ضرورت تحلیلهای رفتاری
حق با اوست. تاثیر اقتصاد بر یک کشور بسیار بزرگتر است. کتاب درسی مشهور ساموئلسون یعنی «علم اقتصاد» مسیری را فراهم کرد که درک میلیونها نفر در سراسر جهان طی چند دهه از اقتصاد را تشکیل داد. اگر بخواهیم محتوای کتاب را بهطور مختصر بیان کنیم باید بگوییم در کتاب «علم اقتصاد»، ساموئلسون دیدگاههای اقتصاد کلان مارشالی را با نظریه تقاضای انباشته کینز در یک چارچوب قرار داده است تا دیدگاه مربوط به اقتصاد بازار بهعنوان یک سیستم خودتنظیمکننده استحکام پیدا کند. البته این سیستم ویژگیهایی نظیر شرایط مختلف تقاضا، میزان ناکافی کالای عمومی و ... را که با دخالت مناسب قابل رفع هستند، نادیده گرفته است.
کتب درسی اقتصادی جدید نظیر کتاب «اصول علم اقتصاد» نوشته گریگوری مانکیو، بر مبنای همین دیدگاه نوشته شدهاند. البته بر مبنای تحقیقات جدید، برخی نکات به آن اضافه شده است اما این رویکرد همواره محدودیتهای خاص خود را داشته است. برای مثال در آن، مفاهیمی نظیر استفاده از قدرت، کنترل، تنازع بین گروههای ذینفع، توزیع منابع و کالا و ارزش اقتصادی که دغدغه اقتصاددانهای کلاسیک بوده، نادیده گرفته شده است. دیدگاهی که ساموئلسون از اقتصاد ارائه کرده بسیار سادهانگارانه بوده است. به این معنا که در این دیدگاه به بسیاری از واقعیتها که طی چند دهه اخیر کشف شده و چارچوبی بسیار پیچیدهتر از عملکرد اقتصاد ارائه میکنند، اشاره نشده است. در جهان واقعی، بازار در توزیع مناسب امکانات و منابع محدودیت دارد و نیز تاثیر عوامل اقتصادی باید در نظر گرفته شود. نادیده گرفتن این عوامل که نقشی بزرگ در تحولات اقتصادی دارند، سبب میشود تصمیمگیریهای اقتصادی به درستی انجام نشود و تاثیرات نامطلوب بر جامعه مشاهده شود.
این به آن معناست که اکنون همه ما میدانیم تحولات اقتصادی تحت تاثیر عوامل مختلف و پیچیده که حاصل برخی رفتارهای غیرقابل پیشبینی انسان و نهادهاست رخ میدهد. نگاه ساده به این عوامل، امکان پیشبینی دقیق آینده را از سیاستگذاران و فعالان اقتصادی میگیرد. همچنین هنگام بررسی رفتار اقتصادی انسان، ضروری است به بسیاری از عوامل موثر بر رفتار او از جمله عوامل زیستی و روانشناختی توجه شود. بدون توجه به این عوامل، درک واقعیتهای اقتصادی و نیروهایی که زمینهساز تحولات هستند غیرممکن است. ما اکنون میدانیم که نیروهای بازار متعدد هستند و تاثیر عوامل روحی و روانی بر رفتار سرمایهگذاران و مصرفکنندگان در تصمیمگیریها به اندازه عواملی که تاکنون در اقتصاد کلاسیک بر آنها تاکید شده مهم است.
در کتابهای استاندارد دروس اقتصاد، انسان یک موجود منطقی تلقی میشود، اما در اغلب مواقع، رفتار انسان چنین نیست و همین رفتار غیرمنطقی است که به بروز بحرانها و رکودها منجر شده است. بین اقتصاد کلاسیک و تعریف آن از انسان و واقعیت رفتار انسانها شکافی بسیار عمیق و بزرگ وجود دارد. در کتابی که به تازگی تحت عنوان ساده «اقتصاد» منتشر شده سعی شده این شکاف پر شود. کتاب یاد شده از سوی ۲۰ اقتصاددان از سراسر جهان به رشته تحریر درآمده است. کتاب اقتصاد تلاش کرده پارادایمی جدید در حوزه مقدمه علم اقتصاد ارائه کند که در آن، تعداد بیشتری از عوامل موثر بر رفتار واقعی انسانها در حوزه تصمیمگیریهای اقتصادی معرفی شود.
