دولت پهلوی، اصلاحات ارضی و نظریه توسعه روستو
اصلاح از بالا
الگوی توسعه پیشنهادی آمریکا برای کشورهای جهانسوم از جمله ایران، در قالب نظریه والت وایتمن روستو صورت گرفت. اگر بگوییم این نظریه تا پایان سلطنت محمدرضا پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی در حال تطبیق با اقتصاد و سیاستهای توسعه در ایران در قالب برنامههای عمرانی کشور بوده سخن به گزاف نگفتهایم (هزاوهای، ۱۳۸۵، ۱۹۳). مایر و سیزر در کتاب پیشگامان توسعه در مورد این نظریه میگویند که این نظریه با اعتقاد به اینکه تحولات اقتصادی به تحول در ساختارهای اجتماعی منجر خواهد شد و این نیز به نوبه خود به تحول در ارزشها و اعتقادات فرهنگی در کشورهای در حال توسعه میانجامد، ملاک عمل برای بسیاری از کشورها از جمله در ایران قرار گرفت (مایر و سیزر، ۱۳۶۸: ۳۳۳). در واقع نظام حاکمیتی غرب، بهخصوص آمریکا، درصدد ایجاد برنامههایی در کشورهای جهان سوم بهخصوص ایران بود تا با افزایش حوزه نفوذ خود در این کشورها زمینه را برای ورود نظام سرمایهداری در این کشورها فراهم کند تا بازارهای جدیدی را در منطقه برای ورود سرمایههای کشورهای توسعهیافته باز کند. بر این اساس، جهتگیریهای اصلی برنامههای اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم عمرانی در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی قابل بازخوانی و فهم بیشتری خواهد بود. اهداف این برنامهها را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
ایجاد طبقه نیرومند سرمایهدار
تصرف حاکمیت به دست این گروه
اصلاح فرهنگی و دینی
صنعتی کردن سریع کشور و زمینهسازی برای راهبرد جایگزینی واردات
ترویج ارزشهای مدرن غربی
اصلاحات اقتصادی و زیربنایی (رزاقی، ۱۳۷۴: ۱۰۲).
بر این اساس، دستگاه بوروکراتیک و اداری حکومت پهلوی برای اصلاحات بنیادی اجتماعی و اقتصادی و صنعتی کردن کشور در همه ابعاد، دستبهکار شد. با افزایش شتاب دولت در صنعتیسازی، بهتدریج طبقه سرمایهداری شکل گرفت. این طبقه تا انقلاب اسلامی، نقش برجستهای در تصمیمسازیهای کلان سیاسی کشور ایفا میکرد. همزمان با استقرار صنایع سنگین از قبیل ذوبآهن، پالایشگاه و ... طبقه کارگران صنعتی که در زمان حکومت رضاشاه شکل گرفته بود، گسترش پیدا کرد و از نظر آمریکاییها، جامعه ایران طبق پیشبینی جبر تاریخی مارکس، بستر مناسبی برای رشد اندیشههای کمونیستی شده بود. اقدامات اصلاحی در حکومت، صرفا به حوزه اقتصاد و صنعت محدود نماند و به سایر حوزهها از جمله فرهنگی و اجتماعی نیز کشیده شد.
پیگیری اجرای اصلاحات ذکر شده در مقاطعی که دولتهای دموکرات در آمریکا به قدرت میرسیدند، از اولویتهای حکومت پهلوی دوم بود. برای مثال میتوان به اصلاح ساختار کشاورزی اشاره کرد. اصلاح ساختار کشاورزی در ایران، بهصورت همزمان در کشورهای همپیمان و متحد آمریکا، توسط آمریکا مبنی بر اصل چهارم ترومن مورد تاکید قرار گرفت. این مساله با فشار دموکراتها و در قالب برنامه چهارم عمرانی دولت در ایران انجام شد. اصلاح ساختار در حوزه کشاورزی صرفا به اصل چهارم ترومن محدود نماند و بعدها در قالب برنامه جامعتری با نام انقلاب سفید پیگیری شد. به قدرت رسیدن کندی و تغییر فضای سیاسی در آمریکا به تدریج موجب تغییر فضای اصلاحی در ایران شده بود. اصلاحات ارضی در ایران با حمایت آمریکاییها و با پذیرش شرایط صندوق بینالملل پول توسط ایران اجرا شد (آبراهامیان، ۱۳۷۷: ۵۲۰).
