پیامدهای شکاف فرهنگی

درخصوص مفهوم فرهنگ این را از یاد نبریم که دسته‌بندی‌های متفاوتی در دوره‌های زمانی مختلف برای این مقوله لحاظ شده: به‌طور مثال در سال ۱۹۵۲میلادی و در سال ۱۹۷۰ میلادی دسته‌بندی متفاوتی لحاظ شد. در این میان دسته‌بندی ریموند ویلیامز۱ نقطه خوبی برای شروع بحث فرهنگ است که در نیمه دوم قرن بیستم به حوزه موضوعی جامعه‌شناسی فرهنگ و جامعه‌شناسی فرهنگی پرداخت. ویلیامز می‌گوید فرهنگ در قالب یکی از این سه معنا قابل تعریف است؛ اولین معنا در زمینه رشد فکری، رشد روحی و زیبایی‌شناختی فرد، گروه و جامعه است. معنای نخستین، همان تفکیک فرهنگ بالا و پَست است؛ یعنی چه بخواهیم، چه نخواهیم، گروه‌هایی در جامعه هستند که معتقد به تفکیک و تمایز فرهنگ بالا و فرهنگ پَست هستند. دومین برداشت ویلیامز از فرهنگ، محصولات فرهنگی مانند فیلم، هنر یا تئاتر است؛ در این معنا، ویلیامز به جامعه‌شناسی فرهنگی می‌پردازد. در این معنا فرد به تحلیل فیلم یا تحلیل تئاتر می‌پردازد. سومین معنا که رایج‌تر هم هست، مشخص کردن راه و رسم زندگی است؛ یعنی تقریبا هر آنچه از مفاهیم مادی و غیرمادی در یک جامعه‌ای یا یک گروهی وجود دارد، نام فرهنگ به خود می‌گیرد. به همین دلیل هر کنش و واکنشی که انجام می‌دهیم، فرهنگ است؛ به این معنا، دیگر فرهنگ بالا و پَست و فرهنگ در معنای مصطلح بافرهنگ‌بودن یا بی‌فرهنگ بودن معنا ندارد و هر آنچه هست، عنوان فرهنگ به خود می‌گیرد. در این میان می‌توان معنای چهارم را نیز از فرهنگ با نظر استوارت هال۲ وام گرفت. هال می‌گوید ارتباط میان قدرت و سیاست فرهنگی، مطالعات فرهنگی را از دیگر حوزه‌ها جدا می‌کند. به‌طور مثال، در معنای اول ویلیامز در فرهنگ بالا و پَست می‌توانیم بحث قدرت را داشته باشیم. در معنای سوم فرهنگ از منظر ویلیامز هم می‌توانیم هم بحث قدرت را داشته باشیم، هم می‌توانیم نداشته باشیم. اما در مطالعات فرهنگی به یک معنا نمی‌توانیم بحث قدرت را نداشته باشیم، پس مقوله دسترسی آزاد به اطلاعات را می‌توان از ساحت قدرت هم مورد تامل قرار داد. آن‌هم از نگاه گروه‌هایی که حاشیه‌نشین و در فرآیند دسترسی به اطلاعات آزاد محروم‌ترند. اکنون این پرسش در ذهن شکل می‌گیرد که اگر خیلی از چیزها در جهان آزاد شود، آیا همگان به آن دسترسی دارند؟ در همین نقطه است که قدرت متغیر مهمی است که در قالب زیر متغیرهایی که مطالعات فرهنگی به آنها می‌پردازد، به مقوله دسترسی آزاد به اطلاعات می‌پردازد. مثال واضح آن یارانه‌های پنهان در حامل‌های سوخت همچون بنزین است؛ آیا همه از این یارانه پنهان به میزان یکسانی استفاده می‌کنند؟ و در تطابق با همین پرسش، آیا همه به همین سطح از اطلاعات، دسترسی دارند که طبیعتا پاسخ، «نه» است. می‌توانیم مساله دسترسی به اطلاعات را هم در همان چارچوب ساده مساله یارانه‌های پنهان ببینیم، یعنی به محض اینکه فرض کنیم دسترسی آزاد ایجاد کردیم، آیا دسترسی همگانی و واقعی هم ایجاد می‌شود؟ در شکل عادی به‌نظر می‌آید به محض آزادکردن دسترسی به اطلاعات، پیامدهای دیگری همچون توانمندی، دموکراسی یا برقراری عدالت به دنبال آن خواهند آمد، اما تا این دسترسی آزاد به سمت دسترسی همگانی و واقعی نرود، این اتفاق به‌صورت مطلوب نمی‌افتد. البته توانمندسازی، عاملیت افراد، مشارکت، ارتقای سطح آگاهی، مطالبه‌گری و پرسشگری از دولت اینها همه پیامدهای بلافصل دسترسی آزاد به اطلاعات در ادبیات رایج است. اما با این دیدگاه، اگر قید فرهنگ را در این مقوله قرار دهیم، دسترسی آزاد به اطلاعات به‌صورت مطلوب اتفاق نمی‌افتد، یعنی اگر بین آزاد کردن دسترسی به اطلاعات و نتایجی که می‌خواهیم از آن بگیریم، فرهنگ را واسط قرار دهیم، دسترسی آزاد به دسترسی همگانی و واقعی منجر نمی‌شود. در این میان برخی متغیرها همچون فرهنگ، سواد و آموزش، فرهنگ پنهان‌کاری، زبان، هنجارهای فرهنگی و نابرابری‌های جنسیتی در مسیر دسترسی آزاد به اطلاعات به دسترسی همگانی و واقعی به اطلاعات موثر است. یکی از متغیرهای مهم در دسترسی همگانی به اطلاعات «سواد» است. اگر کسی