دو سندی که مظفرالدینشاه امضا کرد
اکتشاف نفت و فرمان مشروطه
نعمت نفت، ایران را به دنیای مدرن آورد و نهضت مشروطه باعث شد تا رعیت محکوم به استبداد حاکم، به شهروند صاحب حق تبدیل شود. اما دادن امتیاز اکتشاف نفت به یک تبعه بریتانیایی و سپس ورود وزارت دریاداری بریتانیا به موضوع نفت در ایران، باعث شد، برخی ادعای تاثیرگذاری انگلیسیها را در نهضت مشروطه مطرح کنند! ادعایی که مطالعه تطبیقی این دوموضوع (نفت و مشروطه) نشان می دهد بیشتر ناشی از یک ذهنیت «داییجان ناپلئونی» است، تا نتیجه تحلیلی تاریخی! مدعیان در این زمینه به دو موضوع بستنشینی مشروطهخواهان در سفارتخانه انگلیس در تهران همچنین حضور اقوام ساکن جنوب غرب ایران و محل اکتشاف نفت در فتح تهران و پایان دادن به استبداد صغیر استناد میکنند و از آن استنباط میکنند که حضور این اقوام و رهبران آنان در مشروطه و بهویژه پایان دادن به استبداد صغیر، به سفارش و دستور انگلیسیها بوده است!
هدف اصلی این یادداشت که یکی از سرفصلهای پروژه پژوهشی جامعتر راقم این سطور با عنوان «نفت و مشروطه» است، پاسخی مستدل و مستند به این اتهامات غیرمستدل بوده و در این راستا دو منبع اصلی مورد استناد قرار گرفتهاند. نخست؛ خاطرات سر آرنولد ویلسون، وابسته نظامی و رئیس بعدی شرکت نفت ایران و انگلیس که بهصورت سفرنامه تنظیم و چاپ دوم آن به سال۱۳۶۳ با ترجمه حسین سعادتنوری و توسط انتشارات وحید منتشر شد. منبع دوم؛ اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان در زمینه مشروطیت، حاصل تحقیق حسن معاصر است که در کتابی تحت عنوان «تاریخ استقرار مشروطیت در ایران» به سال۱۳۴۷ توسط انتشارات ابنسینا منتشر شد و در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
چنانچه میدانیم، پیش از شروع جنگ نخست بینالملل و همزمان با حوادث مشروطهخواهی در ایران بود که دولت انگلستان در سهام شرکت نفت دارسی شریک شد و سلطه خود را بر آن مستحکم کرد. (ماسلی/ ص۷۵) این همان مقطعی است که سرمایه اولیه دارسی در حال اتمام بود و وزارت دریاداری انگلستان از بیم آنکه امتیاز نفت به دست تراستهای آمریکایی و هلندی بیفتد، خود را به موضوع نفت علاقهمند نشان داد و از دارسی خواست که مذاکره با بیگانگان را تا پیدا شدن منابع انگلیسی علاقهمند به سرمایهگذاری در این طرح به تعویق اندازد. انگلیسیها کوشیدند، ضمن کنار زدن دیگر رقبای اروپایی و آمریکایی و با تضعیف دولت مرکزی ایران که گرفتار انقلاب مردم برای استقرار مشروطیت بود و نزدیک شدن به سران ایلات و عشایر ایران و تحت تاثیر قرار دادن مراکز متعدد قدرت، مناطق نفتخیز را به مالکیت خود درآورند.
