ترور ناصرالدین شاه، آغاز فصلی جدید در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران
شاهکشی از نوع دیگر
اما صدای تیر تپانچهای خواب جشن را از چشمان همه ربود، تپانچهای که در دست میرزا رضا کرمانی بود که از رفتار ستمکارانه کامران میرزا (حاکم تهران) و مامورانش به خشم آمده و تحت تاثیر انتقادهای تند مخالفان تبعیدی قاجاریه به قتل شاه اهتمام ورزیده بود. دستان میرزا و صدای تپانچهاش، بیداری ایرانیان را به ارمغان آورد. ناصرالدینشاه دوازدهم اردیبهشتماه ۱۲۷۵هجری شمسی در پنجاهمین سالگرد جلوسش بر تخت سلطنت قاجار به همراه امینالسلطان صدراعظم و چند تن از درباریان برای شکرگزاری مراسم جشن نیمقرن پادشاهیاش به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری رفته بود. ظاهرا این نخستین باری بود که صحن حرم در حین زیارت ملوکانه قرق نشده و مردم در داخل صحن مانده بودند. گفتهاند که شاه تصمیم داشت روز قبل به زیارت برود اما چون منجم او آن روز را میمون ندانست، لذا زیارت را بهروز بعد موکول کرد.
میگویند در روز قتل ناصرالدینشاه، هوا بهاندازهای دلپذیر بود که شاه از فرط شادی کلاه خود را در هنگام ترک قصر به هوا پرتاب کرد، این موضوع در خاطر مردم باقی ماند زیرا شاه بهندرت در ملأ عام کلاه خود را برمیداشت. هنگامیکه نماز و زیارت شاه تمام شد و میخواست حرم را ترک گوید، میرزا رضا، به روال همه عرض حالدهندگان، به شاه و اطرافیانش نزدیک شد. درحالیکه دست به روی شاه دراز کرده بود تا عریضهاش را تقدیم دارد، ناگاه تپانچه کوچکی را بیرون آورد و بیدرنگ چند تیر شلیک کرد که یکی به قلب شاه اصابت کرد. «شاهمرگی» در ایران همواره دلهره آنی و هرجومرج به دنبال داشت و بدون شک در مواجهه با چنین عواقبی بود که امینالسلطان ترتیب داد جسد شاه را مخفیانه از درون صحن بیرون ببرند و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در بازگشت به کاخ گلستان خودش نیز در کنار جسد بر جای نشسته شاه نشست و اندام بیجان او را به حرکت درآورد، گویی شاه برای جمعیتی که در طول بازگشت به پایتخت ازدحام کرده بودند دست تکان میدهد و سر میجنباند.
این نمایش خیمهشببازی با ناصرالدینشاه بیجان قطعا آسانتر از بازی دادن ناصرالدینشاه زنده بود، امینالسلطان در راس دولت بهسرعت مقدمات لازم را برای انتقال آرام تاجوتخت فراهم آورد. ابتدا با وزرای مختار روسیه و انگلستان به مشورت پرداخت و هر دو تعهد دولتین متبوع خود را نسبت به جانشینی مظفرالدین میرزا تایید کردند و از او خواستند شاهزادگان خاندان سلطنتی و از همه مهمتر ظلالسلطان را وادارند مراتب وفاداری خود به شاه جدید را اعلام کنند. فوج قزاق به سرکردگی یک افسر روسی هم برگماشته شد تا پایتخت را امن نگه دارد. مظفرالدین شاه از تبریز فرارسید و در بیست و هفتم ذیحجه سال ۱۳۱۳ به تخت نشست. قتل ناصرالدینشاه برای دربار اتفاقی نبود که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت، اذهان عمومی این رویداد را به تفسیر و تبیین میگذاشتند و شاید امینالسلطان این مطلب را بهخوبی درک میکرد که دستور داد پیشپردهای در آغاز تعزیههای تکیه دولت در ذکر مناقب «شاه شهید» خوانده شود. این عمل را میتوان در راستای تسکین تشویش مردم که از حادثه شاهکشی افزایشیافته بود، دانست.
