وقتی که شاه‌عباس بزرگ پایتختش را به اصفهان منتقل کرد و تصمیم گرفت این شهر را بزرگ و خوش‌منظر کند نه تنها به درباریان و بزرگان توصیه کرد هر کدام یک یا چند عمارت باشکوه و وسیع و مجلل بسازند، بلکه کلیه دولتمندان را تشویق کرد که هرکس یک بنای بزرگ برای زیبایی شهر بپردازد و چون باخبر شد که مقصود عطار دارایی فراوان دارد روزی برای دیدارش به دکانش رفت و با بیان مهرآمیز و دلجو که طبعش به آن آشنا بود، به او گفت: مدتی دراز است که اوصاف حمیده شما را شنیده‌ام و نیز آگاه شده‌ام که ثروت بی‌کران دارید و این مزدی است که خدای بزرگ به پاداش پاکی ایمان، صفای دل و خیرات و مبرات، و کوششی که در کار دستگیری مستمندان و آبادی شهر خود می‌کنید عطا فرموده است و اگر شما پیر کریم طبع خداجوی استوارکار مرا به فرزندی خود بپذیرید، سخت شادمان می‌شوم. در این صورت شما پدر و فرزندانت برادر یا خواهر من خواهند بود و باید مرا نیز مانند ایشان وارث ارث خود بدانید. اما من تدبیری به‌کار می‌برم که از مقدار ارث آنان حتی اندکی کاسته نشود. به این معنی که اگر دوست دارید و مایلید حالا که هنوز زنده‌اید یک بنای عالی و زیبایی برای آسایش مردم و آرایش شهر بسازید. شاه‌عباس بزرگ دارای جاذبه خاص و نفوذ کلام خارق‌العاده بود. از این‌رو در تمام امور پیوسته مرادمند و کامیاب بود. عطار با رضای خاطر فرمان‌پذیر شد و اعلام داشت که در نزدیک‌ترین اوقات به این کار آغاز می‌نهد و یک کاروانسرا را با صرف سه هزار تومان ساخت و به شاه تقدیم کرد.  پادشاه مشعوف شد و به فرزندان عطار عنایت‌ها فرمود...

شاردن، ژان (۱۳۷۲)، سفرنامه شاردن جلد ۴ (ترجمه اقبال یغمایی)، تهران: توس، ص ۱۴۱۷.

به نقل از سایت دکتر محمد افقری.