داستان بانوان لیبرال هندی

 او همچنین به تجربه ناخوشایندی که پشت‌سر می‌‌‌‌‌‌‌گذاشت فکر می‌کرد؛ ازدواجی بی‌‌‌‌‌‌‌بهره از عشق که به‌خاطر شرایط به او تحمیل شده بود و آگاهی از اینکه زندگی در هند تازه مستقل‌‌‌‌‌‌‌شده نه وعده‌‌‌‌‌‌‌ای به او می‌داد و نه آینده‌‌‌‌‌‌‌ای برایش تامین می‌کرد. همان‌طور که کشتی از دریای عرب گذر می‌کرد، او نگاهش را به سمت افقی دوخت که در ورای آن سرزمینی قرار داشت که او امیدوار بود فرصتی برایش فراهم سازد تا بتواند همه آن چیزی باشد که می‌تواند باشد. او همراه خود یک کمک‌‌‌‌‌‌‌هزینه تحصیل در کالج رادکلیف دانشگاه هاروارد داشت.

1 copy
دسای خارج از مرکز لیتائور، گروه اقتصاد دانشگاه هاروارد

دسای هیچ علاقه‌‌‌‌‌‌‌ای به‌نظریه اقتصادی محض و انتزاعی نداشت، او می‌‌‌‌‌‌‌خواست روی چگونگی حل مسائل و مشکلات اقتصادی اساسی و حیاتی تمرکز کند. برای مثال، آیا اقتصاد شوروی بهره‌‌‌‌‌‌‌ورتر نمی‌‌‌‌‌‌‌بود اگر نظام دولت‌‌‌‌‌‌‌گرایی باعث محدود‌شدن نیروهای بازار نمی‌‌‌‌‌‌‌شد؟

 دسای که اقتصاد پولی را زیرنظر آلوین هانسن و جان ویلیامز مطالعه می‌کرد، متوجه شد نسخه ساده‌‌‌‌‌‌‌شده هانسن از نظریه عمومی کینز را به نسخه اصلی آن ترجیح می‌دهد. او از گوتفرید هابرلر تفاوت بین مزیت مطلق و نسبی را آموخت. رابرت سولو و پل ساموئلسون استادان مدعو ام‌‌‌‌‌‌‌آی‌‌‌‌‌‌‌تی نیز بر او تاثیر گذاشتند. اولی به او نشان داد که رشد از انباشت سرمایه و پیشرفت فناوری ناشی می‌شود و دولت هیچ نقشی در این فرآیند ندارد. آموزش‌های دومی درباره اصول علم اقتصاد بر کارهای او به‌عنوان همکار مدرس در آن گروه آموزشی تاثیر گذاشت.  در حالی‌که زندگی آکادمیک تمام چیزی بود که او به آن فکر می‌کرد و امیدوارش می‌کرد، در سطح شخصی متوجه شد که صرفا یک نوع تحقیر را با نوع دیگر تاخت زده است. همکلاسی‌‌‌‌‌‌‌های مذکرش به او نیش و کنایه می‌‌‌‌‌‌‌زدند و نصیحتش می‌کردند اقتصاد را فراموش کند و شانس خود را در هالیوود بیازماید؛ آنها از او می‌خواستند که دکمه‌‌‌‌‌‌‌های کتشان را بدوزد چون این کاری است که از زنان برمی‌‌‌‌‌‌‌آید، مگر نه؟ با وجود برنامه درسی فشرده و سختی که داشت، مجبور بود علاوه‌بر این برای تامین خرجی شوهر تحت‌تکفل خود در وطن هم کار کند.  شریان حیات او زنانی بودند که او با آنها دوست شده بود؛ همسالانی که دنیای کاملا جدیدی از ادبیات و فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌ها را به روی او گشودند، او را با موسیقی کلاسیک غربی آشنا کردند و هنگامی که سلامتش تحت‌فشار تحصیل و کار زیاد به‌خطر افتاد، به پرستار خانگی مجانی برای او تبدیل شدند.

 مهم‌تر از اینها، دوستان هم‌‌‌‌‌‌‌جنس خودش پشتیبان و سنگ‌‌‌‌‌‌‌صبوری برای صحبت در مورد معضلات و بارهای سنگین گذشته او شدند و آنها به تصمیم‌گیری او برای شکستن آن غل‌‌‌‌‌‌‌وزنجیرهای آویخته به وی کمک کردند. در حدود همان زمان، بتی فریدن، از طریق پروژه عرفان‌زنانه، موج دوم جنبش فمینیستی را آغاز کرد و عمیقا بر درک دسای از زندگی خانوادگی و نقش زنان به‌عنوان همسر و مادر تاثیر گذاشت.

