در گفتوگو با دکتر عبدالمهدی رجائی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر بررسی شد
رویکرد مشروطهخواهان به اقتصاد مدرن
اقتصاد مشروطه
با طلوع انقلاب مشروطیت موضوع وابستگی همهجانبه کشور به اجانب، اذهان آگاهان جامعه را سخت به خود مشغول کرده بود و این موضوع مطرح شد که جامعه جدیدی که میخواهد سرپای خود بایستد باید احتیاجات اقتصادی خود را از خارج کم کند. پس نهضتی که میتوان آن را نهضت خودکفایی اقتصادی نامید ایجاد شد گفتنی است این نهضت در شهری مثل اصفهان بنا به شرایط اقتصادی و فکری تجلی بیشتر یافت. به همین خاطر در شهر اصفهان در میان انجمنهای مردمی که پس از مشروطیت تاسیس شدند، انجمنی مرکب از تجار شهر برپا شد که با مراجعه به مذاکرات آن انجمن، در مییابیم بسیاری از آرمانهای اقتصادی مشروطیت مانند تاسیس بانک ملی، تاسیس کارخانه، خودکفایی اقتصادی و... در این انجمن مطرح و مورد مذاکره قرار گرفته است. یک مقاله که در روزنامه «انجمن مقدس ملی اصفهان» و در نخستین ماههای مشروطیت به چاپ رسید، به خوبی آشکار میکند که متفکران مشروطیت درباب معضلات اقتصادی آن روز ایران چه میاندیشیدند و چه راهکارهایی ارائه میدادند. جملاتی که در ابتدای مقاله آمده از مخاطب میخواهد خود را در خوب و بد وطن خویش شریک دانسته، برای آبادی وطن مسوولیت خویش را ادا کند که نشان دهنده پرشدن شکاف دولتـ ملت در اوان مشروطیت است.
راه ترقی: رفع احتیاج از خارجه
«تکلیف ما نه این است که از استماع این کلمه طیبه [مشروطیت] فقط به اظهار مسرت و فرح اکتفا و قناعت کنیم. بلکه هر فردفرد ما ملت ایرانی باید در تشیید و دوام این بنای عالی بکوشیم و به تلافی مافات، دامن همت به کمر زنیم و در اتساع دوایر راجعه به این مقصود، از تحمل هرگونه رنج و زحمت مضایقه نکنیم و در راه ترقی وطن از بذل جان و مال دریغ نکنیم. تا رونق رفته کارخانه ملت ما معاودت کند و مملکت ما معمور و آب رفته به جوی باز آید. تا چندی قبل که طفل صغیر نابالغ بودیم، حسن و قبح اعمال ما از پدر بزرگوار و قیم عالی مقدار مسوول بود. الحال که بالغ شدیم و زمام اختیار بهدست خودمان است، چرا از مصالح حال خویش غافل باشیم؟ و به ذلت و پریشانی خود برنخوریم؟ برای جزئیات لوازم زندگی خود محتاج باشیم؟ بدیهی است بنای ترقی هر ملت در اول قدم رفع احتیاج ظاهری ومعنوی از ملت دیگر است. چرا این نکته بزرگ را از نظر انداختهایم و چنین میپنداریم که بیمعاونت صنایع خارجه، زندگانی بر ما دشوار است؟ و حال آنکه این تصور غلط است. اگر کلاه ماهوت گلدار سر نگیریم، سر برهنه نخواهیم ماند. اگر پوتین فرنگی پا نکنیم، پای برهنه نخواهیم زیست. آنها که این کلاه کاغذی به سر ما گذاردند و به ما میخندند، خود کلاه نمد پوشند و به آن فخر کنند.
