تظلم‌نامه‌های دهقانی

به‌رغم بیسوادی عمومی حاکم در روستاها، بعضی از روستائیان می‌کوشیدند صدای خود را از طریق روزنامه‌های تهران و تبریز به گوش‌ها برسانند. نامه‌هایی که توسط باسوادان جوامع روستایی به هواداران شهری آنها نوشته می‌شد، اغلب با امضای عده زیادی همراه بود. بعضی از نامه‌ها را اعضای انجمن‌های شهری، از جمله انجمن‌های مجاهدین به نمایندگی از جانب دهقانان و نیز صیادان انزلی می‌نوشتند. عده‌ای از نمایندگان مجلس نیز به نمایندگی از سوی موکلان دهقان خود شکوائیه می‌فرستادند. بیشتر اعتراض‌نامه‌هایی که در روزنامه‌ها به چاپ می‌رسیدند از ایالت‌هایی بودند که امکان دسترسی به مجلس و کمیته شکایت مجلس در تهران را نداشتند. این نامه‌ها در نقاط مختلف کشور از جمله آذربایجان، کرمانشاه، خراسان، کرمان، گیلان، فارس و یزد و نیز از قفقاز می‌آمدند. نامه‌ها اغلب با اعلام حمایت پرشور از انقلاب، قانون اساسی و مجلس می‌آمدند. اما با گذشت زمان و با رفع خوش‌بینی نسبی روستائیان در مورد مجلس، مضمون نامه‌ها به خشم و ناشکیبایی گرایید. شکوائیه‌ها شامل شرح مفصل دشواری‌های زندگی در روستاها بودند. شاکیان از سوءرفتار مباشران و مالکان می‌نوشتند. از قتل و غارت ادواری راهزنان محلی که روستائیان را می‌کشتند، به زنان تجاوز می‌کردند و بسیاری از سکنه روستاها را مجروح یا مقتول می‌کردند، شکایت داشتند و از مقامات کمک می‌خواستند.

بعضی از نامه‌نویسان خواستار الغای تیول و خاتمه بیگاری بودند. بعضی دیگر که روشنفکرتر بودند با بحث‌های اصلاحات ارضی که در مجلس جریان داشت آشنا می‌نمودند و به‌صورت نوعی شخص ثالث در این بحث‌ها وارد می‌شدند. انجمن‌های روستایی که بیشتر با حمایت انجمن‌های رادیکال‌تر شهری تشکیل می‌شدند، ابتدا با بی‌مهری مجلس مواجه شدند و سپس مجلس آنها را منحل اعلام کرد. نمایندگانی که حامی طبقات زمیندار بودند و با انجام اصلاحات در جوامع روستایی مخالفت می‌کردند نیز با انجمن‌های دهقانی به مقابله برخاستند. مجلس به انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعلام کرد که اجازه تشکیل انجمن‌های دهقانی را ندهند و حتی در مواردی خود نیز برای تعطیل کردن انجمن‌های روستایی قشون اعزام کرد. گزارش‌های مربوط به انجمن‌های محلی خیلی وقت‌ها در صفحه‌های «انجمن» چاپ می‌شد. اعضای انجمن تبریز گزارش دادند که «ملاحظه می‌فرمایید که دهاتی‌ها با وجود بی‌سوادی روزنامه خریده به دهات می‌برند که با سوادی پیدا کرده، بخواند.»