درحالی‌که دسای با این ایده که او کیست و چه کسی باید باشد، درگیر بود، برای برنامه دکترای رادکلیف انتخاب شد. او تحت‌نظارت هاربلر، سعی کرد نقش دولت هند در اقتصاد را درک و معنادار کند. آیا دولت باید برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی و کنترل اقتصاد را به‌طور کلی متوقف کند یا که باید این کارها را بیشتر و بهتر انجام دهد؟ همان‌طور که او سعی کرد به این پرسش‌‌‌‌‌‌‌ها پاسخ دهد رویکردی نئوکلاسیک اتخاذ کرد و در دفاع از یک برنامه کوتاه‌‌‌‌‌‌‌مدت برای هند استدلال آورد. در مدل او، مرجع برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی کنار گذاشته نمی‌شود، بلکه باید متغیرهای برون‌‌‌‌‌‌‌زا مانند صادرات، مخارج دولت و تشکیل سرمایه ناخالص را برای افزایش توزیع مخارج روی متغیر مصرف درمیان خانوارهای مختلف اصلاح کرد. در جهانی که برای تغییر نظم آماده نبود، او با احتیاط راه میانه‌‌‌‌‌‌‌ای پیدا کرد؛ به این شکل که وضعیت موجود یک اقتصاد کنترل‌‌‌‌‌‌‌شده جرح و تعدیل می‌شود، اگرچه که به‌طور کامل بازنگری و متحول نشده باشد. او در سال‌۱۹۶۱ پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه خود را در نشریه رویو آو ایکنامیکس ‌اند استتیستیکس منتشر کرد.

تقریبا در همین زمان، در فاصله ۲۵۰ کیلومتر دورتر از زادگاه دسای، یک دانشجوی کارشناسی در کالج ‌سنت‌خاویر‌ احمدآباد، در حال تهیه یک دفاعیه اساسی از بازارهای آزاد بود.  در سال‌۱۹۶۲، سودا شنوی، با نوشتن مقالاتی برای مجله لیبرتارین آمریکایی فریمن، از برنامه‌های پنج‌ساله هند انتقاد کرد. او استدلال می‌کرد که این برنامه‌‌‌‌‌‌‌ها از هر نظر شکست‌خورده بودند: سرانه مصرف روزانه غلات غذایی کمتر از حد بود، مصرف سالانه پارچه در حال کاهش بود و ۹۰‌درصد خانه‌‌‌‌‌‌‌های کشور «بیغوله‌‌‌‌‌‌‌های یک اتاقه بدون هیچ‌گونه امکاناتی» بودند. او بیرحمانه انتقاد می‌کرد: «وقتی دولتگرایان از چیزی تحت‌عنوان «فعالیت آزاد اقتصادی» انتقاد می‌کنند، تصور می‌کنند در حال انتقاد از بازار آزاد هستند، اما آنچه این افراد تبعات طبیعی بازار آزاد می‌دانند، اصلا جزء لاینفک آن نیست.

 آنها اختلالات ناشی از مداخلات نادرستی هستند که درکارکرد آن ایجاد می‌شود؛ تلاش دولت برای انجام وظایف سایر بخش‌های جامعه، درحالی‌که وظایف خود را نادیده می‌گیرد.

این امر باعث ایجاد عدم‌تعادل و انحراف در بازار می‌شود و این‌ها معمولا توسط دولتگرایان و سیاستمداران به‌عنوان ویژگی‌های عادی و ضروری آن تلقی می‌شود. دولت‌‌‌‌‌‌‌گرایی اروپای‌شرقی را کمونیسم، دولت‌‌‌‌‌‌‌گرایی هند را «الگوی سوسیالیستی جامعه» و دولت‌‌‌‌‌‌‌گرایی آمریکا «فعالیت آزاد اقتصادی آمریکایی» نامیده می‌شود.»

2 copy

این باور او تصادفی نبود. درست یک سال‌پیش از آن، او کتاب «قانون‌اساسی آزادی» اثر فردریک هایک را در زمان انتشارش خوانده بود. توضیح هایک در مورد آزادی‌‌‌‌‌‌‌ها، دست سرکوبگر و در حال گسترش دولت و  حتی مهم‌تر از آن، استدلال او برای اقتصاد بازار آزاد در ساختاری دموکراتیک با حاکمیت قوی قانون و حمایت‌های قانون‌اساسی تاثیر عمیقی بر ذهن این دختر هفده‌‌‌‌‌‌‌ساله گذاشته بود.

چگونه یک نوجوان با این ایده‌‌‌‌‌‌‌ها و کتاب‌‌‌‌‌‌‌ها برخورد کرده و آشنا شده بود؟ سودا شنوی دختر بلیکات راگونات شنوی، تنها اقتصاددان لیبرال در فاصله آتن و توکیو در ابتدای قرن بیستم بود. درحالی‌که بقیه معاصران پدرش در مدرسه اقتصاد لندن شیفته هارولد لاسکی و سوسیالیسم فابیان بودند، شنوی بزرگ تحت‌تاثیر هایک و‌سنت اتریشی قرار گرفت.

او حتی در سال‌های ابتدای دهه‌1930، اقتصاد کینزی را در مقالات علمی نقد می‌کرد. او در سال‌1955، به‌عنوان بخشی از هیات اقتصاددانان که برای مشاوره‌دادن به نهرو گرد هم آمده بودند، به تنهایی با تامین مالی کسری‌بودجه به‌عنوان اقدامی برای تامین منابع برنامه پنج‌ساله دوم مخالفت کرد.

