بحران تجاری ایران و هلند - عصر افشاریان
فروش همیشه در بندرعباس بسیار زیاد بوده و درآمدهای آن بخش مهم به اصطلاح سرمایه Indich را تشکیل میداد واک نوعی سرمایه در گردش را برای بازرگانی آسیایی خود بهکار گرفته بود؛ اما پس از سال۱۲۷۱ که بخشی از ایران به دست افغان افتاد و بازرگانی بسیار کساد شد، این نقش مهم بندرعباس نیز افول کرد. از آن پس نقش بصره بهگونهای روزافزون اهمیت یافت. اوضاع آشفته ایران که از ۱۷۳۰ خاصه در زمان فرمانروایی نادر (۱۷۳۷ - ۴۷) همچنان بی سر و سامان مانده، بود، وضع بندرعباس را بدتر کرد؛ زیرا بازرگانی با ایران به وضع پیش از سال۱۷۲۱ نرسید.
فزون بر آن واک و رقیب آن ایک Eic بهگونهای روزافزون آماج انواع آزار، درخواست قرض دادن کشتی، درخواست قرض دادن پول، درخواست ارمغانها و رفتارهای بد دیگر بودند. پیشتر چنین رفتارهایی اتفاقی بود و سودهای سرشار، آن را جبران میکرد.
از سال۱۷۲۱ این بار اضافی با کاهش یافتن سودها و سرانجام با حاصل شدن زیان مصادف شد. با چشمپوشی از بیثباتی وضع ایران و ناامنی پیوسته در خلیجفارس، بار واک را افزوده شدن هزینه نظامی سنگینتر کرد. ادامه حالت جنگ، قدرت خرید مردم ایران را کاهش داد و در نتیجه فروشها کاهش یافت. فزون بر آن، پول نقد به نسبت قیمت شمش در جاهای دیگر آسیا، به سبب همین جنگها کمیاب و گران شد. واک در صدور شمش به سبب تورم در ارزش پول ایران زیان فاحش دید؛ سرانجام وضع داخلی ایران نیز به افول تولید انجامید. بنابراین امکان صدور کالاهای ایرانی کاهش یافته بود. هر دو شرکت واک و ایک کوشیدند که این افول را با افزایش دادن فروشهایشان در بصره و دیگر جاهای خلیجفارس جبران کنند. به نظر میرسد که «ایک» برای افزایش بازرگانی خود با ایران بیشتر کوشیده است؛ زیرا رقم اصلی کالای صادراتی آن که پارچه بود، تنها در ایران مشتری داشت و حال آنکه واک میتوانست ادویه و شکر خود را در همه جا بفروشد.
فزون بر آن واک در اندونزی به دشواریهایی گرفتار شده که دست و پایش را توی پوست گردو گذاشته بود. ایک همچنین به سبب عوارضی که بابت بازرسی کنسولی میگرفت با افزایش رونق بازرگانی به اصطلاح داخلی که در واقع پیوند اصلی بازرگانی میان خلیجفارس و هند را تشکیل میداد، بسیار تقویت شد.
واک دیگر هیچگونه ارتباط مستقیم دریانوردی میان هند و خلیج فارس نداشت و بدینسان مقداری از کارآیی خود را در برابر ایک از دست داد. باوجوداین تفاوت میان دو شرکت رقیب بیشتر از لحاظ درجه بود تا ماهیت. زیرا هر دو شرکت به دلایل واحد ترک کردن بندرهای ایرانی خلیجفارس و رفتن به بندرهای دیگر را مورد توجه قرار داده بودند.
از لحاظ اقتصادی، ترک بندرعباس نتیجه منطقی و بسیار به تاخیر افتاده وضع تغییریافته در ایران و در خلیجفارس بود.
امید به رونق دوباره بازرگانی
در ۱۵اکتبر۱۷۴۷ شلیک توپ از ارگ بندرعباس بهطور رسمی مرگ نادرشاه را اعلام کرد. هلندیان این مرگ را چنین تفسیر کردند که با کشته شدن نادر شاه این امید بار دیگر زنده میشود که قلمرو پادشاهی ایران سرانجام به آرامش برسد.
وضع بازرگانی از سال۱۷۴۵ بسیار بد شده بود، چنانکه اسخوندرورت (Schoonderwoerd) در نامهای که در ۱۰اکتبر۱۷۴۸ نوشت تنها با سرافکندگی جرأت یافت که موضوع بازرگانی را مطرح کند. بنابراین جای شگفتی نبود که ادارههای آسیایی واک باتاویا (جاکارتای کنونی) در ۲۶ژوئن۱۷۴۷ تصمیم گرفته بود که مرکز بازرگانی واک را در اصفهان تعطیل کند و از شماره کارمندان کانون بازرگانی بندر عباس بکاهد. از آن پس باید شماره کارمندان واک در بندرعباس مشتمل باشد بر یک تن نماینده مقیم (مقام بازرگان یا نایب تجار، ۳ تا ۴دستیار، جراح، توپچی و یک پادگان که در آن ۱۸سرباز مسیحی بومی باشند. کارمندان زاید به باتاویا فراخوانده شدند.
اسخوندرورت که به این تغییرها اعتراضی نکرده بود، گفت این سطح جدید از کارمندان برای ادامه دادن بازرگانی به همان مقیاس پیشین کافی است. به راستی اسخوندرورت بر روی هم به ترک ایران و ترک بازرگانی در خلیجفارس هیچ اعتراضی نداشته است؛ زیرا به نظر او بازرگانی از دهه ۱۷۴م تنها زیان داشته است؛ گزارشی که در ۱۷۵۶ در باتاویا مطرح شده است تضعیف اساس بازرگانی در خلیجفارس را تایید میکند.
در عین حال باتاویا تصمیم گرفته بود که مرکزهای بازرگانی بصره و بوشهر را از بندر عباس جدا کند و دو سکونتگاه مهم جداگانه ولی از لحاظ اهمیت مساوی بسازد. وضع بازرگانی در پایان۱۷۴۷ چنان بد بود که مرکز بازرگانی بندرعباس ناچار شد از یک کشتی که برای پرداختن هزینه های جاری بصره به قصد گرفتن پول به بندر عباس آمده بود، پول بگیرد؛ زیرا برای مرکز بازرگانی تنها ۷۶/ ۱۶۱محمودی باقی مانده بود. تصمیم جداسازی دو مرکز اصلی بازرگانی در خلیجفارس براساس این منطق گرفته شده بود که بندرعباس تا آن زمان زیانهای خود را با سودهایی که از بصره بهدست میآورد، جبران میکرد و این امر کارمندان بندرعباس را دلسرد میساخت. مقصود از جداسازی این بود که مرکز بازرگانی بندرعباس را که کوچکتر کرده است، ببیند میتواند روی پای خود بند شود و وضعش بهتر خواهد شد یا نه؟
از کتاب «اختلاف تجاری ایران و هلند»
نوشته ویلمفلور، ترجمه ابوالقاسم سری