نگاهی به روند مردمیشدن رادیو در ایران
رازهای جعبه جادویی
البته این وضعیت هم که به مدد فناوریهای نوین شکل گرفته بود، بعدها دگرگون شد. مثلا وقتی رادیوهای سنگین و قیمتی که آنها را «مبله» میگفتند جای خود را به انواع رادیوها از جمله قابل حمل و «باتریخور» دادند، طبیعتا اقشار دیگری از مردم به خیل استفادهکنندگان رادیو پیوستند که پیشتر نمیتوانستند رادیو را بهدلیل گران بودنش تهیه کنند و از آن بهره ببرند. به همین دلیل وقتی پای توسعه و نوگرایی فناورانه و فرهنگی به ایران باز شد و کشور ما توانست به تدریج از قرن ۱۳ه.ش، از دنیای سنتی هرچه بیشتر فاصله بگیرد و قدم در راه مدرنشدن بگذارد، رادیو هم پس از ورودش به ایران از این قافله عقب ننشست و طی یک سده در شکلهای مختلفی از لحاظ سختافزاری با استفاده راحتتری همواره در اوج بود. البته این همه ماجرا نبود؛ فناوری رادیو هرچند یک فناوری پیشرفته محسوب میشد که توانسته بود با عبور از فراز و نشیبهایی در ایران عمومی شود، اما باید توجه داشت که آنچه استفاده از آن را در این میزان گسترده و محبوب کرد، خود رادیو نبود. بلکه برنامههایی بود که ساخته و پخش میشد و هر چه بیشتر میتوانست مخاطبان را به خود جذب و از این لحاظ رواج و شهرت پیدا کند.
بنابراین مردمیشدن در معنای فراگیرشدن و در دسترس قرار گرفتن رادیو نه به مثابه یک شیء گرانقیمت، بلکه تبدیل آن به وسیلهای که اکثریت خانوارها میتوانستند آن را تهیه کنند از یکسو و پخش برنامههای جذاب و موفق آن (از لحاظ میزان مخاطبان) از سوی دیگر امکانپذیر شد. اما این پایان ماجرای مردمیشدن رادیو در ایران نبود. بلکه برنامهسازان رادیو هرچه بیشتر سعی میکردند پای فرهنگ و هنر را به خانههای مردم باز کنند و از این طریق رادیو و متعاقب آن برنامههای رادیو، سپس برنامهسازان آن جزو اقشار محبوب مردمی شدند، همانهایی که امروزه آنها را «سلبریتی» مینامند. بنابراین نسل اول سلبریتیها، کارکنان و برنامهسازان رادیویی بودند و بیشتر آنها را گویندگان رادیو تشکیل میدادند.
هرچند کمتر پیش میآمد که مردم بتوانند آنها را ببینند یا در موقعیتهایی قرار بگیرند که بتوانند آنان را شناسایی کنند، با اینکه زمانهای زیادی از وقت مردم با صدای این گویندگان پر شده و حتی ممکن بود ساعتها در تخیل و تصور خویش فرورفته و این گوینده را به شکل و در شرایط خاصی تصور کرده باشند. به این ترتیب «صداهای آشنا» به تدریج در خانهها جای خود را باز کردند و به عضوی از اعضای خانوادهها تبدیل شدند. بنابراین نوعی صمیمیت با این موجودات «نامرئی» اما دوستداشتنی ایجاد شد، موجوداتی که کنار سفره خانوادهها مینشستند، برای همنشینان خود موسیقی مینواختند، خبر میگفتند، داستان تعریف میکردند و نمایش اجرا میکردند تا آنها را با دنیای علم، فرهنگ و شاخههای مختلف هنر آشنا کنند. این مساله دستاوردی شگفتانگیز بود. حتی حافظه نسلهای قبلی هم به خاطر دارد که بازی گویندگی به میان کودکان راه پیدا کرد و بچهها در میان خود این بازی را ترتیب میدادند و سعی میکردند بسان گویندگان غریب این جعبه جادویی، صحبت کنند و مثلا موسیقی بنوازند.
در اینجا باید از مفهوم مردمیشدن یا دموکراتیزهشدن فرهنگ هم صحبت کرد که مورد تاکید ماست. مردمیشدن فرهنگ بیش از هر چیز به معنای ورود فرهنگ به عرصه عمومی و زندگی روزمره مردم است. این مفهوم از یک طرف پای در انقلاب فرانسه دارد و از طرف دیگر موضوعی پرمناقشه است. وقتی صحبت از عمومی شدن و مردمی شدن فرهنگ میکنیم، باید توجه کنیم لزوما از چه فرهنگی حرف میزنیم و بناست کدام فرهنگ یا کدام عنصر فرهنگی، عمومی و محبوب شود، زیرا بنا بر نظر انسانشناسان هیچ جامعهای بدون فرهنگ وجود ندارد، جامعه در هیچ شرایطی در خلأ شکل نمیگیرد و حیات پیدا نمیکند.