هنگامی که پدر شنوی جوان به فعالیت‌های متنوع تدریس، پژوهش و مشاوره به حزب سواتانترا ادامه می‌داد، شنوی در خانه و دانشگاه با آثار هایک، لودویگ فون‌میزس و هنری هازلیت آشنا شد. رفتن او به مدرسه اقتصاد لندن مصادف با انتشار کتاب «انسان، اقتصاد و دولت» از موری روتبارد شد. با وجود تنگنای مالی که داشت، مجلداتش را خرید و بسیار به آن علاقه‌‌‌‌‌‌‌مند شد. او صبح‌‌‌‌‌‌‌ها در سخنرانی‌‌‌‌‌‌‌ها شرکت می‌کرد و عصرها دیدگاه‌های رقیب در آثار روتبارد را می‌خواند. این کنار هم قرار‌دادن دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌ها، چارچوب تحلیلی او را برای درک نقش دولت و بررسی اقتصاد تقویت کرد که بیشتر به شیوه اتریشی تثبیت شد.

طی دو سال‌بعد، شنوی در مورد مسیر فاجعه‌‌‌‌‌‌‌بار عدالت گزینشی، مشکلات بازتوزیع و لیبرالیسم ناسازگار دولت‌‌‌‌‌‌‌گرایان نوشت. او در هریک از آثارش، درک ناقص از مبانی اقتصادی را برملا می‌کرد و استدلال می‌آورد که چگونه به سیاستگذاری نادرست منجر می‌شود. به گفته او، «اقتصاد مطمئنا فرض نمی‌کند که همه آدم‌‌‌‌‌‌‌ها هیولاهای خودخواه هستند؛ اگرچه بسیاری از مردم که باید عقلشان برسد، به این شیوه صحبت می‌کنند. علم اقتصاد فقط با اصول حاکم بر تخصیص منابع کمیاب میان اهداف رقیب سروکار دارد و در مورد خود اهداف چیزی نمی‌گوید.»

دوباره به هند بازمی‌‌‌‌‌‌‌گردیم که در همین اثنا ایشر جاج 20‌ساله در تابستان 1965 از کلکته وارد دهلی شد تا در مقطع کارشناسی‌ارشد رشته اقتصاد در مدرسه اقتصاد دهلی تحصیل کند.

او نهمین فرزند از خانواده‌‌‌‌‌‌‌ای بود که تحت فشارهای مالی شدید قرار داشتند و الگوهای فکری و مربیگری هم نداشت، با این حال جاج مانند پادما دسای؛ استاد او در مدرسه اقتصاد دهلی‌ در زمینه تحصیلی عملکرد عالی داشت و بورس تحصیلی برایش مهیا و تضمین شد و از اجازه والدین برای پیشرفت بیشتر برخوردار بود.

3 copy

 او در کالج پرزیدنس در کلکته، از آموزش‌های اقتصاد دقت ریاضی را به‌دست آورد، درحالی‌که برنامه درسی در مدرسه اقتصاد دهلی بر نتایج نظری و جنبه‌‌‌‌‌‌‌های اجتماعی این رشته متمرکز بود، اما بیشتر برنامه درسی و دامنه یادگیری محدود و کورکورانه بود.

4 copy

هم‌‌‌‌‌‌‌دوره‌های جاج مدل‌های برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی را بدون اطلاع از نقدی که بی‌آر شنوی یک‌دهه‌پیش از آن نوشته بود می‌خواندند، اگرچه استادان مدرسه اقتصاد دهلی مثل سوخاموی چاکراوارتی، آمارتیا سن و جاگدیش باگواتی تا پایان دهه‌1960 به انتشار آثار مهم دوران‌‌‌‌‌‌‌ساز ادامه دادند، هیچ‌یک از پژوهش‌ها در مرزهای دانش آنها درباره سیاست توسعه هند در کلاس‌‌‌‌‌‌‌های درس آنها تایید نمی‌‌‌‌‌‌‌شدند، چه رسد به اینکه بحث شوند، به‌طوری‌که وقتی در سال‌1966 با اساتید آنها، باگواتی و کی آن راج درباره کاهش‌دادن ارزش روپیه مشورت شده بود، او و همکلاسی‌‌‌‌‌‌‌هایش از بحث‌های جاری و اوضاع آشفته اقتصادی بی‌‌‌‌‌‌‌خبر بودند.

هنگامی که جاج و هم‌‌‌‌‌‌‌دوره‌های وی تلاش می‌کردند برای امتحانات خود آماده شوند، نبود شور و شوق و چالش علمی در مدرسه دهلی بر استاد آنها دسای تاثیر منفی می‌‌‌‌‌‌‌گذاشت.

