مقدمات نزدیکی روس و انگلیس در ایران
اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات در اواخر دوره ناصرالدینشاه، در خاطرات روز ششم ذیقعده ۱۳۰۹ خود نوشته است: «عصر به دیدن ظلالسلطان رفتم، شاهزاده میخواست مطلب را به من مشتبه کند. میگفت: چند فقره کار دربار و از حکومتها به من دادند، قبول نکردم و حرف غریبی زد که بیشتر اسباب تعجب من شد. نمیبایستی چنین حرفی را از یک پادشاهزاده ایرانی بشنوم. میگفت: عنقریب مملکت ایران به سه قسمت خواهد شد و به من به حمایت انگلیسیها (که خیلی دوست هستیم) یک قسمت عمده خواهند داد.»
لرد سالیسبوری، وزیر امورخارجه بریتانیا مایل به اتحاد با آلمان بود ولی چون آلمان نمیخواست خود را درگیر با مسائل ایران کند، بریتانیا ناگزیر سیاست دستیابی به همزیستی مسالمتآمیز با روسیه را در پیش گرفت و در این راستا در سال ۱۳۰۵ق/ ۱۸۸۸م پیشنهاد تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ را با ایران درمیان گذاشت. به همین امید که این سیاست به کاهش رقابت میان دو طرف بینجامد و با سرمایهگذاری کشورهایی چون آلمان و ایالاتمتحده آمریکا در هر دو حوزه نفوذ، خطر روسیه از بین برود. سالیسبوری کوشید تا این موضوع را فراتر از مساله ویژه روس و انگلیس وانمود ساخته و آن را به یک مساله بینالمللی تبدیل کند. با آنکه روسیه از این پیشنهاد بریتانیا استقبالی نکرد اما بریتانیا همچنان پیگیر این سیاست بود تا در سال ۱۳۱۸ق/ ۱۹۰۰م که روابط روس و انگلیس بهشدت به سردی گرایید. هنری دروموند ولف، وزیر مختار انگلیس در تهران در نامه محرمانهای به بارون استال، سفیر روسیه در لندن پیشنهاد کرد که میان دو دولت قراردادی بسته شود و بهترین جایی که آنها میتوانند اختلافات خود را حل کنند و درباره آن به توافق برسند، ایران است. در سال ۱۳۱۹ق/ ۱۹۰۱م لنزداون، وزیر امورخارجه وقت بریتانیا با سفیر روس درباره ایران گفتوگو و پیشنهاد کرد که تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ میتواند، راهحلی برای مساله ایران فراهم کند.
بنابراین حتی پیش از آنکه آلمان به تهدید جدی برای انگلیس تبدیل شود، تنشزدایی با روسیه و مصون داشتن هند از تهدید آن دولت، استراتژی آسیایی مهم بریتانیا بود. به همین دلیل اگرچه بهطور عموم محافظهکاران روسیه را خطرناکتر میدیدند و لیبرالها آلمان را، اما هر دو حزب با راهبرد یادشده موافق بودند و اصولا این سیاست در دوره حاکمیت محافظهکاران آغاز شد و در سالهای آغازین قرن بیستم میلادی با افزایش خطر آلمان، دولت انگلیس آن را با جدیت بیشتری پی میگرفت و در همین راستا در سال ۱۳۲۲ق/ ۱۹۰۴م پیمان اتحادی با فرانسه بست. در همان سال ادوارد هفتم پادشاه انگلستان که برای شرکت در جشن زادروز کریستیان، پادشاه دانمارک به کپنهاگ رفته بود، با الکساندر ایزولسکی، نماینده تزار روس دیدار و گفتوگو کرد. ادوارد به ایزولسکی قول داد که سفیر جدید او در روسیه چارلزهاردینگ، برای استقرار روابط صمیمانه میان دو کشور خواهد کوشید.
روسیه تا سال ۱۹۰۴ از نزدیک شدن به بریتانیا استقبال چندانی نمیکرد. لمسدورف وزیر امورخارجه آن دولت در کنفرانسی که در همان سال، بر حفظ بازار بزرگ ایران و تبدیل کردن این کشور به مطیع سیاسی روسیه تاکید داشت و او در همین سال در نامهای به اشپایر، سفیر جدید آن دولت در تهران، درباره مهمترین هدف بلندمدت روسیه در ایران، اینگونه به او رهنمون داد: «محافظت از قلمرو شاه به این معنی که نه خودمان ادعا و مطالبات اراضی داشته باشیم و نه به قدرت سومی چنین اجازهای را بدهیم. به این ترتیب تدریجا تمام نقاط ایران را به زیرسلطه خواهیم آورد، بیآنکه علائم ظاهری آن را نقض کنیم یا به ساختار داخلیاش دست بزنیم. به تعبیر دیگر ما وظیفه داریم ایران را از نظر سیاسی مطیع خودسازیم و از این موقعیت بهرهبرداری کنیم. ما ابزار کاملا قدرتمند اقتصادی را در اختیار داریم و سهم بزرگی از بازار ایران در اختیار ماست.»
اما شکست از ژاپن در همان سال و تحولات درونیای که به انقلاب ۱۹۰۵ انجامید، این خط مشی سیاسی روسیه را دگرگون کرد و آن دولت را برای نزدیک شدن به بریتانیا آماده کرد. روسیه اگرچه در راستای سیاست توسعهطلبی خود در آسیا به تازگی روابطش را با افغانستان تحکیم بخشیده بود و نزدیک شدن بریتانیا را به معنای رها کردن افغانستان میدانست اما در مجموع آن را ترجیح داد. برای اجرای این سیاست الکساندر ایزولسکی در مه ۱۹۰۶ جانشین لمسدورف در وزارت امورخارجه شد.
ارسال نظر