رشد تدریجی ساختارها و مناسبات شهری تکیه دولت در تهران/ سال ساخت: 1248 ه.ش

آنچه که از رهاورد سفر آنان در این نوشتار به‌کار می‌آید، گزارش‌هایی است که از مشاهدات خود از وضعیت تهران آن‌روزها به یادگار گذاشته‌اند. اسناد مکتوب و تصویر دیگری نیز از تهران آن‌ روزها در دسترس است و آن سفرنامه‌هایی است که سیاحان و دانشمندان جست‌وجوگر قرون هجده و نوزده میلادی، از سفر خود به مشرق‌زمین و برای کشف دوباره آن به‌جای گذاشته‌اند. سیاحان خستگی‌ناپذیری که به سودای شهرهای هزار و یک شبی سرزمین پارس به سوی شرق روانه می‌شدند و از مواجهه با تهران، روستا- شهر نه‌چندان بزرگی که حتی پس از ساخت و سازهای عصر صفوی هنوز از لحاظ کالبدی آمادگی پذیرش پایتختی این سرزمین وسیع و کهن را نداشت حیرت زده می‌شدند و در بازخوانی این سفرنامه‌هاست که می‌توان لایه‌های پنهان و آشکار زندگی مردمان این شهر را بازشناخت.

در این میان سرسلسله دودمان قاجار برخلاف سنت رایج حاکمان نوظهور سرزمین ایران مانند زند، افشار و صفوی، نه‌تنها شهر بزرگ و آبادی را به پایتختی برنگزید، که به‌مانند شاه‌عباس اول فرصتی نیز برای برنامه‌ریزی و طراحی پایتخت جدید و بهره‌برداری از آن نیافت و با مرگ زودهنگام خود در سال ۱۱۷۷ خورشیدی تهران جوان را به‌میراث به جانشین خود واگذارد. چنین بود که «سیمای ظاهری پایتخت قاجارها در روزهای نخستین شکل‌گیری برای بسیاری از جهانگردان که آن را با عظمت و شکوه اصفهان پایتخت صفویان یا با شکوه و جلال دوران ویکتوریایی پایتخت‌های اروپایی مقایسه می‌کردند، گیرایی چندانی نداشت.» از اولین جهانگردانی که در دوره تولد حکومت قاجار به تهران وارد شدند آنتوان گیوم اولیویه، فرستاده دولت فرانسه است که ملاقاتی نیز با آقامحمدخان در سال ۱۱۷۵ خورشیدی داشته است.

وی آبادانی تهران را در مقابل شهرها و روستاهای پهنه ایران که دراثر جنگ‌های پیاپی زند و قاجار و سرکشی‌های خوانین و ایلات رو به نابودی بودند، می‌ستاید و در وصف تهران در سفرنامه خود می‌گوید: «آقامحمدشاه که پایتخت خود را در این شهر قرار داد، به جهت سهولت امر مسافرین، کاروانسراهای خوب و مکان‌های مرغوب در آن بنا کرد. چنانکه امروزه این محوطه بهترین شهرهای مملکت ایران شمرده می‌شود... ارگ (سلطنتی) در طرف شمالی شهر واقع شده و به قدر ربع شهر بزرگی دارد و مانند خود شهر مربع‌الشکل، با دیوارهای بلند و عریض و با خندقی پهن و عمیق، مصون و محفوظ است. حصار شهر به مقدار دو میل بیشتر دور (محیط) و چهار دروازه دارد، اما به قدر نصف داخل آن مسکون نیست.» وی از تلاش شاه در افزایش جمعیت شهر و عدم تمایل مردم به سکونت در تهران به‌دلیل آب و هوای بد و بیماری‌زا و نیز آب ناسالم شهر و حتی از عدم اسکان خانواده عمله دولت در تهران و سکونت آنان در روستاهای پیرامونی یاد می‌کند.