دسای به محض بازگشت به هند در سال‌1959 به‌عنوان دانشیار به مدرسه اقتصاد دهلی پیوسته بود. بلافاصله پس از آن، باگواتی- که دسای با او در بوستن و زمانی آشنا شد که باگواتی در ام‌‌‌‌‌‌‌آی‌‌‌‌‌‌‌تی ثبت‌‌‌‌‌‌‌نام کرده بود- نیز به هیات‌علمی این دانشکده پیوست. دسای به‌همراه باگواتی، کتاب «هند: برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی برای صنعتی‌‌‌‌‌‌‌شدن» را در سال‌1968 نوشتند. این کتاب مسیر برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی و سیاست‌های حمایتی هند و تاثیر آنها بر رشد صنعتی و تجارت خارجی را از 1951 تا 1966 ردیابی می‌کند.  آنها استدلال کردند که برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی صنعتی بیش از حد بر روی «هدف‌گذاری» مفصل فیزیکی تمرکز داشته‌است، درحالی که دولت هیچ ابزاری برای دانستن یا اطمینان از اینکه ظرفیت مجوز داده‌شده آیا به صنعت اجازه می‌دهد تا به چنین اهدافی دست‌یابد یا خیر، در اختیار ندارد. با کنترل‌‌‌‌‌‌‌های دولت اقتصاد در معرض صلاحدیدهای بیش از حد بوروکراتیک و هوا‌‌‌‌‌‌‌وهوس‌‌‌‌‌‌‌های گروه‌های ذی‌نفع قرار می‌گیرد به‌جای اینکه منطق اقتصادی حاکم باشد. آنها نوشتند نتیجه عدم‌رقابت‌پذیری، به ناکارآیی در فرآیند صنعتی‌‌‌‌‌‌‌شدن و افول صنعت هند در دهه‌60 انجامیده بود.

با انتشار این کتاب در هند، دانشگاهیان به دو قطب تبدیل شدند.گروهی که از مطالب کتاب استقبال کردند و آن را پیشرفتی برای اندیشه اقتصادی لیبرالی در هند دانستند و باگواتی با این کتاب به شهرت رسید. از سوی دیگر، ذهن دسای درگیر شکست‌‌‌‌‌‌‌های شخصی بود. او که در بازگشت به هند تصمیم گرفته‌بود به ازدواج خود با یک خیانتکار که او را با بی‌‌‌‌‌‌‌توجهی عاطفی و بیماری مقاربتی زخمی کرده بود، پایان دهد، درخواست جدایی قضایی داد. او نمی‌دانست که این فرآیند فرسوده‌‌‌‌‌‌‌اش می‌کند و در سرنوشت‌‌‌‌‌‌‌سازترین سال‌های فعالیتش در محیط دانشگاهی مانع کارهایش می‌شود.

 دسای که برای حضور در جلسات دادگاه بین سورات و دهلی مرتب در رفت و آمد بود، حماسه بی‌‌‌‌‌‌‌پایانی از دروغ و دغل‌‌‌‌‌‌‌ها از سوی تیم حقوقی همسرش را تحمل کرد، با این نتیجه منفی که در دادخواست شکست خورد. آخرین راه‌‌‌‌‌‌‌حل تغییر دین بود که سرانجام او را آزاد کرد، اما با تحمل 9‌سال ‌پردردسر و پراسترس به‌دست آمد. در تمام این دوره، او از دوستی با باگواتی، از درس‌‌‌‌‌‌‌های موسیقی هندی و کلاس‌‌‌‌‌‌‌های زبان روسی نیرو  می‌گرفت.

با توجه به‌کار مشترکی که با باگواتی درباره اصلاحات اقتصادی مثبت هند انجام می‌داد، دسای به‌تازگی طلاق گرفته، در سن 37سالگی، هنگام بازگشت به ایالات‌متحده در سال‌1968 مسیر پژوهشی خود را تغییر داد. او به مرکز پژوهش‌های روسیه در هاروارد پیوست و روی نقد اقتصاد شوروی تمرکز کرد. از دهه‌1970 به بعد، دسای مقالات گسترده‌ای در مورد این موضوع منتشر کرد و خود را به‌عنوان اندیشمند آمریکایی پیشرو درباره اقتصاد روسیه تثبیت کرد.

دسای تحلیل اقتصادسنجی مدرن از اقتصاد شوروی را آغاز کرد. او در کتاب «پرسترویکا در چشم‌‌‌‌‌‌‌انداز: طراحی و معضلات اصلاحات شوروی»، از تحلیل اقتصادسنجی فراتر رفت و روی اصلاحات بازار گورباچف در بستر‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سوسیالیسم روسیه تفکر و تعمق کرد. او نوشت: «کمبودها به بیگانگی دامن می‌زند. اگر نتوان پول خود را صرف خرید تلویزیون رنگی یا ماشین ظرفشویی کرد، در سخت کار کردن، در حداکثر تلاش کردن، چه فایده‌‌‌‌‌‌‌ای است؟» قرارداد اجتماعی شوروی به‌درستی این‌گونه توصیف شده‌است: «آنها وانمود می‌کنند به ما پول می‌دهند و ما هم وانمود می‌کنیم برای آنها کار می‌کنیم.» کمبودها باعث ایجاد فساد نیز می‌شود. ندارها باید سبیل پولدارها را چرب کنند. در مورد شوروی، «پولدارها» عموما اعضای حزب هستند که تقریبا هر چیزی که دچار کمبود است را می‌توانند تهیه‌کنند - آپارتمانی در مسکو، شغلی جذاب، صندلی برای کودک در مدرسه‌ای معتبر یا تختی برای یکی از بستگان بیمار در بیمارستانی بهتر - که اما قیمتی دارد. هیچ‌چیز برای توده مردم نفرت‌‌‌‌‌‌‌آورتر از این نیست که بدانند صاحبان قدرت فاسد هستند. مشروعیت حاکمان، یا به‌طور کلی حزب و از آن بالاتر کل نظام سوسیالیستی، زیر سوال می‌رود.

