بازگشت روسیه به مدیترانه

شناسایی منشأ تعامل روسیه با منطقه مدیترانه به‌طور دقیق غیرممکن است؛ اما تا قرن دهم میلادی، بازرگانانی از کیوان روس با قسطنطنیه تجارت می‌کردند. به مسیحیت گرویدن کیوان روس (روس کی‌یف- خاقانات روس) در سال۹۸۸ و در زمان حکومت شاهزاده ولادیمیر که با خواهر امپراتور بیزانس ازدواج کرد، بنیان روابط مذهبی بین دولت نوپای روسیه و بیزانس را ایجاد کرد. این روابط تا به امروز ادامه داشته و بارها در طول تاریخ امپراتوری روسیه مبنای جاه‌طلبی‌های ژئوپلیتیکی حاکمان آن بوده  است.

این آرزوها را می‌توان در زنجیره ای از برنامه‌ها و آمال نظامی و دیپلماتیک در اواخر قرن هفدهم یافت؛ زمانی که روسیه توسعه‌یافته و به‌عنوان یک شرکت‌کننده تمام‌عیار در سیاست اروپا ظاهر شده بود. در دو قرن بعدی، تلاش‌های روسیه برای پیشروی به سمت مدیترانه، اقدامی که به‌دلیل عدم دسترسی به بندرهای آب گرم برای آن ضروری می‌نمود، متاثر از انگیزه جاه‌طلبی‌های ژئوپلیتیک و منافع تجاری بود و به‌صورت لشکرکشی‌های پی در پی علیه امپراتوری عثمانی درآمد. از زمان تصرف شهر آزوف توسط پترکبیر (که در سال ۱۷۱۱ به ترکیه بازگردانده شد)، هر فتح جدید به منطق و سکوی پرشی برای فتح بعدی تبدیل می‌شد؛ اگرچه گاهی فاصله دو فتح به چندین دهه می‌رسید. دستیابی به دریای آزوف به‌دست گرفتن کنترل تنگه کرچ برای اطمینان از دسترسی به دریای سیاه را برای روسیه ضروری کرد.

اگرچه بیشتر فتوحات پترکبیر در سواحل بالتیک بود، حاکم بعدی روسیه یعنی کاترین کبیر، جاه‌طلبی‌ها و فتوحات ژئوپلیتیک خود را به سمت جنوب متمرکز کرد. او در یکسری از جنگ‌ها با عثمانی که منجر به الحاق کریمه به خاک روسیه و به‌دست آوردن سرزمین‌های حاشیه ساحل شمالی دریا در اواخر قرن هجدهم شد، از دسترسی به دریای سیاه اطمینان حاصل کرد.

این سرزمین‌های جدید «نووروسیا/ روسیه جدید» نام‌گذاری شدند. با این حال، دسترسی به دریای سیاه به خودی خود هدف نبود؛ چون برای کاترین کبیر مکان‌های قابل توجه‌تری نیز در مدیترانه وجود داشتند. جنگ‌هایی که او با ترکیه آغاز کرد و جانشینانش در سراسر قرن نوزدهم به آنها ادامه دادند، بخشی از ژئوپلیتیک در حال تکامل اروپا و توسط ائتلاف‌های قدرت‌های برتر بود. با فتح نووروسیا و تاسیس اودسا، سواستوپل و دیگر شهرهای سرزمین‌های تازه تسخیرشده، سکوی پرشی برای دسترسی به مدیترانه ایجاد شد. اولین جنگ کاترین کبیر با ترکیه در سال‌های ۱۷۶۸ تا ۱۷۷۴، به اولین استقرار یک اسکادران دریایی روسیه در مدیترانه انجامید. این ناوگان پس از یک سفر تقریبا یک‌ساله از کرونشتات در اطراف اروپا در ژوئن ۱۷۷۰ وارد مدیترانه شرقی شد و در نبرد چشمه، پیروزی بزرگی در برابر ناوگان ترکیه به‌دست آورد. این پیروزی اهمیت تامین دسترسی نیروی دریایی به مدیترانه را برجسته کرد؛ چراکه رقابت با ترکیه همچنان یکی از دل‌مشغولی‌های اصلی سیاست خارجی روسیه بود و هنوز هم همین‌طور است. اگرچه حق عبور از تنگه‌های بسفر و داردانل تحت کنترل ترکیه همچنان هدفی دور از دسترس بود، اما برای روسیه یافتن جایگاهی در مدیترانه به تجسم اهداف ژئوپلیتیک تبدیل شد. البته این مساله اغلب از انگیزه‌های معنوی و مذهبی آن قابل تشخیص نبود. یکی از برنامه‌های جاه‌طلبانه ژئوپلیتیک کاترین کبیر حمایت از استقلال یونانی های ارتدوکس از عثمانی و تاسیس یک کشور یونانی تحت حاکمیت کنستانتین و تعیین قسطنطنیه به عنوان پایتخت بود. روسیه علاوه بر دستاوردهای ارضی، در پایان جنگ ۱۷۷۱ یک امتیاز بزرگ نیز به‌دست آورد که حق مداخله به نمایندگی از جمعیت قابل توجه مسیحی امپراتوری عثمانی از بالکان گرفته تا گرجستان بود و این اتفاق، بذر درگیری‌های بیشتر بین دو امپراتوری را کاشت.

روابط روسیه و ترکیه در حدود یک‌ونیم قرن پس از این تحولات را می‌توان عمدتا با جنگ و مانور دیپلماتیک تعریف کرد؛ روسیه بیشتر در حال حمله و امپراتوری عثمانی در حال دفاع بودند.

 این جنگ‌ها از قفقاز تا بالکان انجام می‌شدند. وقتی روسیه به تلاش خود برای یافتن سرزمین جدید ادامه داد و بر حق خود برای مداخله به نمایندگی از مسیحیان ارتدوکس در دیگر سرزمین‌های عثمانی اصرار ورزید، انگیزه آن ترکیبی از ژئوپلیتیک و مذهب بود.

جایزه نهایی، یعنی کنترل تنگه‌های بسفر و داردانل برای اطمینان از عبور بی‌رویه کشتی‌های تجاری و دریایی روسیه و دور نگه داشتن قدرت‌های متخاصم اروپایی از دریای سیاه برای جلوگیری از تکرار جنگ فاجعه‌بار کریمه در سال‌های ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۶، نهایتا دست‌نیافتنی بود و هنوز هم برای روسیه دست‌نیافتنی است. البته بخشی از این رویا در سال ۱۹۳۶ با امضای کنوانسیون مونترو محقق شد؛ کنوانسیونی که امکان عبور کشتی‌های جنگی روسی از و به دریای سیاه را فراهم می‌آورد؛ اما محدودیت‌های شدیدی از نظر اندازه، تعداد، زمان‌بندی و مدت ماندن کشتی‌های جنگی در دریای سیاه ایجاد کرد. ترکیه همچنان کنترل تنگه‌ها را حفظ و این محدودیت‌ها را اعمال کرد. ترکیه تقریبا در همه مدت جنگ جهانی دوم بی‌طرف ماند و تنگه‌ها را بست و مانع از عبور کشتی‌های جنگی هر دو ائتلاف متخاصم از این تنگه‌ها شد.