سفر به سرزمین مه و ابهام
به او گفتند: شاعر را بیازار
که شاعر در جهان ناکام باید
چو بیند نغمه سازی رنج بسیار
سخن بسیار نیکو می سراید
علاقه من به روانشناسی در کنکور همیشه مسخره؛ تبدیل شد به مدیریت بازرگانی و بعد یادم آمد روزی معلم اقتصادمان که سیبلهای پرپشت چپی داشت به من گفته بود تو آدم با استعدادی هستی.
روز باشکوهی بود. دفتری در طبقه پنجم ساختمانی در سعدی جنوبی. ساختمانی که روزگاری مرکز بورس ایران بود و قویترین بازار بورس خاورمیانه به حساب میآمد. پنجره دفتر کوچک باز میشد به حیاط عمارت بوشهری. چند اصله درخت سرو چند صد ساله که ماوای دستهای از مرغان عشق بود؛ بله مرغ عشق در تهران دود گرفته. باور کنید. کسی به من میگفت تو به مرکز عالم آمدهای همین جا بمان.
بیزینس شروع شد. کیلویی چند؟ چند ماشین؟ نقد یا نسیه؟
باسکول / کامیون / بد حسابی / خوش حسابی/ تخفیف و دارایی / مالیات/ بیمه و هزار کوفت و زهرمار دیگر.
شهردار فکر میکرد هنوز در میدان جنگ است وحیاط بوشهری را با دسته مرغان عشق در یک اقدام جهادی تبدیل کرد به یک پاساژ بزرگ. دلم گرفت و خسته شدم از ابتذال و این همه تکرار. کسی مرا صدا زد آیا تاکنون برای خودت و خود خودت کاری کرده ای؟
از خواب پریدم و برگشتم به دنیای ماهی سیاه کوچولو و به شعرهای نرودا و حتی به کتاب «نبرد من» هیتلر. امیر شهاب رضویان هم سبیلهای قشنگی داشت. او از جادوی سینما گفت و اینکه این مدیوم چه چیزها که از آن برنمیآید. احمدینژاد انقلاب اقتصادیاش را استارت میزد. من با کسی آشنا شده بودم که خیلی شبیه خودم بود. آقای کاف – الف سرگردانی که از دنیاهای دور خودش را به من رسانده بود. کار آغاز شد؛ صدا، نور، اکشن.....
سفر طولانی من به سرزمین مه و ابهام سرانجام تمام شد و برگشتم به دفترم که دیگر مرکز عالم نبود. ریال که مدتها از آن خبری نداشتم چون ماهی سیاه کوچولو این بار خودش را به خشکی انداخته بود و دلار خود را رسانده بود به اقیانوس خوشبختی و من تاجر ورشکسته آن راسته بودم.
خانمها، آقایان: خوش آمدید. اینجا یک فیلم داریم؛ فیلمی که برگزیده هیچ جشنوارهای نیست
آخرین کسی که آقای کاف-الف را دید
نویسنده و کارگردان: علی دلگشا
تهیهکننده: امیر شهاب رضویان
بازیگران: بهزاد داوری دولت آبادی، علی باقری، علی برجی، نوا رضوانی، توکا پرداس، رضا شادمان، فاطمه فخرایی، رضا چاووشی
خلاصه داستان: کاف – الف نویسنده گوشهگیر و منزوی چند ماهی است که به طرز مشکوکی درگذشته است. حالا کسی وارد شهر کوچک نویسنده شده تا پرده از راز این مرگ نابهنگام بردارد و...
ارسال نظر