ناصرالدینشاه ۴۰ سال پیشتر نیز مورد ترور مهاجمان بابیه قرارگرفته بود، اما جان سالم به دربرده بود، ولی این بار نتوانست در مقابل تیر میرزا رضا کرمانی دوام آورد. این ترور ماهیتی متمایز از پادشاهکشیهای تاریخ گذشته داشت. پیش از آن برخی تاجداران و امیران در نبرد قدرتطلبی خانوادگی کشته شدند یا بهدست سرکشان برافتادند یا بهدست تیغ سرداران و گماشتگان خویش جان سپردند و در این حادثهها منطق اجتماعی سهمی نداشت؛ اما این بار کشنده شاه در زمره طبقه رعیت بود. به سخن دیگر نه مدعی تخت و تاج شاهی بود و نه از خدمه درباری بود. او در محاکمه خود بنیاد ستمگری را محکوم کرد و خود را متکی به اراده عام شناخت. در بازجوییها شواهدی دال بر دخالت سیدجمالالدین اسدآبادی در ماجرای قتل ارائه شد. به نظر میرسد اسدآبادی در اجرای نقشه سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی برای ایجاد یک خلافت اسلامی مرکب از کشورهای سنی و شیعه دست داشت و ناصرالدینشاه نخستین مانع در اجرای این نقشه محسوب میشد و درواقع قتلی که میرزارضا کرمانی مرتکب شد دفتر ترور سیاسی را گشود. همینکه خبر آن حادثه منتشر شد، کسانی برخاستند و مردم را به جمهوریت دعوت کردند که راه بهجایی نبردند، اما آنچه واقعی بود مظفرالدین شاه و دولت وی، بحران سیاسی سختتری را پیشرو داشت.
ناصرالدینشاه برخلاف شاهان قبلی در تیررس افکار عمومی قرارگرفته بود و هر بدبختی و مصیبتی که در مملکت فرودآمد از جانب مردم مقصر بلاشک آن شخص خود شاه بود. سیدجمالالدین اسدآبادی در حین واقعه تنباکو با اعلامیههای سخت خود که تنها عزل ناصرالدینشاه را میطلبید، به این تفکرات دامن زد. علاوه بر سیدجمالالدین، دو روشنفکر دگراندیش دیگر نیز در اشاعه گرایشهای ضدقاجار نقش داشتند؛ میرزا آقاخان کرمانی و یار همشهری او شیخ احمد روحی، نویسندگان فعال و تندرو که با سبک نوشتاری ساده خود بهخوبی در میان مردم شناختهشده بودند. با در نظر گرفتن دامنه گسترده انتقادات، اقدام ناصرالدینشاه در بزرگداشت پنجاهمین سالگرد پادشاهیاش و ملاقات عمومی با مردم، چهبسا تلاشی بود نمادین در جهت تجلیل پادشاهی و تجدید میثاق شاه و رعیت، درست در هنگام تزلزل ستونهای سنتی سلطنت.
برخی گرفتن عریضه از عوام و عدم واکنش قوی به انتقادات را برنامهای از پیش طراحیشده در راه اصلاحات ناصرالدینشاه و شاید هم درصدد عزل امینالسلطان از صدارت میدانستند. این شایعاتی بود که در محافل درباری دهانبهدهان میگشت و خیالپردازیها از قتل شاه تا بدان جا رفت که صدراعظم را نیز شریک این جرم دانستند، اما مشروح شهادتنامه میرزا رضا کرمانی احتمال چنین توطئهای را ضعیف میکند. در دوران طولانی سلطنت ناصرالدینشاه، سلطه قاجاریه بهگونه موثری تداوم یافت درحالیکه در بطن خود زمینههای انقلاب را پرورش میداد، تلاشهای ناصرالدینشاه برای انجام اصلاحات در کشور با شکست مواجه میشد و موجب برانگیختن احساس نارضایتی از امور در بین مردم میشد. حتی خود ناصرالدینشاه که با چند سفری که به اروپا داشت و با شیوههای حکومت و کامیابیهای اروپاییان آشنا شده بود از اوضاع راضی نبود و اطرافیان و درباریان و صاحبمنصبان را مقصر و فاسد میدانست، اما آنچه مردم نمیدیدند نیت او بود و در همه زمینهها وی را مقصر و مسبب تام میدانستند.