روزنامه مجلس برای نشان‌دادن عمق مقاومت، ماجرای یک اعتصاب دهقانی در نزدیکی تبریز را چاپ کرد. طبق این گزارش، دهقانان متشکل شدند و تصمیم گرفتند که دیگر زیر بار سه دسته از تقاضاهای مالک نروند: ۱) زورگویی مباشران ۲) تعهدهایی که مالکان تحمیل می‌کنند. ۳) بیگاری و متقابلا خواستار شدند که امورشان «تابع قانون» باشد. «بر ما رعایا لازم است اجماعا به شهر رفته، رفع اجحاف ثلاثه را از ارباب خواستار شویم. اهالی دهکده به تبریز آمده مقاصد خود را خدمت ارباب عرض می‌کنند. بدوا ارباب بنای تغیر و تشدد گذارده که شاید رعایا ترسیده و از مقاصد خود درگذرند. حتی گفته می‌دهم ده را خراب کنند. ابدا به خرج رعایا نرفته و آنها در جواب گفته‌اند یا خراب یا آباد، تا رفع ظلم نشود ما در آن قریه پا نخواهیم گذاشت! ناچار ارباب قولا معاف می‌نماید.»

مالک به روستائیان وعده داد که شکایت‌هایشان را رسیدگی می‌کند و دهقانان به روستای خود برگشتند اما یک ماه بعد وقتی از ارباب خبری نشد، روستائیان باز به تبریز رفتند. اینبار ارباب را واداشتند که تعهد کتبی بدهد و به این ترتیب خود را از بیگاری متعدد رها ساختند. دهقانان همدان در اعتراضیه خود به حکومت نوشتند که دو سوم اراضی مزروعی کلا در تملک شش زمیندار است. مالکان «تمام املاک رعیت را به زور از دست آنها گرفتند و اینقدر سر به سر ما گذاشتند که رعیت بیچاره به قیمت نازل فروخت یا از اصل اعراض کرد... از هر دهی که یک شعیر مالک می‌شوند تمام شش‌دانگ را متصرف می‌شوند.» عده‌ای شکایت داشتند که مالکان محصول گندم را احتکار کرده‌اند. در آخر سال گندمی را که در انبار ذخیره کرده بودند و نمی‌توانستند بفروشند، به‌جای آنکه ارزان‌تر به دهقانان بدهند، به رودخانه می‌ریزند. در همدان انجمن جدیدی به نام «مجلس فواید عمومی» به ریاست وکیل‌الرعایا (تاجر لیبرال و نماینده مجلس اول) در روزنامه خود به مصائب دهقانان پرداخت. مقامات محلی به حکومت هشدار دادند که اگر به دهقانان فقیری که هنوز وفادارند اعتنا نشود، همدان هم خیلی زود به دیگر مناطق مقاومت دهقانی خواهد پیوست.

از قوچان دهقانان درباره فروش دخترانشان به کنیزی مالک جدید شکایت کردند. فغان برداشتند که نه‌تنها استغاثه‌هایشان بی‌جواب مانده، بلکه انجمن‌هایشان هم بسته شده، از نمایندگان مجلس خواستند که به درخواست‌هایشان پاسخ دهند و رفع شر مالک را از آنها بنمایند، «وگرنه مالک را سر به نیست کرده، دسته جمعی جلای وطن» کنند. ماجرای دختران قوچان را هم دهخدا دنبال کرد (که شعری درباره دختران قوچان سرود) و هم روزنامه مجلس درباره‌اش مطالبی نوشت. در کرمانشاه، غرب کشور، دهقانان از راهزنانی که زنان و کودکان را می‌کشتند شکایت کردند. پرسیدند چرا با وجود انقلاب و قانون اساسی، وضع هزاران روستایی هیچ‌گاه به‌طور جدی مورد بحث حکومت جدید یا مجلس قرار نگرفته است. شاید مقامات «این قطعه خاک را جزو ایران نمی‌دانند.» عده‌ای از قصرشیرین در ایالت کرمانشاه شکایت کردند که هشت ماه از افتتاح مجلس جدید می‌گذرد اما برای خلاصی دهقانان از دست مالکان و حکام مستبد اقدامی نشده است. مقامات محل همچنان در رأس امورند و حاکم محل دست در دست مالکان، هم حکومت مرکزی را می‌فریبد و هم دهقانان را. برنامه اصلاحات ارضی هم به نفع روستائیان است و هم به نفع مجلس که کمبود بودجه دارد:

