رقابت با لیبرالیسم
در سالهای اخیر رقابت دو سیستم اقتصادی جنبههایی جالب توجه پیدا کرده و این پرسش مطرح شده که آیا نسخه چینی کاپیتالیسم در حال غلبه و پیروزی است؟ واقعیت این است که رویکرد چین به کاپیتالیسم به نتایج بسیار بهتر اقتصادی منجر شده است و یکی از علل حملات دولت آمریکا به حمایت گرایی چین، موفقیت اقتصادی این کشور است. صرف نظر از دیدگاههایی که کارشناسان بدبین مطرح میکنند، مدل چینی کاپیتالیسم که سبب خروج سریع صدها میلیون نفر از فقر شده همچنان در حال رشد است و کسانی که از چین دیدن میکنند کاملا رشد همه جانبه اقتصاد را در این کشور میبینند.
در مقابل، لیبرال دموکراسی یعنی بنیان نظم جهانی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مدت هاست تحت فشار قرار دارد و علت اصلی فشار آن است که این الگوی مدیریت اقتصادی طی سالهای اخیر نتوانسته سطح زندگی مردم را بالا ببرد. در حوزههای مختلف، سیستم لیبرال دموکراسی نقایصی دارد و با نگاهی سطحی به بودجه آمریکا میتوان دید در آن اولویتهای ملی به درستی تعیین نشدهاند. سال گذشته میلادی اجرای برنامه کاهش مالیاتها در آمریکا به رشد و رونق اقتصاد منجر شد، اما تاثیر این برنامه کوتاه مدت بود و نیز این برنامه به افزایش کسری بودجه منجر شده است به این معنا که راهحل ترامپ برای ایجاد رونق یک راه حل پایدار نیست. اما در چین حرکت به سمت برنامه بزرگ «ساخت چین ۲۰۲۵» با قدرت ادامه پیدا کرده است. در این برنامه اهداف بسیار بزرگ و جاهطلبانه دنبال میشود و یکی از این اهداف، نوسازی بخش صنعت به گونهای است که چین با تحقق برنامه یاد شده میتواند در حوزه ساخت قطعات با فناوری پیشرفته از جمله نیمه هادیها مستقل شود.
همچنین در حالی که جایگاه آمریکا در حوزههای مختلف در حال نزول است، برنامه جاده ابریشم قرن ۲۱ چین این کشور را از لحاظ فیزیکی به بیش از ۶۵ درصد جمعیت جهان متصل میکند. تردیدی وجود ندارد که چین تا جلو زدن از آمریکا راهی بسیار طولانی در پیش دارد. سرانه تولید ناخالص داخلی چین حدود ۹۵۰۰ دلار است در حالی که رقم مربوط به آمریکا ۶۲ هزار دلار است. از سوی دیگر صرفنظر از آسمانخراشها، پلها و کارخانههای عظیم چین، هنوز در این کشور بیش از ۷۰۰ میلیون نفر با روزی کمتر از ۵/ ۵ دلار زندگی میکنند. یک نکته دیگر اینکه رویههای تجاری چین اصلا قابل دفاع نیستند و به ویژه استفاده از موانع غیر تعرفهای برای جلوگیری از ورود شرکتهای خارجی به چین، پافشاری بر لزوم انتقال فناوری شرکتهای خارجی به چین و سرقت داراییهای معنوی، هیچ یک رویههای درستی نیستند، اما مسلما سیستم اقتصادی چین که مخلوطی از کاپیتالیسم و کمونیسم است میتوانست بدون این رویهها به رشد قابل ملاحظه اقتصادی منجر شود. به هر حال در حالی که چین مشغول حرکت به سمت جلو است، واشنگتن احساس میکند متوقف شده و حتی در حال عقب رفتن است.
شاید تنها حوزهای که ترامپ و دموکراتها بر سر آن اتفاق نظر دارند، لزوم بازسازی زیرساختهای قدیمی آمریکاست. با این حال اکنون که ۲ سال از استقرار ترامپ در کاخ سفید میگذرد هیچ اتفاق مثبتی در این حوزه رخ نداده جز اینکه یک برنامه تدوین شده و البته اقدامی صورت نگرفته است. در بسیاری از زمینهها سیستم اقتصاد کاپیتالیستی آمریکا عملا متوقف است یا در آن اختصاص بودجه به حوزههای غیرضروری صورت میگیرد. چین در حال ساخت فرودگاهها، سیستمهای زیرگذر، سیستمهای انرژی تجدیدپذیر و ... با سرعتی باور نکردنی است و حتی در حال حل مشکل جمعیتی خود است. در چهار سال اخیر این کشور توانسته از میزان آلودگی هوا ۳۲ درصد بکاهد در حالی که این کار برای آمریکا ۱۲ سال طول کشید.