ای ابنای عزیز وطن! تا میتوانید احتیاجات خویش را از خارجه کم کنید تا ناز و افتخار اجانب بر ما کم شود که همه بلاهای وارده بر ما از احتیاج به اجانب است. احتیاج است که ایشان را گرفتار بلاها و رزایای (پیشامدهای ناگوار) بزرگ مینماید. احتیاج است که متبوع کامکار را تابع بیاعتبار نماید... چرا ترویج امتعه و اقمشه وطنیه خود نکنیم؟ چرا لباس خود نپوشیم، و از دیگران عاریت نماییم و خانمان خود را به بهای آن بر باد دهیم؟ شرافت و جلالت به لباس ماهوت الوان یا فاستونی آسمانی نیست. به حریر و قوس و قزح یا اطلس مادام نیست. شرافت به پوشیدن کرباس مملکت خودمان است که تار و پودش بهدست مادران و خواهران وطنی ما رشته و بهدست رنج برادران بافته شود. ملتی که در عرض ۳۰ سال راه سیصد ساله ترقی را پیمودند و بر تمام دول عالم سبقت گرفتند، ابتدا به پارچههای ضخیم علفی مثل گونی، از وطن خود قناعت کردند و پوشیدن آن را فخر دانستند و زیر بار ذلت حریر و دیبای غیر نرفتند، تا لباس عزت پوشیدند و اول دولت و ملت عالم بهشمار رفتند.
بحمدالله تعالی غیرت وطن پرستی در مملکت ما هنوز به کلی معدوم نشده و به قدری باقی و اسباب امیدواری است که نسوان آذربایجان تشکیل مجلس اتحاد مینمایند و به رفع احتیاجات از خارجه همت میگمارند. نطق یکی از زنان عالمه با همت است که در مجلس، همگنان خود را مخاطب ساخته میگوید: «بیچارگی و پریشانی مردان بیچاره ما به جهت خواهشات فوقالعاده ما است. از این به بعد لباس داخلی بپوشیم و از پارچههای خارجه صرفنظر کنیم و تمام بر این قرار قسم خوردند و قرآن مهر نمودند(روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، سال اول، ش ۹، ۱۸ محرم ۱۳۲۵) . حال که از نسوان آذربایجان این غیرت و هیجان به ظهور رسید و در این افتخار و نیک بختی از مردان سبقت جستند، رجال مملکت چرا تاسی ننمایند و از آنها عقب بمانند؟
ای ابنای عزیز وطن! تصور نمایید امروز نیز صد سال قبل است که ما اهالی ایران رابطه با خارجه نداشتیم و افعال آنها را سرمشق خود نمیپنداشتیم و امتعه فرنگ به مملکت ما نیامده بود، چگونه پدران ما مایحتاج خود را تدارک میدیدند؟ و اعتبار ملیه خود را محافظت میکردند و مفاد این شعر را معتقد بودند:
کهن جامه خویش پیراستن / به از جامه عاریت خواستن
گمان نرود که لباس کرباس وطنی لطافت ابدان شریف شما را زحمت میدهد یا شرافت شخصی شما را میکاهد. تمام این شرافت و افتخار که از استعمال اقمشه خارجه تصور میکنید صرف تقلید است که فلان رئیس یا بهمان امیر لباسش از ماهوت فرانسه است، ما هم برای مشابهت باید استعمال کنیم. یا یک نفر از بزرگان مملکت کلاه ماهوت گلدار سر گرفته، ما نیز برای جلب این کلاه، ترک سر گوییم. آگاه باشید که این صدارت و امارت از لباس نیست، از شخصیت و ثروت است. چنانچه اگر رجال مملکت و بزرگان ملت لباس ضخیم وطنی خود را بپوشند، عموم اهالی به متابعت ایشان بکوشند و در کمال رغبت پسند کنند. یا اگر در سایر عادات بزرگان هم داستان شدند، زیردستان بلاشبهه مطیع باشند. راست است در صورتی که پارچه لطیف مصفا فراهم شود، ظلم است کسی لباس خشن بپوشد. یا وقتی که چراغ الکتریک مهیا باشد، جهل است اتاق خود را به چراغ پی سوز روشن کند.
