فصل ششم:  کاپیتالیسم در یک دنیای تقسیم‌شده

هر‌چند یک جنبه مهم‌تر دیگر [بحث مفاهیم کاپیتالیسم و سوسیالیسم] این بود که برداشت بلان از [ مفهوم] سوسیالیسم از نوع استفاده قرن هیجدهمی آن بسیار متفاوت بود. این هم به آن خاطر بود که هنوز برای جایگزین کردن کاپیتال برای کاپیتالیسم مجبور بودند که مساله حق کار را در نظر بگیرند. یقینا حق کار با موضوعات کاپیتال و کاپیتالیسم مرتبط بود؛ اما با تقسیم کار هم ارتباط داشت.

 اما تقسیم کار الزاما یک مساله داخلی  یا حتی ملی نبود؛ چون یک مساله بین‌المللی یا حتی جهانی بود. بر اساس این متن، لامارتین و حتی باستیا یک نظر داشتند.حق کار را یک «حق» پنداشتن، حقی که در گذشته کامل بود، یک حس قرن هفدهمی از واژه بود؛ چون این «حق» توسط قانون و دولت اعمال می‌شد که به منزله تحمیل قید تعریف‌نشده‌ای بود که به‌طور ذاتی نه فقط روی هرم‌های شغلی و فعالیت‌هایی در درون هر کشور بلکه روی هر ساختار، ترکیب و حیات هر اقتصاد در هر کشوری در نظر گرفته می‌شد که از نظر اقتصادی در جهان تقسیم‌شده قرار گرفته بود. برقراری و نگهداری حق کار تحت این شرایط از لحاظ ادبی به معنای تبدیل سوسیالیسم به سوسیالیسم ملی بود. با این نتیجه احتمالی، همان‌طور که لامارتین با صدای بلند اصرار می‌کرد، مشخص نبود که حق کار یک وعده بود یا یک تهدید.

بنابراین مساله واقعی، کاپیتال یا کاپیتالیسم نبود، بلکه تقسیم کار بود. البته آلترناتیوهای زیاد و ممکنی برای کاپیتالیسم وجود داشت، برخی از این آلترناتیوها پایدارتر از دیگر آلترناتیوها بودند؛ اما طیف آلترناتیوها برای تقسیم کار خیلی راحت دیده نمی‌شد؛ زیرا بخشی از آن به این خاطر بود که راه‌حل‌ها برای این دو مساله متفاوت بودند. همان‌طور که لویی بلان مطرح کرده بود پرداختن به مساله کاپیتالیسم به معنای متمرکز کردن مالکیت سرمایه بود.

در اینجا به ‌جای صاحبان زیاد و مختلف سرمایه که مسوولیت وجود کاپیتالیسم را بر عهده داشتند، می‌توان یک صاحب سرمایه، دولت مبنا که درست مثل دولت‌های قرن هجدهم مانند بریتانیا که مسوول رفاه بودند، مسوولیت رفاه را داشته باشند. اما مساله تقسیم کار یک مساله متفاوت بود. در اینجا، متمرکز بودن آن‌قدر بزرگ بود که منجر به حذف مساله می‌شد، آن هم نه فقط به خاطر مشکلاتی که در شناسایی و تخصیص منابع و فعالیت‌ها در درون هر اقتصاد مشخص دخیل بود، بلکه به‌خاطر مجموعه‌ای از انتخاب‌ها و تصمیم‌هایی بود که در معرض پیامدهای انتخاب‌ها و تصمیمات زیادی قرار می‌گرفتند که کمتر قابل کنترل است. مالکیت یک امر ساده و «صفر و یک» است؛ اما تصمیم‌سازی پیچیده و چند بعدی است؛ زیرا معمولا میان چیزهایی که زمان و فضا آنها را از هم جدا می‌سازد، قرار دارند و لذا درگیر مقایسه می‌شوند. بنابراین، راه‌ها برای حل مساله کاپیتالیسم لزوما راههای حل مساله تقسیم کار نیست. به همین خاطر تحلیل و دلایل تاریخی خوبی وجود داشت که آدام اسمیت دقیقا چیز مشخصی در ذهن داشت که به نوع جامعه‌ای که بعد از جوامع شکاری، دامداری و کشاورزی، آمد، نام «جامعه تجاری» گذاشت.

اهمیت تمایز میان کاپیتالیسم و جامعه تجاری به مساله راه‌حل‌های احتمالی هم مرتبط است. در اینجا معمایی وجود دارد که لامارتین یکی از اولین افرادی بود که آن را برجسته کرد؛ اما هنوز راه‌حلی برای آن پیدا نشده است. اگر ملی کردن سرمایه راه‌حلی برای مساله کاپیتالیسم بود، اما حل مساله تقسیم کار پیشرفت زیادی نکرده بود؛ درحالی‌که برقراری حق کار راه‌حلی برای مساله تقسیم کار بود که در این صورت حل مساله کاپیتالیسم پیشرفت زیادی نمی‌کرد. این موضوع به‌گونه‌ای شروع شده بود که انگار یک چیز متفاوت دیگری را باید پیدا کرد. در وهله دوم اگر مساله سرمایه به مثابه مساله جنگ شروع شده بود و در این زمینه یکی از موضوعات آشنا در دوران آدام اسمیت مساله تقسیم کار بود که لامارتین و لویی بلان این موضوع را مورد خطاب قرار داده بودند، در این صورت آیا بهتر نیست پیش از آنکه این قواعد گمراه کننده کاپیتالیسم به بحث گذاشته شود، دو مساله [ تقسیم کار و کاپیتالیسم] را یک‌بار و برای همیشه به‌طور جدا گانه به بحث گذاشته شود. به بیان دیگر دلیل خوبی وجود دارد تا فکر کنیم که گام اول به سمت روشن کردن مساله کاپیتالیسم آن است که با دو مساله شروع کنیم تا با یک مساله. شروع با دو مساله به معنای آن است که به جای یک مساله روی دو مساله فکر شود، در وهله اول یک راه‌حل برای مساله کاپیتال و مالکیت سرمایه و در وهله دوم یک راه‌حل متفاوت برای مساله تقسیم کار و بازارها. هدف از بخش دوم این مقاله، شروع توضیحی است که اینها چه بوده‌اند. در اینجا هم نقطه شروع را آدام اسمیت داده است؛ زیرا همان‌طور که چندین نفر از خوانندگان بعدی اسمیت روی آن نظر داده بودند، مفهوم اسمیت از اقتصاد سیاسی از یک طرف روی فرضیه عدالت قرار داشت و از طرف دیگر روی فرضیه مصلحت. این دو فرضیه با هم یک فرضیه جدید به نظر می‌رسیدند و روی موضوع سیاست در جامعه تجاری روش‌های متفاوتی را در پیش داشتند.

 پایان فصل ششم