دهه 1970 حکایت از پایان حضور و ارتباط سودا شنوی با هند بود. با تکمیل دو برنامه پنج‌ساله، او آخرین اثر خود درباره کشور هند را با عنوان «هند: پیشرفت یا فقر؟» نوشت. او در این کتاب از برنامه‌های پنج‌ساله بابت اجازه‌دادن به گسترش بی‌‌‌‌‌‌‌حساب و حمایت از بخش‌های صنعتی و افزایش نابرابری انتقاد کرد. او پیشنهاد لغو مجوزهای صنعتی و انواع کنترل‌‌‌‌‌‌‌ها را داد: کنترل‌‌‌‌‌‌‌ها بر نقل و انتقال سرمایه، ارز، تجارت و قیمت‌ها. او همچنین پیشنهاد کرد دولت از ادعاهای خود بر منابع و دارایی‌های سرمایه‌ای صرف‌نظر کند؛یعنی شرکت‌های دولتی را خصوصی کند. کتاب تقریبا مورد‌توجه قرار نگرفت و کسانی که آن را مطالعه کردند نام «هند: فقر و نه پیشرفت» را بر آن گذاشتند.

5 copy
دسای با معلم موسیقی خود و  جاگدیش باگواتی

سپس شنوی به‌دنبال آرمان آزادی از طریق‌سنت اقتصاد اتریشی راه افتاد.

6 copy

او در پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه خود که در دهه‌های بعد منتشر کرد، تاکید کرد چگونه نظم‌‌‌‌‌‌‌های خودجوش و نه طراحی‌‌‌‌‌‌‌های از پیش برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی‌‌‌‌‌‌‌شده، کلید توسعه هستند. او استدلال می‌کرد که اگر دولت اصولا بخواهد نقشی داشته‌باشد، آن نقش محافظت از آزادی فردی و مالکیت خصوصی بود. او با تکیه بر‌ سنت هایکی، ادعا کرد دلیل آن این است که سیاستمداران فاقد دانش و صلاحیت خاص هستند و بنابراین هرگونه مداخله دولت منجر به پیامدهای اقتصادی زیان‌بار می‌شود.

ایشر جاج در سال‌1968 وارد بوستون شد و به برنامه دکترای ام‌آی‌تی پیوست. او زیرنظر پل ساموئلسون، مکاتب فکری اقتصادی مختلف را مطالعه کرد. چارلز کیندلبرگر که تجارت بین‌المللی را به او آموزش می‌داد، از طرفداران سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی بود. باگواتی که به‌همراه شریک زندگی خود دسای به بوستن نقل‌مکان کرده بود، استاد راهنمای پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه او شد و ریچارد ایکاوس و استنلی فیشر نیز مشاورانش شدند.

اقامت موقت جاج در بوستون بدون موانع همیشگی در مسیر زندگی نبود. یک تومور در لگن وی در حال رشد بود که اگرچه خوش‌‌‌‌‌‌‌خیم بود، اما نیاز به‌عمل جراحی داشت. ساموئلسون، باگواتی و دوستانش بر مراقبت از او نظارت داشتند و ساموئلسون هزینه‌های پزشکی را بر عهده گرفت. پیش از اینکه او بهبود یابد، پدرش بر اثر حمله قلبی در وطنش درگذشت. او که تمایلی به زیر‌بار تعهدی دیگر رفتن برای تامین هزینه سفر نداشت، دور از خانواده‌‌‌‌‌‌‌اش بر دریای غم خود غلبه کرد. هنگامی که انتشار کتاب «خواجه مونث» از ژرمن گریر به پیشبرد جنبش آزادی زنان در آمریکا کمک می‌کرد، جاج در سال‌1970 به واشنگتن دی‌سی نقل‌مکان کرد تا یک دوره کارآموزی 6 ماهه را در صندوق بین‌المللی پول بگذراند. او در صندوق متوجه ندای درونی خود شد که به پژوهش در مورد اقتصاد هند با استفاده از داده‌های تجربی و ابزار تجزیه و تحلیل آماری بپردازد.

 تدریس برای او این‌گونه نبود. او کار نوشتن پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه خود را به تعویق انداخت و شغلی در حوزه نیمکره‌غربی صندوق بین‌المللی پول پیدا کرد، جایی‌که او عضوی از نخستین ماموریت صندوق بین‌المللی پول در کارائیب بود.

new copy
جاج در ماموریتی از طرف صندوق بین‌المللی پول در کارائیب

در این زمان بود که او با مونتک سینگ اهلوالیا ازدواج کرد. او همچنین با اودهام سینگ، رئیس سابق خود در کالج خلسا که پیش از نقل‌مکان به ام‌‌‌‌‌‌‌آی‌‌‌‌‌‌‌تی مدت کوتاهی در آنجا تدریس کرده بود، دوباره ارتباط برقرار کرد. اودهام سینگ این زوج را به مانموهان سینگ، همکار خود در مدرسه اقتصاد دهلی معرفی کرد و به‌این‌ترتیب ارتباط شخصی و حرفه‌‌‌‌‌‌‌ای پایدار بین دو خانواده‌ برقرار شد.