«هر وقت شکایتی از صاحبان و مالکان خودمان یعنی این حکام جزء می‌کردیم، ما را نا فرمانبردار و یاغی تلقی کرده، برای خرج تراشی اردویی از اراذل و اوباش تشکیل داده، خانمان ما را به باد فنا می‌دادند و به اسم اردوکشی مخارج گزافی تحمیل دولت نادان بی‌اطلاع ما می‌کردند و پس از آتش زدن و غارت کردن خانه‌های ما این اشخاص را خدمتگذار دولت دانسته و به هریک امتیازات می‌دادند و در ضمن هریک از آنها را در پیشگاه دولت، رستم و اسفندیار دوران معرفی می‌کردند.» حاکمان به خاطر قشونی که وجود خارجی ندارند «از حکومت مرکزی پول می‌گیرند، زیرا سربازان خیلی زود مرخص می‌شوند و دیگر نه از مرزها دفاع و نه در برابر حمله راهزنان از روستائیان حمایت می‌کنند. اما حکام ایالات همچنان برای تامین مخارج این قشونی که وجود خارجی ندارد از حکومت تقاضای پول می‌کنند و این امر به نوبه خود به معنی افزایش اخذ مالیات از دهقانانی است که با آنان بدتر از عبد زرخرید معامله می‌کنند. نویسنده این شکوائیه سپس از حکومت مرکزی می‌خواهد که قضیه را بررسی کند و بودجه این قشون‌های قلابی را قطع کند.

از کرمان، نامه‌هایی در صوراسرافیل چاپ شد که اقدام‌ها و اعتراض‌های دهقانان را منعکس می‌کرد. بعضی از نامه‌نویسان از مظالم مباشران شکایت داشتند و حمایت خود را از تدابیری که مجلس برای الغای تیول اتخاذ کرده بود، اعلام می‌کردند. عده‌ای دیگر درباره مالکانی که به‌رغم الغای تیول توسط مجلس هنوز صاحب تیول بودند، اطلاعات مفصل ارائه می‌دادند. در شکوائیه‌های کرمان آمده بود که دهقانان مجبور به ارسال تلگراف‌های حمایت از حکام محلی به مجلس شده‌اند. دستگاه استبداد می‌خواست از این طریق ایجاد محبوبیت کند و قدرت خود را باقی نگه دارد. انجمن محلی نیز زیر فرمان بسیاری از اعضای دوره استبداد بود. پانصد روستایی برای اعتراض به وضع طاقت فرسای خود با صرف هزینه‌های گزاف، به کرمان رفتند تا از حاکم شکایت کنند اما انجمن شهر به اعتراض‌های آنها وقعی ننهاد و مجبور به بازگشت شدند.

در ژوئیه ۱۹۰۷ (تیر ۱۲۸۶)، شهر یزد صحنه تحصن دهقانان در تلگرافخانه شد و دهقانان از ظلم و تعدی مالیات‌بگیران شکایت کردند. تا یک‌سال بعد اعتراض‌های دهقانان برای لغو مالیات‌های اضافی همچنان ادامه داشت و عده‌ای از آنان در اعتراض به اوضاع دست به خودکشی زدند. چارلز مارلینگ، کاردار بریتانیا که دل خوشی از نهضت انقلابی ایران نداشت در خاطرات خود نوشت که شورش به مرحله‌ای رسید که «هرلحظه بیم بروز فاجعه می‌رفت» البته از نظر مارلینگ، اعتراض‌های دهقانی غیرموجه بودند. آخر برای حکومت ایران مشکل بود که کوتاه بیاید زیرا دهقانان با سماجت خواهان لغو مالیاتی بودند که هشتاد سال مرتبا پرداخت می‌شد. چه تقاضای غیرموجهی!

منبع: آفاری، ژانت، انقلاب مشروطه ایران، ترجمه رضا رضایی، نشر بیستون، ۱۳۸۵.