ولی این رجحان در صورتی است که آن قماش نظیف یا چراغ الکتریک از خود انسان باشد. اما در صورت عاریت هزار مرتبه آن ضخامت جامه، شرافت بر این لطافت دارد و چراغ بینور بر الکتریک مزیت بخشد. مسلم است اگر چندی با پارچههای وطن خود قانع شویم و به تاریکی پیسوز خود بسازیم بهزودی شب ظلمانی ما مبدل به صبح نورانی شود و فابریکات جدیده و کارخانجات عدیده در مملکت ما گشاده گردد و به همان وضع خارجه اعمال کنیم و به سعادت و خوشبختی نایل شویم و زحمات سیصد ساله آنها را به وقت کم نتیجه گیریم. علت این است که ما اهالی ایران هنوز اقدام در کاری نکردهایم و همه کار را از خود بزرگتر میشماریم و پیشرفت آن را از عهده کفالت خود خارج میپنداریم.» (روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، ش ۱۰، سال اول، ۲۵ محرم ۱۳۲۵.)
انجمن تجارت اصفهان
با برپایی انقلاب مشروطیت، علاوه بر انجمنهای رسمی ایالتی و ولایتی، در شهرها انجمنهای مردمی زیادی نیز تشکیل شد که بنا به ترکیب و انگیزه تشکیل آنها، هرکدام اهداف خاصی را دنبال میکردند. در اصفهان انقلاب مشروطیت بیشتر رنگ و بوی اقتصادی داشت. انجمن تجارت اصفهان متشکل از دوازده نفر از تجار درجه اول شهر تشکیل شد تا خواستههای اقتصادی مشروطیت را در اصفهان دنبال کند. این گزارش یکی از جلسات این انجمن است که با حضور و سخنرانی حاج آقا نورالله اصفهانی همراه بود. حاج آقا نورالله و چندی از بزرگان اصفهان چند سال پیشتر با درک مضرات وابستگی اقتصادی به خارج، دست به تاسیس شرکت اسلامیه زده بودند. شرکت اسلامیه در اصل به تولید و مدیریت تولید پارچه در سطح کشور اختصاص داشت که در اواسط پادشاهی مظفرالدین شاه در اصفهان تشکیل شد اما شعبات آن در بیشتر شهرهای ایران پراکنده بود. این شرکت با اینکه با استقبال بسیار خوبی مواجه شد، اما پس از چند سال فعالیت، نتوانست به خوبی مشتریان خود را نگه دارد و کمی از فعالیت آن کاسته شد. شخصی به نام حاج محمدحسین کازرونی که مدیریت شرکت اسلامیه را بر عهده داشت، در انجمن تجارت اصفهان نیز فعالیت داشت و همین شخص بعدها در اوایل دوران رضاشاه با تاسیس کارخانه نساجی وطن، توانست آرزوهای اقتصادی خود را جامهعمل بپوشاند. گزارش روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان نشان میدهد که متفکران مشروطیت و فعالان اقتصادی آن روزگار چه نگاهی به اوضاع اقتصادی روز داشتند و چه راهحلهایی ارائه میدادند:
«مذاکرات مجلس تجارتی از آن جمله در باب اقمشه و البسه اسلامیه[بود] که باید در بلاد اسلام مصنوع و منسوج شود تا موجب آبادی وطن باشد. بعضی گفتند که «باید کارخانه ریسمان را جلب کرد که مقدمه منسوجات است و بدون افتتاح کارخانه ریسمان باز در هر صورت عموم اهالی وطن کمال احتیاج را به خارجه خواهند داشت و طلا و نقره را به مقابل و ازای پنبه خواهند داد و پریشانی به جای خود است» و بعضی چنین عنوان داشتند که «باید نساجها را مایه کسب داد که درترتیب امور خود به مکنت و توانایی باشند.» خلاصه هرکدام در باب رواج و شیوع منسوجات اسلامیه یکی از دو مطلب را عنوان داشتند. «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.» و مقصود هر یک بر این است که سالها بر غفلت و جهالت اهالی وطن ما گذشته که از بلاد خارجه پنبه را از ما از قرار یک من هفت یا هشت هزار دینار میخرند و به طرزی لطیف منسوجش ساخته، بعضی اقمشه را از قرار یک من چهل تومان یا پنجاه تومان به ما بازمیفروشند و در صنایع ایشان سه چیز شرط است که بدون این سه چیز صنعت آنها در نظرشان قبول نیست؛ اول آنکه ماده مصنوع و جنس آن قیمتی نباشد. دویم آنکه به حسب ظاهر لطیف و ظریف باشد که ظاهربینان فریفته شوند. سیم آنکه دوام و ثباتی نداشته باشد.