 جاج پس از دریافت بورسیه تحصیلی بروکینگز، کار بر روی پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه خود را از سر گرفت. او مدل کلان اقتصادسنجی اقتصاد هند را مطالعه کرد و عوامل تعیین‌‌‌‌‌‌‌کننده تورم را بررسی کرد. جاج به محض تمام‌شدن پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه، با کمک یک پرستار بچه و مادرشوهرش توانست مشکل مراقبت از کودک را حل کند و پایان‌‌‌‌‌‌‌نامه را به نخستین کتاب خود، «رفتار قیمت‌ها و تولید در هند: رویکرد اقتصاد‌‌‌‌‌‌‌سنجی کلان» تبدیل کرد.

مانموهان سینگ به اهلوالیا توصیه کرده بود به هند بازگردد و درخواست پست مشاور اقتصادی در وزارت دارایی را بدهد. اهلوالیا و جاج در پایان دهه‌۱۹۷۰ بازگشتند، درحالی‌که اهلوالیا از نردبان قدرت در دولت بالا می‌رفت، جاج ضمیر «معنوی- هندی» خود را میان فرادستان انگلیسی‌‌‌‌‌‌‌زبان در مرکز قدرت هدایت کرد. مکالمات جنسیت‌‌‌‌‌‌‌زده و سلسله‌مراتب بوروکراسی هند، ادغام اهلوالیا‌‌‌‌‌‌‌ی جوان‌‌‌‌‌‌‌تر را سخت کرد.  جاج مشتاق بود پژوهش تجربی در مورد اقتصاد هند را در یک موسسه پژوهشی دنبال کند. فرصت انجام این کار زمانی به‌وجود آمد که «شورای هند برای پژوهش در روابط اقتصادی بین‌‌‌‌‌‌‌الملل» حاضر شد پروژه او در زمینه درک علت رکود صنعتی را تامین مالی کند. بر اساس یافته‌‌‌‌‌‌‌های او و با بسط‌دادن آنچه که باگواتی و دسای در کتاب سال‌۱۹۶۸ نوشتند، او استدلال کرد که کنترل‌‌‌‌‌‌‌های بیش از حد، رشد صنعتی را از دهه‌۱۹۶۰ کند کرده است و این وضعیت باید تغییر کند.  با این حال، چالش بزرگ‌‌‌‌‌‌‌تر به انتشار پژوهش‌های علمی وی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌شد که باورهای رشته اقتصاد را به چالش کشید و با ایده‌های رایج در تضاد بود. انتشار دومین مجموعه دست‌‌‌‌‌‌‌نویس‌‌‌‌‌‌‌های جاج همان ابتدا توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد متوقف شد. مداخله یک استاد آکسفورد راه را برای به بازار آمدن کتاب دوم او «رشد صنعتی در هند: رکود از میانه دهه‌شصت» باز کرد، اما انتشارش با دشمنی روبه‌رو شد، از جمله یک گزارش خبری که به نادرست او را به انجام معاملات مشکوک متهم کرد. جاج در سال‌۱۹۸۴ به مرکز پژوهش سیاستگذاری پیوست و روی کتاب بعدی خود، «بهره‌‌‌‌‌‌‌وری و رشد تولید در هند» که برداشتی معاصر از رشد صنعتی و بهره‌‌‌‌‌‌‌وری بود، کار کرد. حدود همان زمان، هند شروع به برداشتن گام‌های کوچک به سمت آزادسازی اقتصاد و تغییر سیاست دولت کرده بود؛ تاییدی بر مواضعی که او در کتاب پیشین خود اتخاذ کرده بود.

دسای، شنوی و جاج، با وجود سال‌ها تحصیلات دانشگاهی‌ قابل‌مقایسه با مردان تشکیل‌‌‌‌‌‌‌دهنده کابینه ناراسیما رائو، جایی در سر میزهای تصمیم‌گیری برای آزادسازی اقتصاد هند‌ پیدا نکردند. دلایل متعددی برای این امر وجود دارد.  تا نیمه دوم قرن بیستم، قوانین رسمی خدمات اداری هند، به علت ماده‌‌‌‌‌‌‌ای که زنان را ملزم می‌کرد برای ادامه خدمت در دولت، مجرد بمانند، آنها را عملا از کار در دولت دور نگه می‌‌‌‌‌‌‌داشت. عدم‌دسترسی به شبکه‌‌‌‌‌‌‌های غیررسمی، نداشتن مربی و بی‌‌‌‌‌‌‌بهره‌بودن از تاکتیک‌‌‌‌‌‌‌های خودتبلیغی شرایط را بدتر کرد. تعداد انگشت‌‌‌‌‌‌‌شماری از زنان با تعداد زیادی از مردان شایسته رقابت می‌کردند. چنین وضعی باعث شد تا بوروکرات‌‌‌‌‌‌‌های زن نتوانند مناصب اصلی را تصاحب کنند.

