کشتی پهلوان دشتکی با رستم
دمشناس در بخش تاریخی رمان هم تصویری زنده و شفاف از زندگی و محیط و روزمره گذشتگان را در اختیار خواننده قرار میدهد. این علاقه نویسنده را در فرهنگ شفاهی آنجا هم میتوان دید. در راپسودی حضر در کاسهگیری شب سفر، به خواندن شب نشینی دوستان و آشنایان رستم مینشینیم. آنچه نوشته شده است حالتی مستند از یک شب نشینی ماهشهری را بازنمایی میکند. مثل این میماند که گفتوگوهایی از پیش ضبط شده روی کاغذ پیاده شده است. این شبنشینی و ادبیات و روایت شفاهی در درون خود، روایات متعددی را همراه دارد و همچون روایتی هزار و یک شبی جلوه میکند. در کلیت رمان هم این رویه حفظ میشود و روایات موازی گاه به سرانجامی نمیرسند. نمونه پر رنگ آن را میتوان در رمان اگر شبی از شبهای زمستان مسافری نوشته ایتالو کالوینو مشاهده کرد. در اینجا خواننده بیش از نوشته و قصه درگیر امر نوشتن میشود. داستان به راحتی رئالیسم جادویی را در خود جای میدهد و پهلوان دشتکی را از دل تاریخ به ماهشهر میاندازد که با رستم کشتی بگیرد. چرخش به ادبیات رئالیسم جادویی چنان نرم و آرام در درون روایت اتفاق میافتد که باور پذیر و پذیرفتنی میشود. ورود پهلوان دشتی به ماهشهر و کشتی او با رستم همچون ادای دین ادبیات معاصر به ادبیات کلاسیک است. فرم روایت نیز متناسب با فضا، از طنز و شعر و جادو و تاریخ بهره میگیرد و تغییر مییابد. همچنین نویسنده نشان داده است که در ساخت تصویر و فضای دراماتیک چیره دستی دارد و اگر در بخشهایی از رمان از درگیری خواننده با وقایع و روایت امتناع میکند، امری آگاهانه است. به عنوان مثال، در راپسودی پوستندوزی، شرح مرگ رستم و مراسم ختم، چنان زنده و خوش خوان است که خواننده به راحتی میتواند خودش را در آنجا تصور کند و با اندوه اسماعیل و علی و تهمینه، بغض کند و اشک بریزد. زنان در این رمان بیشتر از همیشه در ادبیات و داستانهای ابراهیم دمشناس نقشی آمر مییابند. انتخاب نقاشی خیال پروری پس از موعظه اثر پل گوگن روی جلد کتاب بیجهت نیست. درگیری اسماعیل با دنیای پدرش رستم در احاطه زنان شکل میگیرد. در میان مریمها و تهمینهها و آذرها.
مریم مترجم زبان فرانسوی است. دختری در قطار مترجم زبان آلمانی ست. زبان مادر عربی ست. گویی زنان ترجمانی دیگر از نگاه و زبان اسماعیل هستند. شاید به همان گونه که اسماعیل به دنبال ترجمانی دیگر از زبان پدری ست.
ارسال نظر