در این کتاب تعاریف جدید از توزیع منابع، تضاد منافع و نظم اجتماعی ارائه شده یعنی عواملی که تاثیرات بزرگ بر رفتار اقتصادی انسان دارند. کتاب «اقتصاد» بر مشکلات مهم اقتصادی نظیر بیکاری، بیثباتی اقتصادی، مسائل زیستمحیطی و نابرابری تمرکز کرده و ابزارهای تحلیلی جدید برای درک این موضوعات را ارائه میکند. بهطور همزمان به مسائلی نظیر تاریخ، نهادها و تجربیات گذشته اشاره شده و مشکلات یاد شده در چارچوب این مسائل بررسی شده است. نویسندگان به اهمیت رشتههای دیگر علمی نظیر روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، مطالعات حقوقی، انسانشناسی، زیستشناسی و فلسفه اشاره کردهاند. با توجه به رویکرد فراگیرتر نویسندگان به موضوع اقتصاد، به نظر میرسد این کتاب میتواند بسیاری از نقایص موجود در کتب درسی اقتصاد را رفع کند.
عموما اقتصاد بهعنوان یک رشته درسی مستقل تدریس میشود و تحولات اقتصادی و نیروهای موثر بر رفتار انسانها بدون در نظر گرفتن پیشزمینهها و تاریخ رفتارها بررسی میشود. نگاه به علم اقتصاد بهعنوان رشته مستقل، درکی اندک از واقعیتها در اختیار دانشجویان و علاقهمندان قرار میدهد. شاید این نگاه به علم اقتصاد در تعداد کمی از کشورها بتواند واقعیتها را تا اندازهای توصیف کند اما نمیتواند معیارهای جهانشمول در اختیار محققان قرار دهد. نکته بسیار مهم دیگر این است که با یک ابزار واحد شناخت رفتار اقتصادی انسانها در مناطق مختلف جهان امکانپذیر نیست. به این معنا که عدهای از اقتصاددانان معتقدند برای مثال درک رفتار اقتصادی مردم شرق آسیا مستلزم ابزارهای اختصاصی است که ممکن است برای دیگر مناطق جهان کاربرد نداشته باشد. واکنش مردم در یک منطقه از جهان در برابر تحولات گوناگون، با واکنش مردم در منطقهای دیگر به همان تحولات، متفاوت است در نتیجه عواملی که در یک منطقه میتواند به رونق اقتصادی و بحران منجر شود با عواملی که در منطقهای دیگر موجب این تحولات میشود گاه تفاوت دارد. البته این به آن معنا نیست که نمیتوان عامل مشترکی بین تحولات اقتصادی در مناطق مختلف جهان پیدا کرد. منظور این است که تدریس علم اقتصاد و تحقیق در این حوزه باید با توجه به تفاوتهای اجتماعی و سیاسی بین مردم در کشورهای مختلف صورت گیرد. بدون شک بسیاری از عوامل موثر بر رفتار اقتصادی انسانها در سراسر جهان یکسان است؛ اما بیتوجهی به تفاوتها، امکان درک صحیح را از محققان میگیرد. برای مثال در کشوری مانند هند، درک آداب و رسوم طبقات مختلف جامعه، باورها، اعتقادات و ساختارهای شهری و روستایی در تدوین برنامههای اقتصادی نقشی بزرگ دارد. بر همین مبناست که به نظر میرسد، دروس اقتصادی آن طور که در غرب تدریس میشود، در اقتصادهای آسیایی و خاورمیانهای بهطور کامل قابل اجرا نیست و ضروری است تغییراتی در محتوای آنها ایجاد شود تا شرایط اقتصادی اختصاصی جوامع آسیایی و خاورمیانهای مورد توجه قرار گیرد. حتی در غرب نیز تعدادی از اقتصاددانها به این نتیجه رسیدهاند که ارتباط اقتصاد با دیگر رشتهها ارتباطی بسیار گستردهتر از میزانی است که تاکنون تصور میشده است. توجه به اقتصاد رفتاری و تاکید بر جنبههای مختلف رفتار انسان نشان میدهد تغییراتی در دیدگاه دانشمندان علم اقتصاد ایجاد شده است. البته هنوز هم در اکثر کشورها دروس اقتصاد در دانشگاهها بهروزرسانی نشده و به نظر میرسد ترک این رویه بسیار دشوار باشد. هدف از تدریس اقتصاد، ایجاد درک بهتر از رفتار اقتصادی انسانها و روابط حاکم بر نیروهای اقتصادی است. در حال حاضر میدانیم که درک کاملی از رفتار انسان و روابط حاکم بر نیروهای اقتصادی وجود ندارد. نخستین قدم برای رفع این نقص، پذیرش وجود آن است.
ارسال نظر