به بیان دیگر تهران دوره آغازین تنها شهری اداری بوده و عمده اقدامات آقامحمدخان در رفع ویرانی‌های دوره استقرار افغان‌ها در این شهر و آبادانی ارگ دولتی و احداث برخی باغات و ابنیه حکومتی بوده است. از آنجا که هویت شهر تهران همواره در سه‌گانه ری، تجریش و تهران معنا یافته است، اولیویه نیز از اقامت چندماهه در تجریش و رونق زندگی و تولید در آن، درختان چنار برافراشته و تناور روستا و زندگی عمومی پیرامون آن، همچنین مقبره معتبر امامزاده صالح(ع)، طبیعت بکر و زیبای البرز، غذاهای سالم و هوای فرح‌بخش منطقه یاد می‌کند و در مورد ری تلاش وی در جست‌وجوی ویرانه‌های این کهن‌شهر، حتی با بهره‌گیری از راهنمایان محلی بی‌حاصل مانده که نشان از فراموشی عجیب ری و تاریخ آن از حافظه مردمان منطقه دارد و به گواه گزارش وی، ری در آن روزگار در وضعیتی بس نابسامان به‌سر می‌برده است.

در دوره حکومت طولانی فتحعلی‌شاه مهم‌ترین اقدامات کالبدی در تهران، ساخت کاخ – باغ‌های جدیدی مانند «نگارستان» در محدوده بهارستان فعلی و «تخت قاجار» در محل باغ – موزه قصر فعلی و خارج از محدوده شهر بوده که تا به امروز تاثیری ماندگار در ساخت کالبدی تهران داشته و جهات توسعه تهران را در دوره ناصری هدایت کرده است و از سوی دیگر واجد نوآوری‌هایی نیز در حوزه باغ‌سازی ایران است که به‌شدت مورد تحسین مشاهده‌گران غربی چون ارنست ژوبر و گاسپار دروویل در زمان ساخت و مادام دیولافوا در دوره ناصری قرار گرفته است. متاسفانه این اقدامات سلطان نشان از آن دارد که وی به مانند بی‌کفایتی‌اش در حراست از مرزهای کشور، به پایتخت خود نیز توجه کافی نداشته و برای هوس‌رانی‌های خود در خارج حصار مامنی ساخته است، به‌نحوی‌که ارنست ژوبر فرانسوی، فرستاده ناپلئون بناپارت که در دوره فتحعلی‌شاه در تهران اقامت داشته، می‌نویسد: «این شهر در زمانی طولانی که من در آنجا می‌زیستم چندان پیشرفتی نداشت و جمعیتش بیش از ۳۰هزار نفر نبود.»

در این میان بیشتر گزارش‌هایی نیز که از تهران این دوره در دست است از سوی افسران نظامی اروپایی که جهت معاضدت به ایران در جنگ با روس‌ها گسیل شده‌اند، باقی‌مانده است. جیمز موریه، نماینده سفارت انگلیس در سال ۱۱۸۶ خورشیدی که با فتحعلی‌شاه دیدار داشته است، در وصف تهران این دوره در سفرنامه خود می‌نویسد: «دور باروی شهر چهارونیم تا پنج میل است و شهر ۶ دروازه دارد که سردر و جوانب آن با کاشی‌هایی با صورت ببر و حیوانات دیگر مزین بود.» او شهر تهران را به بزرگی شیراز دانسته ولی بیوتات و ابنیه آن را کمتر از شیراز ذکر کرده و افزوده است که عمارات تهران غالبا با خشت بنا شده‌اند و شباهت آنها به ابنیه عالی کمتر است. ژنرال گاردان، مامور ناپلئون که بارها به دربار فتحعلی‌شاه قاجار اعزام شده و سال‌ها در ایران اقامت داشته و سفرنامه‌ای به نام «خاطرات ماموریت ژنرال گاردان در ایران» از خود برجای گذاشته، به‌عنوان یک متخصص امور نظامی از عدم طراحی پایتخت جدید براساس مصالح نظامی تعجب می‌کند و می‌نویسد: «هیچ نقشه جنگی در تهران موجود نیست. فقط دور هر قصبه‌ای حصاری است از گل و دارای برج‌های مرتفع آجری کنگره‌دار، گرد شهر نیز خندق کنده شده است.»