7 copy
جاج در دفتر کار خود درمرکز پژوهش سیاستگذاری

دوایر دانشگاهی اقتصاد نیز شبکه‌‌‌‌‌‌‌های محدود و منزوی بودند، اگرچه چندین اقتصاددان زن وجود داشت، اما فرصت‌ها برای آنها ناچیز بود تا پست‌‌‌‌‌‌‌های تخصصی اداری را اشغال کنند. دسای، شنوی و جاج همچنین با چالش‌های همراه نشدن و همراهی‌نکردن با جو غالب مواجه بودند. در محیط دانشکده‌‌‌‌‌‌‌های اقتصاد هند، تایید مداخله دولت امری ضروری بود و حمایت از جایگزین آن به‌معنای فراموشی یا بدنامی بود.

10 copy

در حالی‌که این سه اقتصاددان لیبرال به دیوار سخت سنت‌‌‌‌‌‌‌ها برخورد می‌کردند، آنها همچنین مجبور بودند از پس شرایط خاص و عجیب مربوط به خود نیز برآیند.

شنوی هیچ دوستی در بازی نداشت. او برخلاف پدرش که در هند مشغول به‌کار بود، با اینکه نه حرف‌هایش شنیده می‌شد و نه به او احترام گذاشته می‌‌‌‌‌‌‌شد، همان ابتدا به خارج نقل‌مکان کرد، جایی‌که ایده‌هایش خریدار داشت. مانند دسای، تمرکز کار پژوهشی او از دهه‌1970 به بعد از مسائل هند دور شد.

او در کنفرانس رویالتون جنوبی در سال‌1974 نقش مهمی در پیشبرد جنبش اقتصاد اتریشی مدرن ایفا کرد و به‌عنوان یکی از صداهای جدید آن ظهور کرد. او چندین سمت آموزشی، عمدتا آموزش تاریخ اقتصادی در دانشگاه نیوکاسل‌ استرالیا داشت. پیشرفت‌‌‌‌‌‌‌های خیره‌‌‌‌‌‌‌کننده او، از به عضویت انجمن مونت پلرین درآمدن در سن 30 سالگی تا فرماندهی جنبش اقتصاد اتریشی به مدت چندین دهه، گواهی بر استعداد شگرفی است که کشور زادگاهش قادر به تشخیص آن نبود.

برای دسای که با پیشروی در شبکه‌‌‌‌‌‌‌های تودرتوی حرفه‌‌‌‌‌‌‌ای و چیزی که بعدها روان‌‌‌‌‌‌‌رنجوری تشخیص داده شد، دست‌وپنجه نرم می‌کرد، چنین فرصت‌هایی هرگز یک گزینه نبود. مدت زمانی‌که او در هند به‌سر برد مملو از ناکامی‌‌‌‌‌‌‌ها بود و تنها پس از اینکه یک‌‌‌‌‌‌‌بار برای همیشه کشورش را ترک کرد، آرامش و انگیزه پیشرفت را یافت.

 او پس از کار در مرکز پژوهش روسیه دانشگاه هاروارد و نیز ازدواج با باگواتی در سال‌1977، در سال‌1980 به مقام استادی در دانشگاه کلمبیا رسید. او در آنجا طی سه دهه ‌بعد به راهنمایی دانشجویان اقتصاد پرداخت و به پژوهش‌های خود در مورد اقتصادهای بازار نوظهور ادامه داد. در دهه‌1990، او به‌عنوان مدیر مرکز اقتصادهای در حال گذار در این دانشگاه و نیز مشاور خزانه‌‌‌‌‌‌‌داری ایالات‌متحده تا مشاور وزارت دارایی روسیه خدمت کرد.

 به رسمیت شناختن کارهای دسای در مورد هند و اقتصادهای در حال گذار بسیار دیرتر به‌دست آمد، یعنی زمانی‌که اصلاح‌‌‌‌‌‌‌طلبانی مانند مانموهان سینگ عامل بدبختی هند را دو دهه‌طول کشیدن برای اجرای ایده‌های باگواتی و دسای دانستند. کتاب آنها، «هند: برنامه‌‌‌‌‌‌‌ریزی برای صنعتی‌‌‌‌‌‌‌شدن»، سنگ محکی برای مطالعات هندی در زمینه اصلاحات بازارمحور شد و تاثیری عمیق بر نسلی از اقتصاددانان حرفه‌‌‌‌‌‌‌ای، از جمله برخی از اصلاح‌‌‌‌‌‌‌طلبان 1991 داشت که زیرنظر آنها در مدرسه اقتصاد دهلی تحصیل کرده بودند. شاگرد دیگر آنها، ایشر جاج، با شرایط متفاوتی روبه‌رو شد و نیز انتخاب‌‌‌‌‌‌‌های متفاوتی داشت.

