آش به سبک سید مهدی
آش مهدی
تجریش
خب برسیم به قسمت محبوب من. من آش دوست دارم و تا حالا هر آشی خوردم دوست داشتم، اما تاج ملکه رو میذاریم روی سر آش رشته کلاسیک خودمون. و البته تاکید کنم که آش دوست دارم، آش! اینجانب سوپ رو دوست ندارم؛ البته نه اینکه بدم بیاد؛ نه، اما خب دیگه ابراز علاقه هم بهش نکنم دیگه به ویژه اون دسته از سوپهایی که مرغ دارن و تو این مرغدارها اون دسته از مرغدارهایی که خیلی بوی مرغ میدن!
یه جورایی من همیشه هوس آش و گوشت و کباب رو همیشه در یک جایی از دلم دارم و کافیه یککم بهشون رو بدم تا کلا اختیار همه چیز رفتار من رو به دست بگیرن.
پس از یک پیادهروی سر صبحی، برای صبحانه میشه آدم املت علی آقا رو بخوره و یا چیز مشتیای تو همون مایهها ولی نکته اینجاست که همیشه هرچی که ما میخوایم در دسترس ما نیست.
وقتی میخواستیم بریم سما ایستگاه یک، دیدیم که یک عده بساط آش رشته و دوغ دارن و من برای اینکه مبادا یه وقت یادم بره برگشتنی بخورم و بعدش غصه بخورم که چرا یادت رفت پس حواست کجاست و دیگه چی مهمتر از آشخوری که یادت رفته! به همقدمهام اعلام کردم آقا یادتون باشه برگشتنه آش بخوریم ها!
و ما برگشتیم و اونها بساط رو جمع کرده بودن و جاشون رو به باتوم فروشها داده بودن و بنده هم پنچر شده بودم. خلاصه یکی از دوستان گفت بریم مهدی ببینیم باز هست یا نه و قبلا مهدی آش خورده بودم و خوب بود و چرا که نه؟ البته اینم بگمها من آش معمولی رو هم دوست دارم و حقیقتا خیلی نمیدونم عیار آش خوب با چی قابل سنجشه ولی بالاخره همین که بد نباشه خوبه برای من! (چه جمله بهیادماندنیای گفتم و فکر کنم بعدها بره رو دیوارها).
خلاصه رفتیم و یک عده آش رشته سفارش دادیم و یک عده آش شله قلمکار. من جزو آش رشتهایها بودم و خوردم و راضی بودم یکم پرسهاش زیاد بود و نکته بعدی اینه که نعنا داغ روش رو نکرده بودن یکم پودر کنن، درشت و بی سلیقه با مقداری چوب و ساقه خشک شده از احتمالا خود نعنا ریخته بودن رو آش که خوشم نیومد از این کجسلیقگی.
شله قلمکار هم خیلی بوهای خوبی از خودش متصاعد میکرد لذا از ظرف یکی از بچهها خوردم اونم خیلی باحال بود. تجربه خوبی بود مهدی و جاش هم به اندازه کافی بزرگ بود که بشه رفت و نشست و توش همهمه نشه.
حالا راهتون افتاد که برید اما خب به نیکوصفت نمیرسه دیگه.
ارسال نظر