خاطرات محمد علی فروغی از کنفرانس صلح پاریس
تلاش برای حضور در مجمع ملل
چهارشنبه، بیست و ششم ربیع الثانی ۱۳۳۷ (ژانویه ۱۹۱۹)
صبح مشغول کار بودیم. مشاور الممالک [رئیس اصلی هیات اعزامی ایران به پاریس] حکایت ملاقات خود را با مسیو گو نقل کرد. گفته بود دول بیطرف را در کنفرانس راه نمیدهند اما در مجمع ملل خواهید بود و در کارهای ایران هم یقین داشته باشید که بدون استماع حرفهای شما تصمیمی نخواهند گرفت. کاغذی از علاءالسلطنه رسیده بود که من در لندن با انگلیسیها حرف زدهام و وعده دادهاند که در قبول عضویت ایران مساعدت بکنند. ممتاز السطنه از این جهت کاری نکرده و همین که جواب دادهاند که دول بیطرف قبول نمیشوند، قانع شده است. علاءالسلطنه در باب رفتن مشاور به لندن هم نوشته بود که اگر میل دارید باید قبلا اینجا زمینه را مهیا کنم. اگرچه رجال مهم در پاریساند، اما این دیدن هم مفید است. قرار شد بعد از آمدن علاءالسلطنه به پاریس حضورا قراری داده شود. بعد از ظهر به لوور رفته عصا و اسفنج و پیراهن خریدم و قدری گردش کرده مراجعت نمودم. بعد از شام به تئاتر سارا برنار [یکی از بازیگران تئاتر فرانسه در آن دوران] رفتیم. چندان خوب بازی نمیکرد.
پنجشنبه، بیست و هفتم ربیع الثانی
صبح میرزا حسین خان [یکی دیگر از اعضای هیات اعزامی ایران به پاریس] به دیدن کالدول که تازه وارد پاریس شده رفته بود و بنا بود با او صحبت کند که ترتیب روابط ما را با آمریکاییها بدهد. من مشغول ترتیب لوایح هشتگانه [خواستههای ایران در کنفرانس صلح] شدم. اما از طهران رئیس الوزرا تلگراف کرد که در کارهای هیات اقدامی نکنید چون بعضی نظریات پیدا شده که بعد دستورالعمل خواهیم فرستاد. ضمنا از قرار اظهار علاءالسلطنه، این روزها وزیرمختار انگلیس در طهران نزد شاه و رئیسالوزرا رفته و احتمال کلی دارد که این تلگراف نتیجه آن باشد. خدا به خیر بگذراند. نمیدانم چه خبر است. عجب است که اجمالا میگویند اقدام نکنید و هیچ نمیگویند ترتیب از چه قرار است تا ما بدانیم اصلا چه حالتی اختیار کنیم. ضمنا احتمال کلی دارد مسائل ایران به زودی مطرح شود و ما هیچ ندانیم چه باید کرد. بعد از شام به تئاتر Apollo رفتیم. رقص و آواز و مسخرگی بود. ضمنا در بخشی از برنامه لباسهای شبیه مشرق زمین میپوشیدند و میرقصیدند. اما قدر زیادی بیحجابی میکردند.
جمعه، بیست و هشتم ربیع الثانی
صبح قدری کار کردیم. مشاور الممالک به طهران تلگراف کرد که در کارها تعجیل کرده و زودتر دستور را بدهید که وقت میگذرد. بعد از نهار و چای با وزیرمختار و میرزاحسین خان رفتیم منزل زن رئیسجمهور آمریکا اسم خودمان را ثبت کردیم که بعدها از ما پذیرایی کنند.
شنبه، بیست و نهم ربیعالثانی
صبح مشغول کار بودیم و من لایحه راجع به استقلال ایران [منظور لایحهای است که در مورد حفظ تمامیت ارضی ایران تنظیم شده بود و هدف اصلی اعزام هیات ایران به پاریس برای خارج راندن نیروهای دول روس و انگلیس از خاک ایران و جلوگیری از کاسته شدن قسمتهایی از اراضی ایران توسط این دولتها بود.] را تهیه کردم. بعد از ناهار پاکنویس لایحه سابق را که راجع به حقانیت ایران در قبول شدن در کنفرانس است نمودم. عصر مسیو باربی که نویسنده است در روزنامه Le Journal و اخیرا در ایران بوده و با میرزاحسینخان آشناست، اینجا آمد و مدتی درخصوص مقاصد خودمان و مساعدتهایی که از روزنامجات پاریس متوقعیم صحبت کردیم. به عقیده او در روزنامجات وقتی باید چیزی نوشت که موقع کارهای ایران باشد. چون پیش از وقت اگر نوشته شود فراموش میشود و بعد تکرار مطلب هم خُنک است. بعد از آن مسیو کلونه [یکی از نمایندگان دولت فرانسه در کنفرانس صلح] وکیل آمد. با او هم مبلغی صحبت کردیم و بهعنوان اینکه ایران میخواهد داخل کنفرانس باشد نمودیم و لایحهای که حاضر کرده بودیم دادیم و بنا شد مطالعه کند و عرضحال نماینده ایران را به کنفرانس صلح ترتیب دهد.
