پروژه فکری فیرحی
فاز دوم: برجستهسازی وجوه دموکراتیک نص
نوشتههای بعدی من از کتاب دو جلدی «فقه و سیاست» شروع میشود و بعد از آن کتاب «حکمرانی حزبی» است و پس از آن هم کاری است که راجعبه قانون است. در این کتابها کوشش میکنم تا وجوه دموکراتیکی را که هم در دانش ما و هم بهخصوص در نصوص دینی ماست برجسته کنم. من در مطالعات خودم به تدریج متوجه شدم که درست است که در اروپا هم تجدد [اول] در حوزههای دیگری مثل فلسفه و هنر و ادبیات رخ داده و«تجدد سیاسی» کموبیش محصول آن است، اما با مطالعات شخصی و با همکاری دوستان طلبه و دانشجو متوجه شدم که اصلا تجدد در اروپا و بهخصوص در انگلستان– که میگویند مادر نظام سیاسی جدید است- اتفاقا از جانلاک و از «تجدد در تفسیرهای دینی» شروع شده است. مطالعات من نشان داد که این بحث در ادبیات شیعی هم ممکن است و هم اتفاق افتاده است. بزرگانی مثل مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم نائینی، شخصیتهای دیگری مثل مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی و بزرگان دیگری در حوزه تکنوکراسی مثل مرحوم میرزایوسف مستشارالدوله و در حوزه جهانگردی افرادی مثل شیخ محمدحسن سیاح و بعد در حوزههای دیگری، سیدجمال اسدآبادی و در فضای روشنفکری میرزاملکم یا میرزا فرخخان و دیگران [در این زمینه فعالیت کردهاند]. احساس کردم که در واقع نهتنها نسبت «دین» و «دولت دموکراتیک»، متناقض و ناممکن نیست بلکه متفکران ما عناصر آن را برجسته کردهاند. من در این نوشتهها سعی کردم فقط چیزهایی را که دیگران گفته بودند کموبیش جمع کنم. اخیرا احساسم این است که یک مقدار باید به «انسان جدید ایرانی» که ساختهایم فکر کنیم. از جنگهای ایران و روس به بعد، انسان ایرانی تغییر کرده است. این انسان جدید ایرانی رابطه خودش با سنت را شل کرده اما قطع نکرده است. رابطه خودش را با غرب برقرار کرده اما محکم نکرده است. رابطه خودش با دنیای باستان را برقرار کرده اما خیلی فیکس هم نکرده است. بنابراین انسان امروز ایرانی، انسانی است که درون یک مثلث ساخته شده که اضلاع آن را «مذهب»، «تجدد» و«ایرانگرایی» تشکیل داده است. حالا در نوشتهها[ی اشخاصی که نام بردم] هر کسی یک قسمت از آن را برجسته کرده است. برخی بخش تجدد، برخی بخش مذهبی و برخی بخش سنتی و باستانی آن را برجسته کردهاند. من سعی کردم توضیح دهم که این انسان امروز چطور ساخته شده است و آن روایت مذهبی که کمک کرده که این انسان را بسازد، یعنی در واقع «وجه مذهبی تجدد» را سعی کردهام دنبال کنم. من در نوشتههایم به لحاظ روششناسی، خیلی تحت تاثیر «نظریههای گفتمان» و بحثهای مربوط به «تفسیر» بودم. حالا امروزه معنی خارجی آن را «هرمنوتیک» میگویند اما من خیلی به هرمنوتیک مصطلح پایبند نبودم و چیزی که برایم خیلی اهمیت داشت مفهوم تفسیر (interpretation) بود. متوجه شدم که چیزی که برای ما خیلی اهمیت دارد دیدن تاریخ خودمان است؛ یعنی یک جور خود امروزمان را به آیینه تاریخ برگردانیم و ببینیم ما به «نص»، به «غرب» و «سنت»های خودمان چگونه نگاه کردیم و انسان ایرانی را نقاشی کردیم؟ چگونه این انسان ساخته شده است؟ من بیشتر تحت تاثیر این دو الگو بودهام و دوستان میدانند که در هر دو الگو، هم در «تئوریهای گفتمان» و هم در «تئوریهای تفسیر»، نوعی «تاریخیگری» یا نوعی توجه به تاریخ دیده میشود. این سوژهای است که خودش را با تاریخ و متن میسازد. کوشش من این بود که با تکیه بر این سه مفهوم، [یعنی] «تفسیر»، «گفتمان» و «تاریخ»، تحلیلهای خودم را پیش ببرم.
من خیلی تحت تاثیر نائینی، لاک، اسپینوزا و فوکو و از قانونگرایان [تحتتاثیر] مستشارالدوله و کمی هم تحت تاثیر بعضی ایدههای ملکم هستم و این در کارهای من [مشهود] است.
- بخشی از سخنان داود فیرحی در نشست «در کجا ایستادهایم؟ نگاهی به آوردهها و بایستههای دکتر داود فیرحی در دانش سیاست» که آبان ماه ۱۳۹۷ از سوی گروه روندهای فکری مرکز مطالعات خاورمیانه و با همراهی انجمن علمی علوم سیاسی ایران برگزار شد.