد. دکتر معتمدنژاد و شاگردان ایشان در این دانشکده سالها پژوهشهای متعددی در این حوزه انجام دادند و حاصل این پژوهشها در نهایت به شکل پیشنهادهای متعین و ملموسی به مسوولان اجرایی و نهادهای قانونگذار ارائه شد. شاید مهمترین سند حقوقی مبتنی بر مطالعات یاد شده، سندی بود که با عنوان نظام جامع رسانهای از سوی پژوهشگران این حوزه به دولت و مجلس ارائه شد، اما به دلایلی هنوز چنان که باید و شاید اجرایی نشده است. یکی از مهمترین مباحث مربوط به ارتباطات در ایران ارتباطات توسعه است که روند توسعه را در کشور در حال گذار ما با فرصتها و تهدیدهایی روبهرو کرده است.
ارسال نظر