در این دوره تهران همچنان برای مشاهده‌گران غیرایرانی شهری ناگیرا و مایوس‌کننده است به‌نحوی‌که در سال ۱۸۳۸ میلادی (۱۲۱۷ خورشیدی) جیمز بیلی فریزر، نقاش، بازرگان و سفرنامه‌نویس اسکاتلندی در کتاب «سفر زمستانی» خود از غیبت گنبدها به‌عنوان نشانه در تهران، در مقایسه با سایر شهرهای ایران اظهار ناخشنودی می‌کند. وی از موقعیت تهران که در یک دشت عریان واقع شده و ساختمان‌های بی‌تکلف و خالی از شکوه و جلال آن با بام‌های مسطح و نماهای ساده و خالی از هر نقش انتقاد می‌کند و یک گردشگر انگلیسی به نام سر رابرت کرپرتر که در سال ۱۱۹۶ خورشیدی از تهران دیدن کرده است، می‌نویسد: «نیم قرن پیش به‌سختی به نظر می‌رسید که تهران پایتخت ایران بشود!» در دوره محمدشاه قاجار نیز تحول جدی در سازمان فضایی تهران مشاهده نمی‌شود و توصیفات تهران در سفرنامه‌ها همچنان مشابه دوره پادشاه گذشته است.

اوژن فلاندن فرانسوی که به همراه هیاتی در سال ۱۲۱۷ خورشیدی از تهران بازدید کرده است در کتاب خود به نام «سفر به ایران» روایتی دقیق به همراه تصاویری بی‌نظیر از تهران به دست می‌دهد. وسعت و اهمیت تهران، در نظر افراد این هیات، به اندازه تبریز و اصفهان نیست. «شش- هفت باب مسجد، سه یا چهار مدرسه، یک‌صد حمام، نزدیک به یک‌صد باب کاروانسرا، تعدادی دکان بدقواره و کثیف و دیواری طولانی با آجرهای زردرنگ در دور تا دور شهر، با شش دروازه»، توصیفی مختصر و گویا از وضعیت پایتخت حکومت محمدشاه غازی توسط فلاندن است. وی همچنین بعد از بازدید اجمالی از این شهر، جمله درخور تاملی در سفرنامه‌اش می‌نویسد: «تهران در واقع جایگاه زندان‌مانندی است برای شماری از افراد خاندان سلطنت که اغلب این زندانیان را برادران یا عموهای شاه تشکیل داده‌اند.»

در این میان، تا اواسط دوره ناصری تهران از لحاظ صنعت و تجارت هیچ‌گاه در تراز اول نبوده و تنها به‌عنوان یک پایتخت سیاسی برای خارجیان جلب نظر کرده است و نخستین کوشش‌ها برای متحول ساختن شهر قدیمی در دوران حکومت طولانی ناصرالدین‌شاه (۱۲۲۷ تا ۱۲۷۵ خورشیدی) صورت گرفت. در این دوره تغییرات حاصله در ساختار شهر چنان چشمگیر بود که به گفته لرد جرج کرزن، سیاست‌مدار انگلیسی، در پایان قرن نوزدهم: «بازدیدکنندگان نیمه اول این قرن به‌سختی آن را بازمی‌شناسند؛ و این دومین مرحله از یک «رنسانس دومرحله‌ای» تهران تلقی می‌شد که نخستین مرحله آن، هنگامی بود که تهران به‌عنوان پایتخت انتخاب شد.»