سواد نداشته باشد، اصلا نمی‌تواند دسترسی به اطلاعات هم داشته باشد. این دیگر ساده‌ترین شکل قضیه است و نیازی نیست به مقوله‌های پیچیده‌تر ورود کنیم (طبق مرکز آمار کشور در سرشماری سال ۹۵ حدود بیش از ۱۲درصد جمعیت کشور، بی‌سواد مطلق هستند). پس تا این بی‌سوادی‌های مطلق را داریم (به غیر از سواد به معانی دیگر؛ سواد دیجیتال، سواد رسانه‌ای که آنها هم در عصر کنونی مطرح می‌شوند) عملا دسترسی آزاد به اطلاعات به دسترسی همگانی به اطلاعات منجر نمی‌شود. «فرهنگ پنهان‌کاری» نه به معنای فرهنگ عمومی، بلکه به معنای قدرت دولت‌ها و سیاست‌های دولت‌ها در پنهان‌کردن اطلاعات از دیگر متغیرهایی است که روی مساله دسترسی همگانی به اطلاعات تاثیرگذار خواهد بود. یعنی با وجود تاکید سیاست گذار، همچنان مساله شفاف نیست و پنهان‌کاری وجود دارد. به‌طور مثال، همین حالا وزرای مختلفی همچون وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات بارها مصاحبه کرده‌اند که برخی وزارتخانه‌ها، اطلاعات خود را در اختیار سامانه شفافیت قرار نمی‌دهند. یا مثال دیگری در این خصوص، بحث‌هایی در مورد تفکیک یا ادغام وزارتخانه‌هاست که از دید برخی صاحب‌نظران بخشی از آن به خاطر جلوگیری از شفافیت است. پس خود دولت در مقام نهاد حاضر در ساحت قدرت، شاید عاملی باشد که مانع از دسترسی همگانی به اطلاعات می‌شود؛ حتی بعد از اینکه خودش دسترسی به اطلاعات را آزاد می‌کند. در ایران ما با مساله «زبان» هم مواجه هستیم، بخش عمده‌ای از ساکنان این سرزمین هنوز آن‌قدر مجهز به زبان رسمی نیستند که بتوانند پیام‌های مورد نیاز همگان را به آن زبان رسمی دریافت کنند و سیاست‌گذار هم هنوز در این عرصه فکر جایگزینی ندارد. بنابراین زبان مانع فرهنگی دیگری برای دسترسی همگانی و واقعی به اطلاعات است.  همچنین «هنجارهای فرهنگی» به معنای اینکه در محیط‌های متفاوت، هنجارهای خاص و متفاوتی وجود دارد، می‌تواند در این وادی و عرصه موثر باشند. این دسترسی‌ها براساس هنجارهای فرهنگی زن یا مرد بودن ممکن است محدود و غیرهمگانی شود. یکی از مهم‌ترین مواردی که در این خصوص در پژوهش‌های متعدد مورد بررسی قرار گرفته، همان «نابرابری‌های جنسیتی» است؛ یعنی علاوه بر انواع نابرابری‌ها، تاثیر نابرابری‌های جنسیتی هم در این عرصه آشکار است. به‌طور مثال اگر زنان در مناطق محروم، زنان در مناطق فقیر، زنان در آن هنجارهای فرهنگی که عرض کردم، باشند، باعث می‌شود دوباره دسترسی‌ آنان به اطلاعاتی که نیاز دارند، کاهش یابد. بنابراین اگرچه دسترسی آزاد به اطلاعات برای توانمند کردن گروه‌های حاشیه‌ای است اما در عمل، همین گروه‌ها آزادانه یا به شکل واقعی به اطلاعات دسترسی ندارند. بر همین مبناست که زبان، تحصیلات، قومیت، نژاد، طبقه و جنسیت بر دسترسی آزاد به اطلاعات تاثیر جدی دارند. حتی پس از دسترسی به اطلاعات، پردازش اطلاعات و توان استفاده از آن در جهت مثبت برای گروه‌های کم‌توان عملا دشوار است. گروه‌های کمتر برخوردار در عمل (طبق پژوهش‌های موجود و قابل استناد) کمترین بهره را از آزادشدن دسترسی به اطلاعات می‌برند و طبیعتا گروه‌های قدرتمند بیشترین بهره را از این دسترسی به اطلاعات می‌برند. بر همین مبنا میان دسترسی آزاد به اطلاعات و دسترسی همگانی و واقعی به اطلاعات توسط گرو‌های کم قدرت و حاشیه‌ای فرسنگ‌ها فاصله است، بنابراین ما باید بتوانیم با کمک همدیگر و با یاری از نهادهای حاضر در ساحت قدرت، این فاصله را پُر کنیم. به جز پُرکردن شکاف‌ها، هرچه اطلاعات را آزادتر کنیم، نمی‌توانیم به دسترسی همگانی و واقعی اطلاعات برسیم.  عبارت معروفی هست که می‌گوید «دموکراسی صرفا زمانی می‌تواند راه‌های آزادی را به ملت‌های محروم نشان دهد که با عدالت، برابری و برخورداری‌های فراگیر همراه باشد.» اگر بخواهیم نتیجه‌گیری نهایی را در مطابقت با این عبارت حاصل کنیم، دسترسی همگانی به اطلاعات تنها زمانی به تحقق نزدیک می‌شود که با تلاش برای عدالت، برابری و برخورداری‌های همگانی همراه شود.

پاورقی

Raymond Williams -۱

 Stuart Hall -۲