توانمندسازی حکومت؛ چیستی و چگونگی

این موضوعی است که برای مدرسه کندی و سایر مدارس سیاست عمومی متمایز است: کتاب آنها درباره چگونگی رشد اقتصادها و همچنین چگونگی ایجاد دموکراسی یا حتی چگونگی بهبود توسعه انسانی نیست. در عوض، آنها به وضوح و آگاهانه بر چگونگی توانمندترکردن نهادهای دولتی تمرکز می‌کنند. آنها به این پرسش حیاتی می‌پردازند که چگونه می‌توان دولت‌ها را در کشورهای در حال توسعه در انجام بسیاری از کارهایی که از دولت‌ها می‌خواهیم - ارائه خدماتی مانند آموزش و مراقبت‌های بهداشتی، تحمیل تعهداتی مانند جمع‌آوری مالیات و حفظ صلح و اتخاذ سیاست و مقرراتی که مبتنی بر شواهد و استدلال خوب است، توانمندتر ساخت.

هدف نویسندگان رد دو رکن اصلی خِرد مشترک در رویکردهای کنونی توسعه است. نخست، آنها به دنبال رد غایت‌شناسی رایج در تفکر توسعه هستند. غایت‌شناسی این مفهوم است که امور به سمت یک نقطه ثابت و مشخص تکامل می‌یابند. بنابراین ممکن است فکر کنید که یک میوه بلوط تبدیل به درخت بلوط می‌شود. به همین ترتیب، اغلب در ذهن ما این است که دولت‌ها در کشورهای در حال توسعه، در شرایط مطلوب، باید شبیه کشورهای توسعه‌یافته شود. مثلا سرنوشت دولت بورکینافاسو این است که شبیه ایالات متحده یا دانمارک شود. مت، لانت و مایکل این دیدگاه را رد می‌کنند. در عوض، مانند خانواده‌های آنا کارنینای تولستوی، هر دولت ناراضی یک کشور در حال توسعه به سبک خود ناراضی است و باید راه خود را پیدا کند و شاید حتی نقطه پایانی خود را پیدا کند که ممکن است اصلا شبیه کشورهای توسعه‌یافته نباشد.

دوم، و به همین ترتیب، آنها خِرد رایج در این مورد که بهترین شیوه‌های قابل‌تعمیم وجود دارد - مثلا در آموزش، ارائه خدمات بهداشتی، مبارزه با فساد یا مشارکت سیاسی - را رد می‌کنند. در تلاش برای اتخاذ به‌اصطلاح بهترین شیوه‌ها، کشورها درگیر «تقلید هم‌شکل» می‌شوند؛ به‌طوری‌که سازمان‌هایشان شکل دولت‌هایی با عملکرد بالا را به خود می‌گیرند که عملا به خوبی کار نمی‌کنند. در تعقیب آن اشکال، دولت‌ها و سازمان‌های کمک‌کننده و توسعه‌ای که بهترین شیوه‌ها را ارائه می‌کنند، انتظاراتی را تحمیل می‌کنند که این دولت‌ها نمی‌توانند برآورده سازند. سازمان‌های دولتی اغلب تحت چنین فشارهایی دچار رکود می‌شوند یا شکست می‌خورند. بنابراین بهترین شیوه‌ها «تله‌های قابلیت» ایجاد می‌کنند که کشورهای در حال توسعه را در معرض شکست قرار می‌دهند تا آنکه توسعه آنها را تسهیل کنند.

درحالی‌که بسیاری از پروژه‌های تحقیقاتی به تشخیص این مشکل عمده در عمل توسعه بسنده می‌کنند، این تنها اولین قانون ایجاد ظرفیت دولت است. مت، لانت و مایکل پارادایم جدیدی را ارائه می‌دهند که آن را انطباق مداوم مساله‌محور (PDIA) می‌نامند. اگر جد فکری پارادایم موجود ماکس وبر است، جان دیویی - مهم‌ترین فیلسوف پراگماتیسم و فیلسوف بزرگ حوزه آموزش - مولد PDIA است.

در انطباق مداوم مساله‌محور، سازمان‌های دولتی از بهترین روش‌های متخصصان توسعه از دانشگاه هاروارد و بانک جهانی چشم‌پوشی می‌کنند. در عوض، تیم‌های مساله‌محور در آن دولت‌ها بر مشکلات خاصی تمرکز می‌کنند؛ مثلا ارائه خدمات، تولید کالاهای عمومی، مقررات، سیاستگذاری یا سایر موارد اجرای سیاست، راه‌حل‌های خود را برای آن مشکلات توسعه می‌دهند و با درک اشتباهات راه‌حل‌های خود، یادگیری با تکرار و تطبیق خود به دنبال «شکست پیش‌رو» هستند. جست‌وجو و حل مشکلات از این طریق، سازمان‌های دولتی را در «منطقه نزدیک توسعه» خود نگه می‌دارد، ایجاد عضلات «ظرفیت دولتی» خود در سطح مناسبی از چالش که منجر به رکود یا آسیب‌های ناشی از استفاده بیش از حد نمی‌شود.

کتاب حاضر مملو از مثال‌هایی است که هم شکست‌های فاجعه‌بار بهترین روش‌ها یا رویکردهای غایت‌شناختی به توسعه و هم موفقیت‌ها از رویه توسعه خودشان، رویکرد PDIA را نشان می‌دهد. این پارادایم‌شکنی و استدلال‌های پارادایم‌سازی سهم مفهومی کتاب است. اما درک PDIA و توانایی انجام PDIA یک چیز نیست. وفادار به جهت‌گیری بی‌وقفه عملی کتاب، بخش دوم کتاب دقیقا معطوف به متخصصان توسعه است. این انبوهی از ابزارهای تشخیصی -حتی کاربرگ‌ها- را ارائه می‌کند که فعالان سیاستی می‌توانند از آنها برای شروع درک امیدوارکننده‌ترین نقاط مداخله توسعه در زمینه‌های خودشان استفاده کنند، اینکه چگونه اختیارات و منابعی را که برای تغییر سازمان‌هایشان از رویکردهای بهترین عمل نیاز دارند، به‌کار می‌گیرند. به PDIA و چگونگی شروع اجرای PDIA برای چالش‌های خاصی که با آن مواجه هستند. اگرچه همه از رویکرد PDIA استقبال نمی‌کنند، همه باید این کتاب را بخوانند. این واضح‌ترین بیان -پیروی از سنت‌های دیویی، لیندبلوم و سایر شکاکان سیاست عمومی و مدیریت همدیگر- از یک روش عمل‌گرایانه توسعه و مدیریت عمومی است.