کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه- قسمت «۱۶»
فصل پنجم – کاپیتالیسم و حق کار
اما حمله لامارتین به مفهوم حق کار، با وجود تمامی قدرت بلاغی آن تعداد کمی حامی بهدست آورد، آن هم فقط به این خاطر بود که معلوم شد هدف او مشخص کردن موقعیت بین لیبرالهای بازار آزاد مانند باستیا و سوسیالیستهایی مانند بلان بود.
برای باستیا، حمله لامارتین به مفهوم حق کار خیلی جلو نرفت. او استدلال کرده بود که عدالت یک اصل روشن و ساده است که دولتها و حکومتهایشان موظف هستند آن را نگه دارند و اعمال کنند. هرچند این مورد در اصول دیگری مانند رفاه، همبستگی یا برادری صادق نبود. باستیا نوشته بود که «برادری طبق تعریف ایثار کردن برای کس دیگری و کار کردن برای فرد دیگری است. زمانی که این مورد آزاد، خودجوش و داوطلبانه باشد من میتوانم بفهمم و آن را تشویق کنم. هر چقدر ایثار بیشتر باشد من آماده تشویق بیشتری هستم. اما اگر قانون، اصل برادری را بر جامعه تحمیل کند، اگر توزیع ثمرات کار با ابزار قانونگذاری انجام شود آن هم بدون هیچ ملاحظهای از خود حقوق کار، حال چه کسی میتواند بگوید که این اصل تا کجا میتواند پیش برود؛ دمدمی مزاجی قانونگذاری چه شکلی میتواند به آن بدهد و در چه نهادهایی با احکامی که از روزی به روز دیگر صادر میشود، تجسم مییابد؟ آیا یک جامعه میتواند با این مفاد وجود داشته باشد؟»
استدلالی که باستیا استفاده کرده بود نسخه بهروز شده تمایز قدیمی میان حقوق کامل و ناقص بود که در سنت قضایی مدرن طبیعی در قرن هفدهم توسط هوگو گروتیوس، توماس هابز و ساموئل پوفندورف برقرار شده بود. حقوق کامل را مانند همه حقوقی که به قراردادها، اموال یا ارث منتسب بود، میتوان با قانون اعمال کرد. حقوق ناقص، مانند همه آنهایی که با دوستی، مهمانپذیری یا همسایگی جمع میشود، حقوق داوطلبانه است. آن طور که باستیا مطرح کرده بود، حق کار، حقی از نوع آخری بود. باستیا اظهار کرده بود که تکیه بر دولت برای امنیت و حمایت از کار همانطور که از اموال حمایت میشود یک کار اشتباه است. کار و اشتغال در نهایت از موضوعات انتخاب فردی است. هر چند اموال هم میتواند وجود داشته باشد و هم وجود نداشته باشد. یک فرد بدون شغل یا با شغل میتواند همان فرد باشد، اما بسته به اینکه یک فرد صاحب چه چیز باشد یا نباشد میتواند خیلی با هم فرق داشته باشد. حداکثر مسوولیت دولت ایجاد شرایطی برای تعداد زیادی از شهروندانش بود که تا آنجا که ممکن میشود تعداد زیادی حق انتخاب و کار در دسترس فراهم سازد.
موضع لامارتین، همانطور که باستیا تشخیص داده بود با وجود تفاوتشان، نزدیک به او بود. به نظر مشکل برای لامارتین، وضعیت قابل تحمل میانه باستیا و بلان یا میان موقعیت صفر و یک میان حقوق کامل و حقوق ناقص نبود. به نظر نمیآمد که مانند تقابل میان آزادی منفی و آزادی مثبت، این وضعیت میان قراردادهای اشتغال فردی و حقوق قانونی تعمیم یافته، وجود داشته باشد. انتخاب اول یعنی پیروی از باستیا و انتخاب دوم یعنی پیروی از بلان. جالب این بود که خود باستیا کسی بود که نشان داد یک موقعیت سوم هم میتواند وجود داشته باشد و این همان نقطهای بود که با کمی تفکر بیشتر، میتوان تفاوت میان کاپیتالیستها و کاپیتالیسم را متوجه شد. بنابراین هرچند این موردی بود که واژه «کاپیتالیسم» بهطور متناوب و مستقل از بلان استفاده میشد، اما هنوز دلایلی وجود دارد تا بتوانیم مفهوم کاپیتالیسم را با لویی بلان و بهطور مشخصتر با ماده بحثش با لامارتین جمع کنیم.
بلان نخستین بار این واژه را در یک پاسخ مبهم به لامارتین استفاده کرد. او در گاهنامه خود به نام «دنیای جدید» (Le Nouveau Monde) در سال ۱۸۴۹ نوشت: «شما با خواستن سرکوب کاپیتال و کاپیتالیستها، به سمت سوسیالیستها نزدیک میشوید. احمقانه است. آنچه را که شما در اینجا انجام میدهید التقاط چیزی است که سوسیالیستها هرگز با هم قاطی نمیکنند و به شما هم این اجازه را میدهند تا نادانی خودتان را به آنها نسبت دهید. این نکته را به خوبی به یاد داشته باشید که در هر سیستم، کاپیتال مطلقا از کار کشاورزی یا تولید صنعتی جداناپذیر است. اما کاپیتال بدون آنکه سودمندی خودش را در گذر از خدمات یک فرد منزوی به خدمات یک اجتماع از دست بدهد، در واقع آن را بزرگنمایی میکند. کاپیتال با متمرکز شدن، بدون آنکه از بین برود در واقع رشد میکند.
سرکوب کاپیتالیسم با سرکوب کاپیتال هیچ ارتباطی ندارد. آیا سر هم کردن بخشهای جدا افتاده یک ارتش مثل نابود کردن آن است؟» کاپیتالیسم برای بلان، به معنای تخصیص سرمایه یا کاپیتال بود. بنابراین راهحل، سوسیالیزه کردن یا ملی کردن آن بود. در نتیجه، کاپیتال به معنای خنثی کردن کاپیتالیسم بود. سرمایه(کاپیتال) ملی یا اجتماعی تمام مزیتهایی را که یک سرمایه فردی یا خصوصی نداشت دارا بود. آن را میتوان بهطور انبوه افزایش داد، بهطور انبوه سرمایهگذاری کرد، بهطور انبوه تولید کرد و برمبنای این افزایش انبوه در بازدهی، میتوان آن را بهطور انبوه توزیع کرد. به همین خاطر ابزارهایی را برای تبدیل بسیاری از سازمانهای کوچک مقیاس به تعداد کوچکتری از سازمانهای بزرگتر که بهطور عمودی و افقی یکپارچه شدهاند، فراهم میکند. سرمایه بدون کاپیتالیسم محصول صرفه اجتماعی و وعده یک دنیای متفاوت بود. این دلیلی بود برای عنوان گاهنامه دنیای تازه لویی بلان و شباهت زیادی با عنوان دنیای اخلاقی تازه رابرت اوون سوسیالیست انگلیسی اهل ولز داشت.