نقش ارامنه در انقلاب مشروطه
در آن دوره و زمانه، تمام دنیا پر است از انقلابیهای حرفهای. یپرمخان یکی از اینهاست و حیدرخان عمواوغلی یکی دیگر. بشریت غرق امید به تحول است و ملتسازیهای رو به شکوفایی، از درون، امپراتوریهای چندقومی و چندمذهبی را میترکاند. چندسالی قبل جنبش ملی یهودیها با تشکیل کنگرهای سربرآورده، بلغارها، یونانیها، صربها، کرواتها و… یکییکی خود را بهعنوان یک ملت و نه رعایای امپراتوریهای بزرگ میشناسند و ارامنه هم یکی دیگر از این ناسیونالیستهای جوان هستند. جمعیتی قومی-مذهبی که بین سه امپراتوری تقسیم شدهاند. حوالی طلوع قرن بیستم در حدود ۵/ ۲ میلیون ارمنی در مناطق متعلق به امپراتوری عثمانی زندگی میکردند و حدود ۴/ ۱ میلیون نفر از ارامنه در مناطق قفقاز سکونت داشتند که بعد از عهدنامههای گلستان و ترکمانچای بخشی از خاک امپراتوری مسیحی روسیه بهشمار میرود. بین ۶۳ تا ۷۰ هزارنفر ارمنی هم در ایران و اکثرا در آذربایجان و اصفهان بهسر میبردند که نسبت به دو جمعیت پیشگفته گروهی اندک محسوب میشوند. [همه آمارها تقریبی است] ارامنه ساکن شرق عثمانی عمدتا کشاورز بودند و سطح سواد پایینتری نسبت به ارمنستان شرقی داشتند.
باسوادترها و تجار ارمنی در شهرهای اصلی غرب عثمانی ساکن بودند. در مقابل ارامنه قفقاز بزرگترین جمعیت کارگری منطقه را تشکیل میدادند. (طبق اسناد، ارامنه ۲۵ تا ۲۹ درصد، روسها ۱۸ تا ۲۰ درصد، مسلمانان قفقازی ۱۳ درصد و ایرانیان مهاجر ۱۹ تا ۲۱ درصد از جمعیت کارگری شهر نفتی باکو را تشکیل میدادند) سطح تحصیلات بالای این قوم و جامعه عمدتا کارگریاش همزمان با تحولات انقلابی زیرپوست روسیه دست به دست هم میدهند تا احزاب دست چپی در این فضا ایجاد شوند و رشد کنند. بعضی از ارامنه جذب جنبشهای سوسیالیستی روسیه میشوند و سایرین در تلفیقی از ناسیونالیسم و سوسیالیسم دو حزب عمده سوسیال دموکرات هنچاکیان و فدراسیون انقلابی ارامنه (داشناکتسوتیون) را بنیاد میگذارند که بازیگر اصلی صحنه پرتلاطم سیاسی بیست سال اول قرن بیستم برای ارامنه هستند.
ایران در ابتدا پلی بود بین قفقاز و استانهای شرقی عثمانی. یک سکوی پرتاب. جوانان از جانگذشته ارمنی که از نیمههای قرن نوزدهم «فدایی» نام گرفته بودند، با استفاده از بیدولتی و هرجومرج ایران، از قفقاز به ایران میآمدند و در تبریز و خوی و سلماس آموزش نظامی میدیدند و از آنجا راهی وان و استانهای ارمنینشین عثمانی میشدند و آنجا تبلیغات انقلابی میکردند و هستههای دفاع از ارامنه تشکیل میدادند. در نخستین سالهای قرن بیستم اما بههم خوردن وضع امپراتوریهای بزرگ اوضاع ملتهای کوچک را هم تغییر داد. در ۱۹۰۳ شاهزاده گولیتسین والی روس قفقاز اموال کلیسای ارامنه را مصادره کرد که موجب واکنش شدیدی در خیابانهای تفلیس و باکو شد و احساسات ضدروس را دامن زد.
داشناکتسوتیون از این اعتراضات برای سازماندهی مردم و مطرح شدن استفاده کرد. دوسال بعد آنچه در سنپترزبورگ و شهرهای عمده روسیه اتفاق افتاد، بهصورتی دومینووار روی ایران تاثیر گذاشت. شکست روسیه در جنگ با ژاپن موجی از اعتمادبهنفس در بین ملتهای شرق (از جمله ایران) بهوجود آورد. در شرق این جنگ را به شکل پیروزی تنها ملت دارای مشروطه در آسیا بر تنها ملت بدون مشروطه اروپا دیدند. شکست تزار به انقلابیون هم اعتمادبهنفس داد اما انقلاب ۱۹۰۵ روسیه موفق نبود و بعد از شکست موجی از بگیر و ببند در سراسر خاک روسیه به راه افتاد که یکی از نتایجش این بود که خیلی از انقلابیون حرفهای ارمنی از رود ارس گذشتند و به ایران پناه بردند. درست یک سال بعد از این شکست بود که شاه ایران در مقابل فشارها تسلیم شد و فرمان مشروطیت را امضا کرد. انقلابیون حرفهای هنچاک و داشناک، ناتوان از تاثیرگذاری بر عثمانی و در فرار از تزار روس، در یک کشور عقبمانده شرقی با یک «انقلاب» روبهرو شدند، همان چیزی که میخواستند.
ارسال نظر