در نیمه نخست سده هجده ابتکار و نوآوری بیشتر بود؛ اما زمان لازم بود تا این اختراع‌ها به‌ثمر بنشیند. بعضی از نخستین اختراع‌ها ناکام ماند؛ زیرا درباره آنها به درستی فکر نشده بود اما ناکامی تعداد زیادی از نوآوری‌ها به این دلیل بود که مواد مناسب برای تحقق بخشیدنشان در دسترس نبود، مهارت لازم وجود نداشت، کارگران خود را با آن دمساز نمی‌کردند یا اجتماع در برابر دگرگونی‌ها مقاومت به خرج می‌داد. صنعت ناچار بود در انتظار بماند تا سرمایه به مقدار کافی فراهم شود و قیمت‌ها آن‌قدر پایین باشد که ایجاد زیربنا (راه‌ها، پله‌ها بندرها، باراندازها، آبراهه‌ها و...) امکان‌پذیر شود؛ چون این امر از پیش‌شرط‌های اساسی جامعه صنعتی است. صنعت ناچار بود در انتظار بماند تا فکر ترقی و پیشرفت (به‌صورت آرمان و نیز فرآیندی دست‌اندرکار جامعه) از حالت بسته در ذهن عده‌ای معدود به حالت باز در ذهن عده زیادی از مردم فراگیر شود.

از این ملاحظات کلی که بگذریم در هریک از صنایع عمده منعی وجود داشت یا به قولی «تنگناهایی» دست‌اندرکار بود که حصول پیشرفت گسترده‌تر مستلزم رفع آنها بود. از جمله این تنگناها: در حوزه کشاورزی: فقدان حقوق عمومی و نبود علوفه در زمستان، در بخش معدن: نیاز به‌وسیله کارآمد برای مهار کردن آب درون معدن، در ذوب‌آهن: کمبود سوخت مناسب، در صنایع فلزی: کمبود مواد، در صنایع بافندگی: کمبود عرضه نخ، حمل‌ونقل، دادوستد و نظام اعتباری، همگی به یکسان از سازمان انحصارات آسیب می‌دیدند و تحول این خدمات تاثیر منفی بر کل صنعت برجای نهاد. به همین دلیل با توجه به رشد و تحولی که در تمام حوزه‌های فعالیت انسانی به چشم می‌خورد، تغییر آنقدر سریع نبود که ثبات نهادهای موجود را به خطر اندازد. در سال‌های ۱۷۰۰ تا ۱۷۶۰در بریتانیا انقلابی (چه در زمینه شیوه تولید و ساختار صنعت و چه در حوزه زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم) به وقوع نپیوست.

منبع: تامس ساوتکلیف اشتن، انقلاب صنعتی، ترجمه احمد تدین، انتشارات جامعه و اقتصاد، ۱۳۸۴.