آرنولد ویلسون که در سال۱۹۰۷ میلادی با درجه سرجوخه ارتش بریتانیا به ایران آمد و تا ۱۹۱۴میلادی، یعنی شروع جنگ جهانی اول در ایران بود از جمله افرادی بود که در این زمینه بسیار کوشید و در خاطرات خود به کرات به این نکته اشاره دارد که دولت متبوعش هیچ علاقهای به استقرار مشروطیت و دولت مقتدر مرکزی آن هم پاسخگو به ملت، نداشته است. ویلسون مانند هر سیاستمدار انگلیسی دیگری در آن مقطع، از رقابتهای آلمان و آمریکا با انگلستان در قضیه نفت در هراس بود. شاید یکی از دلایل اصلی تضعیف دولت مرکزی و بیاهمیت جلوه دادن نقش آن در قضیه نفت نیز همین باشد که دولت مقتدر و صاحب اختیار نتواند با دیگر متقاضیان نفت وارد مذاکره شود. از همین منظر میتوان یکی از علل مخالفت ویلسون و همکارانش را با استقرار رژیم مشروطه و تشکیل مجلس در ایران دریافت. مشروطه واقعی اگر به ثمر میرسید، موجب تقویت قدرت دولت مرکزی میشد و این برای منافع استراتژیک بریتانیا زیانآور بود.
ویلسون، بهویژه از آن بیم داشت که مبادا هندیها هم بخواهند مشروطه شوند و به صراحت مینویسد: «از اینکه در ایران منابع زرخیز خوزستان نصیب دیگران شده و ما از این عواید محروم بمانیم، نگرانم.» گزارش ویلسون از قیام مردم بوشهر نیز موید عناد بریتانیا با جنبش مشروطه در ایران بود. بوشهر در مقطع مذکور، بندر اصلی تجارت ایران در خلیجفارس به حساب میآمد و عمده کالاهای انگلیسی از این بندر وارد خاک ایران میشد. اما با وجود همه تلاشهای سیاسی و تهاجمات نظامی بریتانیا، آن بندر هرگز تسلط بریتانیاییها را گردن ننهاد. بهویژه تجار بوشهر که روابط خوبی با روحانیون و مشروطهخواهان داشتند و حضور انگلیسیها و کالاهایشان را به دیده رقابت مینگریستند.
همزمان با مبارزات مردم بوشهر برای کسب مشروطیت، ویلسون چنین گزارش میدهد: «بوشهر را در ۱۹۰۹میلادی عدهای از ملیون و طرفداران مشروطه متصرف شده و برای کالاهای خارجی یک نوع تعرفه گمرکی خاص وضع کردند. چون کلیه کسانی که در بوشهر تظاهر به مشروطهطلبی میکنند، بویی از فرهنگ و تمدن به مشامشان نرسیده، بیم آن میرود که درصدد نهب و غارت شهر برآمده و کلیه امتعه انگلیسی را که در مغازهها و دکاکین موجود است غارت و چپاول کنند.»
این گزارش مغرضانه بیش از هر چیز، گویای عناد ماموران بریتانیا با مشروطهخواهان است. ویلسون همچنین گزارش میدهد که رئیس مافوقش، سرپرسی کاکس، سرکنسول بریتانیا در بوشهر نیز معتقد بوده انقلاب مشروطه ایران موجب اخلال در امنیت مناطق نفتخیز خواهد شد و اجازه نداده همزمان با مبارزات مشروطهطلبان، سربازان هندی به هندوستان مراجعت کنند و ویلسون نیز به دستور وی همچنان در خوزستان باقی مانده است.
وی در بخش دیگری از خاطرات خود به نظرات روشنفکران مشروطهخواه ایرانی اشاره دارد و مینویسد: «طبقه منوره ایران معتقدند که تا یک حکومت مقتدری در مرکز مملکت روی کار نیاید و برای تامین آرامش و امنیت در سراسر کشور بذل مساعی نکند، آبادی و پیشرفت مملکت به همین وضع حاضر متوقف خواهد ماند. از نظر آنان نوشداروی هرج و مرج و طغیان و شورش فقط و فقط منوط به تشکیل یک حکومت مقتدر در مرکز مملکت است تا بلافاصله برای سرکوبی متمردین قیام کرده و با قدرت هر چه تمامتر بر اوضاع مسلط شود.»