گفتهها
میتوان گفت که آمریکا منافع مستقیمی نداشت، درستتر این است که بگوییم آمریکا در آن دوران سرمایهگذاری مستقیمی در ایران نکرده بود. ذهنیت در واشنگتن اینگونه بود که ملی شدن صنعت نفت ایران یک تهدید مستقیم علیه منافع تجاری آنهاست. از نظر آنها ملیشدن صنعت نفت، تهدیدی برای جهان بهشکلی که میشناختند، بود. احساس میکردند اگر ملی شدن صنعت نفت در ایران موفق باشد، یک الگوی بسیار بد برای کشورهای دیگر ایجاد میشود، بهویژه کشورهایی که آمریکاییها در آنها سرمایهگذاری کرده بودند؛ کشورهایی همچون عربستانسعودی و شرکت نفتی آرامکو، اندونزی و ونزوئلا. در نتیجه از ابتدای مطرح شدن ایده ملی شدن صنعت نفت ایران، حتی قبل از اینکه مصدق بهنخستوزیری انتخاب شود، دولت آمریکا تصور میکرد که این اقدام یک رویداد هولناک برای آنها خواهد بود. جورج مکگی که اواخر دهه ۱۹۴۰ دستیار وزیرخارجه آمریکا در امور شرق نزدیک، جنوبآسیا و آفریقا بود با عجله بهایران سفر کرد تا شاه را قانع کند که با ملیشدن صنعت نفت موافقت نکند. از همان ابتدای مطرحشدن این طرح، آمریکاییها نسبت بهاین موضوع نگران بودند. در نتیجه من تصور میکنم که میتوان گفت ملی شدن صنعت نفت ایران از ابتدا توسط آمریکا بهعنوان یک تهدید مستقیم ارزیابی میشد.
البته یک دهه بعد از کودتا در دهه ۱۹۶۰ در سراسر منطقه نهضت ملی شدن صنایع رخ داد، اما شرایط بعد از ملی شدن صنعت نفت ایران کاملا تغییر کرده بود. سال ۱۹۵۱ ملی شدن صنعت نفت ایران یک تهدید انقلابی علیه نظام تجارتجهانی دوران تلقی میشد، اما در دهه ۱۹۶۰ قدرتهای خارجی کاملا خود را با شرایط جدید تطبیق داده بودند. اسناد جدیدی که منتشر شده است، نشان میدهد تا چه اندازه در دوران مصدق مقامهای آمریکایی نگران این بودند که ملیشدن صنعت نفت ایران میتواند الگوی نامناسبی برای کشورهای دیگر باشد. از نظر آنها مالکیت و سرمایهگذاری در املاک مقدس بود و هرگونه تلاش برای مصادره اموال و هر شکلی از نقض حقوق مالکیت تهدیدی علیه منافع تجاری آمریکا محسوب میشد.
یرواند آبراهامیان