جادوی اسکاتلند

اسکاتلندگردی را از «آبردین» (Aberdeen) شروع کردم که یکی از شمالی‎ترین شهرهای اسکاتلند و سومین شهر مهم این کشور است و در واقع مرز دریایی کمی با نروژ دارد. بیشتر خانه‌ها در آبردین نمایی گرانیتی دارند؛ کشف یک معدن گرانیت و استفاده از آن برای ساخت و ساز سبب شده تا این شهر را شهر گرانیتی، شهر نقره‌ای یا شهر خاکستری هم بنامند؛ شهری با طبیعت پرشور، سواحل زیبا و بیکران و معماری عجیب و پر شکوه. متفاوت‎ترین چیزی که در آبردین توجهم را جلب کرد، صدای پر غوغای مرغ‎های دریایی است که بر فراز شهر در پروازند و نغمه‌شان از همه جای شهر شنیده می‌شود.

از جاذبه‌های دیگر آبردین جز ساحل بکر و زیبا و تپه‌های سرسبز، دو موزه این شهر است. یکی موزه‌ای دریایی که داستان زندگی مردمان این شهر و روابط طولانی با دریا را روایت می‌کند و موزه دیگر موزه «Toolbooth» است که در واقع یک زندان قرن هفدهمی است و یک نمونه مخوف از زندان‌های قرون وسطایی که سلول‌های زندان و وسایل شکنجه قرون وسطایی در آن به نمایش در آمده است.

آبردین سواحل نفتی و دانشگاهی مهمی دارد که از دلایل رونق و شهرت این شهر است. دانشگاه آبردین یکی از دانشگاه‌های قدیمی جهان است و در بخش قدیمی شهر قرار گرفته و معماری زیبا و کهنی دارد. همچنین ساختمان کتابخانه این دانشگاه هم که بنایی مدرن است، از جاذبه‌های این دانشگاه به‌شمار می‌رود و بنایی منحنی شکل و تو درتوست که پیچیدگی فهم و لایه‌های درونی ذهن را به یاد می‌آورد. یکی دیگر از شهرهای کوچک آبردین که شانس دیدنش را یافتم، «استون هون» (stonehaven) است؛ شهری ساحلی که شبیه لوکیشن فیلم «قصه‌های جزیره» است و قلعه‌ای به نام «دونوتار» دارد که بر صخرهای عظیم در کنار ساحل بنا شده و بنای کنونی آن به حدود ۵۰۰ سال پیش بازمی‌گردد. اما گویا این قلعه بر بقایای قلعه‌ای قدیمی‎تر ساخته شده و به‌دلیل موقعیت ویژه‌ای که داشته نقش مهمی در جنگ‌ها و وقایع سیاسی اسکاتلند در قرن ۱۷ بازی کرده است. این قلعه جادویی چنان بر بلندی صخره و بر پهنای آبی دریا استوار است که وقتی در کنارش قرار می‌گیری، با آجر آجرش به گذشته بر می‌گردی، از حال کنده می‌شوی و در زمان سفر می‌کنی.