پنجشنبه، دهم جمادی الاخر ۱۳۳۷
امروز ممتاز السطنه کاغذی نشان داد از کلنل هوس آمریکایی که در ریاست کمیسیون مجمع ملل قائم مقام مستر ویلسون است که به سفارت ایران نوشته و دولت ایران را دعوت کرده که با سایر دول بیطرف در یک جلسه غیررسمی نشسته در باب لایحه مجمع ملل تبادل افکار کند. در جوابی که باید نوشت همهمه خیلی شد. علیقلیخان فورا گفت که باید وزیرخارجه خودش جواب بنویسد. میرزا حسینخان هم فورا قبول کرد. من و انتظامالملک و مشاور به هزار زحمت حالی کردیم که این نمیشود و جواب را باید سفارت بنویسد؛ ولی نگوید که با وزیرخارجه که در پاریس است و نماینده دولت در کنفرانس است مذاکره کرده و مامور به قبول دعوت هستم. علیقلیخان این خیالات را مهملی و به اصطلاح طهرانیها محافظهکاری میپندارد. حرف حالی کردن هم که جان به لب میرساند. واقعا من خون دل میخورم. در هر صورت امید است که ایران کمکم وارد مجمع ملل شود.
دوشنبه، چهاردهم جمادیالاخر
لایحه مطالبه خسارات را تمام کردیم. صبح مشاور و علاءالسلطنه و میرزا حسینخان و انتظام به اطاق من آمدند که صحبتهای علاءالسلطنه را بشنوند و مشاوره کنند. تقریبا تمام وقت ما به این گذشت که باید کاری کرده، طهران با ما موافق باشد والا کار پیش نمیرود و هرچه خواستیم از این مرحله تجاوز کنیم، نشد. علاءالسلطنه خیلی شباهت به پدرش دارد. ضمنا انگلیسیها او را خوب مالاندهاند. حقیقتا با این قسم دیپلماتها چگونه کار ایران صورت میگیرد.
سهشنبه، پانزدهم جمادیالاخر
بعد از اتمام مذاکرات بیرون رفته گردش کردم. ضمنا چند جلد کتاب خریدم. شب بعد از شام نشستیم و تصمیم گرفتیم که مستشار از انگلیسیها بگیریم، اما بین فرانسه و آمریکا هرکدام را که آنها ترجیح دهند اختیار کنیم. در باب پول اگر مقید باشند که از آنها قرض کنیم در صورتی که فقط گمرکات را وثیقه بخواهند حرفی نداریم. در باب راهآهن هم مضایقه نیست که یک خط آهن را که به جنوب برود به آنها بدهیم. اما این مساعدتها مشروط است به اینکه دست از سرما بردارند و در کنفرانس با مقاصد ما موافقت تمام بکنند و به این کیفیت علاءالسلطنه هم متقاعد شد که به لندن برود و با لرد کُرزن گفتوگو کند و او را حاضر کند که با ما ملاقات کرده، سازش کند. اما من چشمم نه از علاءالسلطنه آب میخورد و نه از انگلیسیها. ضمنا حدس میزنم که انگلیسیها اگر بنا شود بین مستشار فرانسه و آمریکا مخیر باشند برای ما آمریکا را ترجیح دهند.
پنجشنبه، سلخ [آخر ماه] رجب
امروز حال من بد است و صبح را به کسالت گذراندم. غذا میل نداشتم و خیلی کم خوردم. انتظامالملک و علیقلیخان و بعد از شام همه رفقا به عیادت من آمدند و احساس کردم که رو به بهبودی هستم. با انتظامالملک صحبت از کار خودمان میکردیم و اینکه چطور عاجز ماندهایم. طهران هیچ خبری نمیدهد، نه بد، نه خوب. انگلیس هم که زرنگ و فعال و شاید که الان در طهران مشغول انجام مقاصد خود هستند. ما هیچ وسیله برای اینکه مردم طهران را مطلع کنیم، نداریم. تلگراف که ممکن نیست، چاپار که نیست، چاپار مخصوص هم برفرض که بشود دوماه دیگر به طهران میرسد. خلاصه از قرار تقریر انتظامالملک عقیده مسیومور این است که ما با انگلیسیها نزدیک شویم، موافقت دست میدهد. کار از دو حالت خارج نیست: یا انگلیسیها از طهران خاطر جمعاند که مقصودشان برآورده است، ما هرچه بکنیم به ما اعتنا نخواهند کرد؛ اگر این خاطرجمعی را نداشته باشند البته حاضر خواهند شد که به ما اقبال کنند. بدبختانه میترسم شِقّ اول باشد و آثار هم چنین مینماید. دیپلمات هم که نداریم. صمدخان خائن است. مشاور جامد [بیحرکت و بیتفاوت] است. علاءالسلطنه عاجز و بیچاره است. طهران هم که نوکر انگلیس است.
ارسال نظر