با وصف این، از یک طرف رادیو که بر پایه «حس شنوایی» انسانی شکل گرفته بود (در واقع گیرندهای بود که از یک فرستنده در دوردست امواج را میگرفت و به صدا بدل میکرد تا قابل شنیدن باشد) و از طرف دیگر از آنجا که به دیگر حواس انسانی بهویژه حس بینایی نیاز نداشت، مخاطبان را وادار به «تصور و تخیل» آنچه که میشنیدند، میکرد و این تصور که به عدد هر مخاطبی میتوانست متفاوت باشد، یکی از جذابیتهای رسانه رادیو بود که تا امروز هم حفظ شده و شاید یکی از دلایل پیدایش رادیوهای اینترنتی در عصر حاضر همین اهمیتبخشی به مساله فردیت مخاطب باشد. یعنی درحالحاضر آنچه توسط نسل جدید رادیوها اهمیت مییابد آن است که تصور و تخیل هر انسان برجسته شده و اولویت مییابد. اما به هر حال ترکیب شنیدن و تخیل کردن از رادیو توانست بستری برای جذب هرچه بیشتر مخاطب فراهم کند.
مساله دیگر در رادیو «زبان» است. در کشور ما با تعدد و تنوع گویشها، لهجهها و زبانها، اداره یک رادیو را که بتواند با مخاطبان در گروههای قومی مختلف ارتباط برقرار کند و همواره در اوج بماند، در بدو امر کاری دشوار مینمود. اما این کار در ابتدا با تکیه بر زبانی ساده و به عبارت دیگر استفاده از عنصر سادگی (در شکل واژگان ساده) اتفاق افتاد و رفتهرفته با تکیه بر استفاده فراوان از موسیقی بهعنوان زبان همهگیری که فهم آن برای مخاطبان ساده بود، به این امر مهم دست یافت. سپس با گسترش فناوریهای بعدی و ایجاد رادیوهای استانی و برنامهسازی با زبانهای منطقهای و بومی قدمی دیگر در مردمیشدن رادیو برداشته شد. به این ترتیب، سه عنصر مهم زبان، تخیل و حس شنوایی در ترکیبی پیچیده و در عین حال پویا توانستند در مدت کوتاهی از رادیو یک رسانه مهم ایجاد کنند، بهطوری که تا دوردستها نیز مخاطبان قابلتوجهی داشته باشد.
با این نگاه بهنظر میرسد رادیو در یکصد سال اخیر حضورش در ایران و رسیدنش به محبوبیت بالا، با تکیه بر فرهنگ موسیقایی، نمایش و ادبیات توانسته راه به خانههایی باز کند که مثلا دیدن یک خواننده با صدای محبوب برایشان آرزو بود یا هیچگاه نمیتوانستند به دیدن تئاتر بروند پس پای ثابت نمایشنامههای رادیویی شدند. از طرف دیگر وقتی به وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران در ابتدای قرن که تقریبا با ورود رادیو به ایران همزمان است نگاه میکنیم، میبینیم که ایران یک کشور سنتی است که درصد باسوادی در آن بسیار ناچیز است. (برخی آمارها در این زمینه گویاست؛ تعداد مدارس متوسطه عمومی در سالهای ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ در کل کشور۲۸۶ مدرسه و تعداد کودکستانها ۳۰باب عنوان شده است -سالنامه آماری سال ۱۳۴۶). بدیهی است این آمارها نشاندهنده کشوری است با ثروت اقتصادی و سرمایه اجتماعی پایین، پس در این شرایط که دسترسی مردم به امکانات آموزشی کم بود، رادیو به مثابه یک آموزشکده عمل میکرد و اقشار مختلف جامعه را در ابتدا با مضامین فرهنگی به خصوص موسیقی، ادبیات و نمایش آشنا میکرد و بعدها در مواردی هم میتوانست سلیقه فرهنگی مخاطبانش را شکل دهد.
در این میان علاوه بر برنامههای فرهنگی باید از اخبار هم نام ببریم. خبرهای منتشرشده از طریق رادیو در چنین جامعهای که وسعت زیادی داشت، خود میتوانست به سرعت مرزهای جغرافیایی و فرهنگی را درنوردد و مردم را با اخبار روز آشنا کند. مثلا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، رادیو اهمیت ویژهای پیدا میکند بهطوری که بسیاری از صاحبنظران معتقدند این رویداد باعث شد دولت از یک طرف و عامه مردم از سوی دیگر به اهمیت رادیو بیشتر پی ببرند و راه عمومی شدن استفاده از آن باز شود، (صرف نظر از اینکه به هرحال خواسته دولت از رادیو اساسا یک امر سیاسی است و ممکن است در مقابل خواست مردم از رادیو قرار داشته باشد). در اینجا به چند برنامه مهم و پرمخاطبی اشاره میکنیم که سهم هریک در مردمیشدن فرهنگ در ایران قابل ملاحظه است؛ برنامههایی که مخاطبان زیادی داشته و با مدت نسبتا طولانی خود توانستند سهمی از موسیقی، ادبیات و نمایش را به خانههای مردم ببرند.