11 copy

حضور جاج در چندین کنفرانس و ارائه مقالاتی در دهه‌1980 که بسیار موردتوجه قرار گرفت باعث دیده‌شدن هرچه بیشتر جاج در هند شد. در نهایت، استاد سابقش آرجون سنگوپتا، وزیر ویژه نخست‌وزیر وقت، از او پرسید‌که آیا به سمت معاون مشاور اقتصادی علاقه‌‌‌‌‌‌‌مند است یا خیر. او نپذیرفت و گوشزد کرد که در سی و نه سالگی، با مدرک دکترا، از زمانی‌که شوهرش در سنین پایین‌تر به شغلی با درجه بالاتر دست‌یافت، صلاحیت بیشتری دارد.  علاوه بر شوهر جاج، دو‌تن از معاصران خود جاج از سال‌های مدرسه اقتصاد دهلی، دیپاک و روهینی نایار نیز به‌طور متناوب در نظام اداری خدمت می‌کردند. دیپاک به‌عنوان مشاور ارشد اقتصادی در دولت چاندرا شکار و ماه‌های اولیه وزارت دارایی مانموهان سینگ خدمت کرد و همسرش روهینی از سال‌1969 تا 1975 پیش از انتشار کتابی در مورد فقر روستایی در سال‌1991 و به‌عنوان مشاور اصلی در کمیسیون برنامه‌ریزی در سال‌2004 خدمت کرد.

با این‌حال جاج  هرگز تمایلی به‌کار‌کردن در دولت نداشت. او ترجیح می‌داد مستقل یا با یک موسسه پژوهشی کار کند تا استقلال حرفه‌‌‌‌‌‌‌ای و آکادمیک خود را حفظ کند، بنابراین زمانی‌که اهلوالیا در سال‌1991 و در اوج اصلاحات اقتصادی کاملا درگیر آن شده بود، جاج از این اصلاحات در مجامع عمومی حمایت کرد. او در جلسات سخنرانی گوناگون شرکت کرد. درباره اصلاحات نوشت‌ و در بحث و مناظرات عمومی در مورد منطق اصلاحات درگیر شد. او همچنین بخشی از یک هیات اطلاع‌‌‌‌‌‌‌رسانی به ایالات‌متحده شد تا توجه این کشور را به هند در حال تغییر جلب کند. او از سال‌1997 به بعد، به‌عنوان مدیر شورای هندی پژوهش درباره روابط اقتصادی بین‌المللی کار کرد و مدتی بعد رئیس هیات‌مدیره آن شد. او شروع به بازسازی این موسسه کرد، منابع مالی متعددی پیدا کرد و این موسسه را در مسیر تولید پژوهش‌های مستقل و قوی در دامنه گسترده‌ای از موضوعات مانند تجارت، مدیریت اقتصاد کلان و چالش‌های مرتبط، همکاری اقتصاد منطقه‌ای (با تمرکز بر آسیای‌جنوبی)، آزادسازی و مقررات‌گذاری بخش مالی و جنبه‌‌‌‌‌‌‌های راهبردی روابط اقتصادی بین‌المللی هند قرار دارد. کار شورای هندی پژوهش درباره روابط اقتصادی بین‌المللی زیرنظر جاج در موفقیت مذاکرات دولت هند با سازمان‌های بین‌المللی بسیار موثر بود.

12 copy

دسای، شنوی و جاج از معدود کسانی بودند که از آزادی‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی در زمانی‌که چنین ایده‌هایی رواج چندانی نداشت حمایت کردند. اینکه ایده‌های آزادی فردی و دولت محدود مهارشده، هنوز در حوزه‌های اقتصادی- اجتماعی بحث‌‌‌‌‌‌‌انگیز هستند، مطالعات آنها را امروزه هم کاملا مرتبط می‌سازد؛ حتی بیشتر به این دلیل که آنها تنوع فکری درون اقتصاد لیبرال را نشان می‌دهند؛ از تفاوت‌‌‌‌‌‌‌ها در تحلیل آنها تا واگرایی در رویکردهای‌‌‌‌‌‌‌شان برای حل و فصل مسائل اقتصادی. حذف آنها از روایت آزادسازی هند یا هرگونه بازگویی تاریخ اقتصادی این دوره، نشان‌دهنده دیدگاه قوی مردسالارانه در علم اقتصاد و نوشتارهای تاریخی است.  چنین کاری سهم و نقش آنها، به‌ویژه پیشبردهای علمی دسای و جاج که تاثیر غیرمستقیم اما عمیقی بر روند آزادسازی هند گذاشتند را کمرنگ می‌سازد. همچنین گوشزد جدی است که فرآیند اصلاحات هم می‌تواند مانعی در تلاش برای آزادی‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی باشد، وقتی به دلیل تعصبات جنسیتی ریشه‌‌‌‌‌‌‌دار یا سایر موانع، ایده‌‌‌‌‌‌‌ها و دیدگاه‌های مختلف نتوانند به میزهای مهم تصمیم‌گیری برسند.

در پایان لازم به ذکر است که باید از دکتر شروتی راجاگوپالان و پرم پانیکر تشکر کنم که در تمام مراحل نوشتن این مقاله مرا راهنمایی کردند. همچنین از کینشو دانگ، کادامباری شاه، پراخار میسرا و اعضای تیم انتشارات مرکاتوس: نیتا گی، مارک اینگبرتسن و گرت براون برای نظرات و پیشنهادات مفید تشکر می‌کنم.

نوشته شریاس نارلا/ ترجمه و تنظیم: جعفر خیرخواهان