آرامش هر فرد؛ آرامش دیگری
عامل ایجاد خشم ناکامی است و شرایط اقتصادی، ناآگاهی فردی و بیتوجهی آموزش و پرورش در بیان چگونگی کنترل خشم از جمله عوامل تاثیرگذار در افزایش خشونت محسوب میشوند. نقش اقتصاد بیمار در ایجاد خشم غیرقابل انکار است؛ زیرا ناکامیهای فرد را ایجاد میکند و حس ناکامی سرمنشأ حس خشم محسوب میشود، بنابراین باید درمان اقتصاد را جدی بگیریم. حال که امروز شرایط فردی برای افراد جامعه سخت شده تنها با مهارتهای مواجهه با خشم میتوانیم به نتیجه مطلوبتری دست پیدا کنیم.
خشم مانند حسهای دیگر برای افراد مختلف پدید میآید و تا حدی که میتوانیم باید از بیداری این حس جلوگیری کنیم تا احساس مثبتتری را همراه داشته باشیم. فرد خشمگین تعقل کمتری را در لحظه دارد و بیشتر تحت سلطه احساسات است و در این لحظه گلیکوژن خون منجر به برافروختگی چهره، ضربان قلب و موارد دیگری میشود که تا حد ممکن با یادگیری مهارتهای کنترل خشم میتوانیم رفتارهای مناسبتری را در چنین مواقعی بروز دهیم. حوزههای مختلف زندگی همه ما بیش ازهرچیز تحتتاثیر اقتصاد و شرایط معاشمان است و در شرایط کنونی و با تغییرات و فرازوفرودهای مداوم نرخ ارز و نوسانات قیمتها در مورد اجناس گوناگون طبیعی است که با افزایش آمار نزاع روبهرو باشیم. حال به این فکر کنیم که برای ادامه حیات ناچار به بروز رفتارهای متناسبی هستیم چراکه در غیراین صورت تیشه به ریشه خود میزنیم.
نتیجه خشم مانند هر حس دیگری بیش از هرکس به خود فرد ابرازکننده برمیگردد، بنابراین انسجام اجتماعی و همنوایی اجتماعی ما میتواند دردی را از دوش خودمان و دیگر افراد جامعه بردارد.
همنوایی به این معنی که سعی بر اتحاد با یکدیگر داشته باشیم و در تصمیمهای جمعی یک صدا ،همدل و هماهنگ با اجتماع پیش برویم. مسوولان باید در نظر بگیرند که افزایش بیرویه قیمت و همچنین نبود ثبات بر قیمتها و نوسانات مداوم دائما فرد را در معرض هیجانهای منفی قرار میدهد یعنی او تلاش میکند تا به شرایط مطلوبی برسد اما امیدی به آینده ندارد و در واقع دچار یک ناکامی مستمر است و به همین ترتیب خشم نیز بهطور مدام به سراغ فرد میآید و در وجود او تثبیت میشود. متاسفانه انسان بعضی مواقع در اثر خشم زیاد به کارهای خطرناکی دست میزند که آرامش و ثبات دیگران را تحتالشعاع قرار میدهد و به همین دلیل تلاش برای آرامش هر فرد، آرامش دیگری را نیز به همراه میآورد و منجر به این خواهد شد که در نهایت جامعه شادابی داشته باشیم. برخی به ایجاد شادی و برنامههای مفرح تاکید دارند؛ درحالیکه حوزههای فرهنگ، هنر و اجتماع همگی تحت تاثیراقتصاد هستند و با این وضعیت بحرانی اقتصاد نمیتوانیم پابرجایی حوزههای دیگر را متصور باشیم.
اکنون تا زمانیکه این بحران اقتصادی باقی است باید مدیریت اقتصادی داشته باشیم و هر کدام از ما باید آستانه تحملمان را بیشتر کنیم تا کمتر با حوادث تلخ و ناگوار روبهرو شویم. امروز چارهای جز فرصتدهی به خودمان نداریم، چراکه باید با آرامش از روزهای سخت بگذریم تا ضرر بیشتری گریبانمان را نگیرد. همچنین هر فرد باید با تحقیق سعی بر کسب اطلاعاتی درباره ایجاد هوش هیجانی بالا داشته باشد. ما در مدارس به بهره هوشی IQ تاکید داریم اما بهشدت از هوش هیجانی، یعنی EQغافل هستیم. ما باید هوش هیجانی را برای چگونگی بروز احساساتمان مانند اینکه چه زمان بخندیم، چه زمان گریه کنیم و چه زمان خشمگین شویم، بیاموزیم. همچنین هوش اجتماعی را باید بشناسیم به این طریق از پروندههای نزاع در جامعه ما کاسته شود. اگر با خودمان صادق باشیم متوجه میشویم که افزایش جرائم و پروندههای اینچنینی جلوهای از ناکامیها است.
ارسال نظر