بهنظر میرسد یکی از مهمترین برنامههای رادیو، برنامه پخش موسیقی ایرانی با نام «گلها» باشد که به مدت ۲۳ سال از ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ از رادیو ملی ایران با مدیریت و نظارت داود پیرنیا پخش میشد و شامل ۸۵۰ ساعت مقدمه و شعرخوانی به همراه آواز و تکنوازی بود. این موسیقیهای سنتی ایرانی با اشعاری از شاعران معاصر و کهن ادبیات فارسی و همراه با دکلمه و تفسیراستادان فن بیان و اجرای آهنگ بود. در طول مدت ۱۱ سال ریاست پیرنیا برنامههای دیگری به نامهای گلهای جاویدان، گلهای رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل و گلهای صحرایی به این مجموعه افزوده شد. در این برنامه ادیبان سرشناسی مانند جلالالدین همایی، سعید نفیسی، بدیعالزمان فروزانفر، علی دشتی و همچنین شاعران و ترانهسرایان مشهوری چون معینی کرمانشاهی، رهی معیری، شهریار، سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج و بیژن ترقی و موسیقیدانان و آهنگسازان بنامی مانند ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، روحالله خالقی، حبیبالله بدیعی، مرتضی نیداوود، حسن کسایی، جلیل شهناز، فرهنگ شریف و از خوانندگان هم افرادی مانند بنان، مرضیه، حمیرا، قوامی، گلپایگانی، ایرج، سیما بینا و پوران حضور داشتند.
محمدرضا شجریان نیز کار هنری خودش را از این مجموعه آغاز کرد. پس از کنارهگیری پیرنیا از فعالیت در رادیو در سال ۱۳۴۶، در سال ۱۳۵۱ برنامه دیگری با نام «گلهای تازه» بامدیریت هوشنگ ابتهاج با روشی شبیه به پیرنیا و شاید کمی متفاوت از آن پخش شد. میتوان فهمید بنابراین اجرای یک برنامه موسیقی با افراد نامداری که برشمرده شد در عین حال که میتوانست محلی برای تضارب آرا و افکار باشد، سطح برنامه را از یک برنامه صرفا موسیقی بالاتر برده و به محلی برای ارتقای فرهنگ موسیقی و ادبیات از راه شنیدن تبدیل میکرد. نکته دیگر، حساسیتهای دینی و مذهبی بر موسیقی ایرانی بود که تا آن هنگام بهصورت عمومی و در انظار مردم پخش نمیشد و این اولین مرتبه بود که اذهان عمومی با موسیقیای آشنا میشدند که بهصورت گسترده مخاطب داشت و از سوی دیگر حساسیتهای مذهبی را نیز تحریک نمیکرد.
برنامه دیگر «قصه ظهر جمعه» بود که طی چند دهه از سال ۱۳۱۹ تاکنون (با تغییرات مختلف) این برنامه ادامه داشته است. این برنامه در ابتدا توسط فضلالله مهتدی (صبحی) (داستانسرای معروف و پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران) به فاصله یک هفته از آغاز پخش اخبار رادیو ایران و یکماه پس از تاسیس رادیو ایران بنیانگذاری شد. صبحی خود حدود ۲۴ سال قصهگویی این برنامه را بر عهده داشت. پس از او علی جواهرکلام، ایرج گلسرخی، حمید عاملی، مصطفی موسویگرمارودی و محمدرضا سرشار،گویندگی این برنامه پرشنونده رادیویی را برعهده گرفتند.
این قصهها از ادبیات کهن و نو ایران و جهان و نیز در مواردی بازنویسی ادبیات بودند. صادق هدایت نیز، داستانهای فولکلوریک ایرانی را با کمک اداره فرهنگ یا مخاطبان مجلاتی مانند سخن از سراسر ایران جمعآوری و پس از انجام کارهای پژوهشی، در اختیار این برنامه میگذاشت تا با هنر گویندگی صبحی برای طیف وسیعی از مردم خوانده شود. هرچند ممکن بود مخاطبان این قصهها کودکان باشند، اما بزرگسالان زیادی این برنامه را دنبال میکردند و حتی در میان سیاسیون نیز شنوندگان پروپاقرصی داشت. این دست برنامهها نیز توانستند پای ادبیات را به خانههای ایرانیانی باز کنند که در روزگار گذشته همانطور که گفته شد ممکن بود حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشند.
ارسال نظر