احمد اشرف محقق ایرانی نیز در مقاله خود با عنوان از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی، میآورد که انقلاب سفید تحتفشار دولت آمریکا از بالا برنامهریزی و اجرا شد. نه دهقانان و نه طبقه متوسط هیچکدام در شروع آن مشارکتی نداشتند. آغاز انقلاب سفید یک انتخاب سیاسی بود که عمدتا از خارج از حکومت نشات میگرفت و فرآیندی بدون طرح و برنامه داشت. وی بازیگران اصلاحات ارضی در ایران را محمدرضا شاه، علی امینی، حسن ارسنجانی و دولت کندی در آمریکا میداند (اشرف، ۱۳۸۳: ۱۱۱). اشرف بر این عقیده بود که تحولات سیاسی و اجتماعی کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعهیافته که به دام کمونیسم میافتادند موجب توسل آمریکا به انجام اصلاحات بنیادی در این کشورها شد. کودتای انقلابی ۱۹۵۸ در عراق و حملات تبلیغاتی فزاینده از سوی اتحاد جماهیر شوروی علیه رژیم شاه مهمترین این تحولات بود (اشرف، پیشین: ۱۱۲).
در واقع در این شرایط، تحتفشار دولت کندی اصلاحات ارضی در ایران از بالا طرحریزی و اجرا شد. در آغاز اصلاحات ارضی، نه دهقانان از پایین و نه بورژوازی از سطح میانی در آن مشارکت نجستند (Ashraf, ۱۹۸۹: ۳۹). غرب بر این اعتقاد بود که کشورهای کمتر توسعهیافته از طریق تحول در بافت سنتی- سیاسی- اقتصادی به سمت توسعه گام بردارند تا جذب کمونیسم نشوند. ایران نیز یکی از مناطقی بود که بهواسطه موقعیت ژئوپلیتیک و همسایگی شوروی سابق خطر رشد کمونیسم در آن شدیدا احساس میشد. پس استراتژیستهای غرب اصلاحات ارضی و در هم پاشیدن بافت سنتی جامعه را چاره تلقی کردند (عظیمی، ۱۳۸۳: ۴۸).
همزمان رئیسجمهور دموکرات آمریکا، کندی نیز در پیامش به کنگره آمریکا در ۱۳۴۰ نقشه جدید دولت آمریکا جهت سرکوبی جنبشهای آزادیخواهانه در کشورهای عقبمانده را ترسیم و اشاره میکند که برای مقابله با این جنبشها دیگر صرفا پیمانهای نظامی کافی نیستند و باید به فکر اصلاحات اجتماعی باشیم (باقی، ۱۳۷۰: ۱۶۰). البته برخی از محققان نیز معتقدند که اصلاحات ارضی شاه فقط به سبب فشارهای آمریکا نبوده و جنبههای داخلی نیز داشته است. برای مثال محمدرضا پهلوی در دهه ۲۰ شمسی تحتفشار افکار عمومی مجبور شد زمینهای سلطنتی را به دولت واگذار کند.
وی در کتاب پاسخ به تاریخ مینویسد: در سال ۱۹۴۱ میلادی با واگذاری اراضی مزروعی خود به دولت، به اقدامی دست زدم که انتظار زیادی از آن داشتم. بیتردید این اقدام انقلاب کوچکی را موجب میشد که ساختار جامعه روستایی را تغییر میداد. ولی چون دولت در آن زمان ترجیح میداد دست به ترکیب این جامعه نزند ناچار این زمینها را از دولت پس گرفتم و میان کشاورزان تقسیم کردم (پهلوی، ۱۳۷۱: ۱۷۳). در واقع اینطور که از آثار محققانی چون لمبتون (لمبتون، ۱۳۶۲: ۳۲۸-۳۲۳)، کوپاهی (کوپاهی، ۱۳۶۷: ۲۴۲) و چارلز عیسوی (عیسوی، ۱۳۶۲: ۸۶) برمیآید حل مساله زمینداری و اصلاحات ارضی در دوران قبل از پهلویها هم مطرح بود. اما آنچه مسلم است اینکه با توجه به عدم فشارها روی حکومت، این قبیل اصلاحات صورت نمیگرفت، ولی در دهه ۱۳۴۰ شمسی بهواسطه تحولات بینالمللی و تمایلات جدید جامعه آمریکا، در ایران مورد توجه حکومت قرار گرفت.
ارسال نظر