حوزه بعدی هوش مصنوعی است. اواسط سال ۲۰۱۷ چین برنامهای را معرفی کرد که طبق آن این کشور در سال ۲۰۳۰ به کشوری پیشرو در این حوزه تبدیل میشود و با اعلام این برنامه در حلقههای سیاستگذاری آمریکا شوک به وجود آمد. طبق یک تحقیق هوش مصنوعی تا سال ۲۰۳۵ میتواند ۶/ ۱ درصد بر تولید ناخالص داخلی چین بیفزاید. در حال حاضر آمریکا کشوری پیشرو در زمینه هوش مصنوعی است و دانشمندان این کشور به سختی کار میکنند تا به پیشرفتهای بیشتر دست پیدا کنند، اما به احتمال زیاد چین به هدف خود دست پیدا خواهد کرد و یک علت آن آشفتگی سیاستگذاری در آمریکا و برنامهریزی متمرکز در چین است.
من بهعنوان یک طرفدار سیستم کاپیتالیستی هرگز به دخالت بیش از حد دولت در اقتصاد اعتقاد نداشته ام. یکی از نقاط قوت بزرگ آمریکا رشد پیوسته بخش خصوصی آن بوده است اما در اقتصاد پیچیده جهانی امروز، دولت باید نقش مهمتری ایفا کند و در آمریکا چنین نیست. چین به رغم میراث کمونیستی آن، درک کرده که باید برخی عناصر کاپیتالیستی به سیستم کمونیستی اقتصاد افزوده شود. این یک واقعیت است که در سیستم کمونیستی چین آزادیهای شخصی و مدنی به چشم نمیخورد، اما در حوزه اقتصاد شرکتهای دولتی و خصوصی در مسیر برنامههای کلان دولت حرکت میکنند و آشفتگی قابل ملاحظه در سیاستهای دولت یا رفتار شرکتهای یاد شده مشاهده نمیشود. در این سیستم سرمایههای عظیم به بخشهای پیشرو و مهم اقتصاد تزریق میشود و استارتآپها تحت حمایت دولت هستند و با استفاده از سرمایهگذاریهای عظیم، هم در داخل و هم خارج چین به موفقیت دست پیدا میکنند.
البته این به آن معنا نیست که آمریکا باید قانون اساسی خود را تغییر دهد تا الگوی چینی کاپیتالیسم در آن گنجانده شود. بدون تردید سیستم کاپیتالیسم دولتی چین نقاط ضعف خاص خود را دارد و یکی از آنها گسترش فساد، رشد بدهیها یا اتکای بیش از حد رشد اقتصاد به صادرات و سرمایهگذاری دولت است. دولت چین در سالهای اخیر برای رفع این مشکلات که اتفاقا بسیار گسترده و عمیق هستند برنامههایی تدوین کرده و در اجرای آنها تا اندازهای موفق بوده است. میزان بالای بدهیهای دولتهای محلی و شرکتهای دولتی یک مشکل بسیار بزرگ است که سالها زمان برای رفع آن نیاز است. همچنین دولت چین هنوز نتوانسته بر مصرف داخلی بیفزاید طوری که ثبات و رشد اقتصادی پایدار و مستحکم شود اما در سطح کلان، طی دهههای اخیر موفقیتهایی که کاپیتالیسم دولتی چین به آنها دست پیدا کرده بسیار چشمگیر بوده است. میتوان از تجارب مثبت این سیستم در چین درسهایی گرفت و به شکل کنترل شده بر نقش دولت در اقتصاد افزود. این به آن معناست که از فواید سیستم یاد شده استفاده شود و معایب آن کنار گذاشته شود.
با آنکه اعمال فشار بر چین به دلیل رویههای غیرعادلانه تجاری این کشور ضروری است اما به راه انداختن جنگ تعرفهای نباید بزرگ ترین واکنش ما به موفقیتهای بزرگ اقتصادی چین در دهههای اخیر باشد. در چین مجموعهای از عوامل از جمله عقلانیت اقتصادی، تمرکز تصمیمگیریها در حوزههای کلان، تمرکز بر رونق اقتصادی و گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی در جهان بدون هزینههای اضافی، آیندهنگری و هدر ندادن انرژی در حوزههایی که هیچ فایدهای ندارند زمینه را برای معجزه اقتصادی فراهم کرده است.
ارسال نظر