ناصرالدین‌شاه اقدامات اصلاحی خود را در دو حوزه معماری و شهرسازی و به موازات یکدیگر سامان بخشید. در حوزه معماری وی با آگاهی از تحولات معماری و شهرسازی معاصر غرب و نیازهای فضایی خویش، دستور ساخت ابنیه‌ای را داد که با نظر به ظرافت و خلاقیت طراحان و سازندگان، در ادغام مفاهیم معماری ایرانی و غربی مورد توجه سیاحان قرار می‌گرفت. لرد کرزن، سیاست‌مدار انگلیسی در کتاب «ایران و قضیه ایران» در مورد بنای شمس‌العماره می‌نویسد:

«... در انتهای دیگر کاخ گلستان عمارتی رفیع با دو برج به نام شمس‌العماره قرار دارد که از سمت خارج قصر یعنی طرف بازار منظره بسیار جالبی دارد. این ساختمان قابل توجه که به نظر من نمونه برجسته معماری تفننی است به‌صورت دو برج ساخته شده است... و در راس آن رو به بازار ساعتی ساخت اروپا قرار داده‌اند و آن بر دیوار خارجی ارگ ساخته شده و... در طرف باغ چند ایوان و رواق و  ارسی‌های متعدد هست و ایوان وسیعی به سبک ایتالیایی به‌وسیله پله‌ها به کنار استخر بزرگ منتهی می‌شود ... و به‌راستی که نمونه کار معماری هوس و تفنن، در هنر معماری جدید ایرانی است.»

از دیگر ابنیه این دوره تکیه دولت، ساخته‌شده در سال ۱۲۴۸ خورشیدی است که آن نیز در سبکی بدیع بنا شده و مورد توجه مشاهده‌گران غربی قرار گرفته است. ساموئل بنجامین، وزیرمختار آمریکا توصیف زیبایی از آن در کتاب «ایران و ایرانیان» به سال ۱۲۶۴ خورشیدی به‌دست می‌دهد و می‌نویسد: «موقعی که از کالسکه پیاده شدم، با کمال تعجب ساختمان استوانه‌ای‌شکل مجللی را در مقابل خود دیدم که به وسعت و بزرگی آمفی‌تئاتر «ورونا» بود و با آجر و سنگ به سبک بسیار زیبایی ساخته شده بود... ظاهرا معمار بزرگ این تکیه خواسته بود ثابت کند که نقشه یک ساختمان را طوری می‌توان طرح کرد که بدون دکوراسیون و تزئین هم ابهت و جلال خود را حفظ کند. ضمنا طوری تنوع در فرم و شکل غرفه‌های اطراف به کار برده بود که چشم را خسته نمی‌کرد... واقعا توصیف زیبایی طاق‌ها و سردرهای هلالی‌شکل تکیه امکان‌پذیر نیست. ایرانی‌ها در حقیقت استاد این نوع معماری در جهان هستند.»

از سوی دیگر در حوزه شهرسازی تخریب باروی کهن و خیابان‌کشی‌های جدید نیز مورد توجه سیاحان قرار گرفته و توصیف میدان توپخانه و خیابان‌های منشعب از آن و دروازه‌های آغازین خیابان‌ها فصل مشترک تمامی سفرنامه‌های این دوره است. جکسون، زبان‌شناس آمریکایی به تحسین دروازه‌هایی می‌پردازد که در مدخل چند خیابان واقع شده‌اند که از میدان توپخانه منشعب می‌شوند و آنها را به علت کاشی‌های درخشان و تزئیات خیال‌انگیزشان که بس تماشایی هستند، می‌ستاید. مادام دیولافوا، باستان‌شناس فرانسوی نیز در سفری که به سال ۱۲۵۷ خورشیدی به تهران داشته است از میدان بزرگ توپخانه و از حضور عناصری چون مدرسه و کلیسای تازه‌تاسیسی که توسط «میسیون‌های عیسوی» فرانسوی جهت بسط نفوذ آن کشور در ایران برپا شده و نیز اولین مهمان‌خانه که توسط یک فرانسوی اداره می‌شود و همگی در محله اروپاییان قرار دارند، یاد می‌کند.

- بخشی از یک مقاله به قلم جواد عرفانی