فریب امتعه زرد
لهذا حضرت ثقهالاسلام ـ مدظله العالی ـ که آناً فاناً عزیمه کریمه ایشان مبذول آبادی وطن و آسایش مسلمانان است، هفته گذشته پنجشنبه ۴ شهر ربیعالاول در بالای منبر در جزو بیانات وافیه و نصایح شافیه قریب به این مضمون عنوان فرمودند که «ای سلسله تجار و فرقه کسبه! تا کی طلا و نقره خود را به بلاد خارجه میفرستید؟ و در عوض اقمشه زرد و سرخ آنها را زینت خود قرار میدهید؟ و ابدا متذکر نمیشوید که عواید و فواید خود را صرف ابنای وطن خود نمایید. الحق عجب است از غفلت ما که مدتهاست فریفته امتعه زرد و سرخ خارجه شده، مکنت خود را بباد فنا دادهایم.
سرخ و زردی که لایق مرد است
اشک گلگون و چهره زرد است
در قرون گذشته چقدر کارخانه نساجی دایر بوده و گروه گروه از غزل و ندف و صبغ و نسج منتفع میشدند که فعلا اثری از آنها باقی نیست. مگر ندیدید که چگونه بازار ریسمان را رشته، کسبوکار از هم گسیخت و بازار صباغان را که چگونه رنگ و رونق از کسب ایشان تمام شد و روزگار تعیش ایشان سیاه شد و هکذا. کاسبی نیست مگر اینکه در واقع از عمال دول خارجه است. همانا به انتظار کساد و تعطیل سایر بازارها نشستهاید، والا همت خود را مبذول و مصروف آبادی وطن میداشتید. غرض آنکه از باب غیرت و حمیت باید مجدانه در ترتیب رواج اقمشه و امتعه اسلامیه بر سبیل اتحاد و اتفاق بکوشید تا عنقریب لباس غنا و عزت بپوشید و جام سعادت و راحت بنوشید. اگر گذشتهها را، به نظر عبرت، اسباب ویرانی ایران میبینید آینده را دریابید. تا ریشه در آب است امید ثمری هست» (روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، سال اول، ش ۱۷، ۱۴ ربیع الاول ۱۳۲۵).
آگاهی جمعی
در دوران مشروطیت نوعی آگاهی جمعی نسبت به مصائب کشور بهوجود آمد. هر طبقه به بیان دردها و مشکلات کشور از نگاه خود پرداخت. روشنفکران آزادیهای سیاسی و اجتماعی را دیدند و تجار بر وابستگیای شدید اقتصادی کشور انگشت گذاشتند. وابستگی که اقتصاد کشور را رو به فروپاشی میبرد. در این میان بسیاری از روحانیون روشناندیش نیز به میدان آمده و سعی داشتند در حل کردن مشکلات و بیان دردها به همه طبقات کمک کنند. در اصفهان توجه به مشکلات اقتصادی کشور در میان مبارزان مشروطیت بیش از سایر مناطق بود. در واقع شعار دوم مشروطیت اصفهان این بیت سعدی بود که:
کهن جامه خویش پیراستن
به از جامه عاریت خواستن.
ارسال نظر