در این اوان نیروهای انقلابی از زمان و فرصت جبههگیری برخوردار شدند. این نیروها تلاش میکردند تا پادشاه ضعیفتری را جانشین وی سازند تا تداوم حکومت مطلقه فردی و اداره کشور تحت کاردانی شاه درهمشکسته شود، سیاست سرکوب کردن نیروهای انقلابی خودبهخود تب انقلاب را بالا برد و پسازآنکه شاه در قیام تنباکو (۱۳۰۸ ه.ق) عقبنشینی کرد، راه برای یک حرکت انقلابی هموار شد. در این حرکت مردم در پشت سر روحانیون در یک جبههگیری علیه سلطنت و خارجیان وارد عمل شدند. این موضوع آخرین و قاطعترین دلیل انزوای شاه از مردم بود و تلاشهای آخر عمر شاه برای پی بردن به گفتوگوهای مردم در خلوت و در انجمنهای مخفی و آگاهی از نقشههای آنان بینتیجه ماند، بااینکه ناصرالدینشاه دارای یک احساس اصیل و رسالت اصلاحات بود، لیکن هیچگاه نتوانست خود را با نظریات مترقیانه مردم سازگار سازد.
رویاهای ناصرالدینشاه در جشن پنجاهمین سال سلطنت با تپانچه میرزا رضا کرمانی در هم شکست و پرده آخر پادشاهی طولانی او اثری عبرتانگیز بر اذهان اتباعش گذاشت، تیر تپانچه میرزا نهفقط به قلب شاه، بلکه به پایههای ستون قاجاریه خورده بود و آن را سست و ضعیف کرد؛ و انگار خود میرزا رضا هم این را میدانست که اینچنین گفت: «من به تمام خلایق و همچنین به ملت و مملکت خدمت کردم. من این شجره را آب دادم و دارد ثمره میدهد. مردم همه خواب بودند و حالا دارند بیدار میشوند.» ترور ناصرالدینشاه زمینهای را رقم زد که برای نخستین بار در تاریخ ایران، انقلابی مردمی شکل گرفت که توانست در دوران محمدعلی شاه، پادشاه را از تخت سلطنت فرود آورد.
عهد ناصری از نگاه محافظهکاران، دورانی باثبات و امنیت بود که ایران را به عصر نوین جهانی نزدیک کرد، اما در مقابل از نگاه تجدد خواهان حکومت وی عصر انحطاط و فساد وانمود شد، این تصویر دوگانه در توصیفات زمان پهلوی بهخوبی مشهود است، تاریخنگاری دولتی عصر پهلوی، ناصرالدینشاه را پیوسته سرزنش و مسخره کرده و او را مستبد و خائن و فرومایه خوانده که نه جلو رخنه دول خارجی را گرفت و نه درصدد نوسازی مملکت برآمد. تاریخنگاران دولتی که در زمان پهلوی چهره خشک و انعطافناپذیر رضاشاه و تکاپوی او برای حصول به تجدد را بسیار خوب و درخشان مینگاشتند، ناصرالدینشاه را که وی نیز چهرهای خشک و انعطافناپذیر و در تلاش در تجدد داشت فاسد و کارهای وی را خیانت قلمداد کردند، درحالیکه دوره پهلوی با تاکید بر قدرت شاه گونهای بازگشت به عصر ناصری بود و تنها فرق آن دو، تجدد بر پایه نفت بود که پهلوی داشت و ناصرالدینشاه از داشتن چنین ابزار قدرتی محروم بود. ترور ناصرالدینشاه ایران را وارد مرحلهای جدید در عرصه سیاسی و اجتماعی کرد مرحلهای که این بار مردم برای تصمیمگیریها بهپا خاسته بودند، که شاید برای تحلیل و تبیین آن به نوشتاری بس مفصلتر و عریضتر نیاز باشد و در این مختصر یادداشت مجالی برای نویسنده نیست.
منابع:
- ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران. مترجم: مهری قزوینی (1376). تهران انتشارات کویر.
- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران. مترجم: محمد رفیعی مهرآبادی (1373). تهران موسسه انتشارات عطایی.
- عبدالعظیم رضایی، تاریخ ده هزار ساله ایران (1378). تهران انتشارات در و انتشارات اقبال.
- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران. جلد اول (1359). تهران چاپخانه سپهر.
- ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه. جلد اول (1363). تهران انتشارات جاویدان.
- عباس امانت، قبله عالم. ترجمه: حسن کامشاد (1383). تهران نشر کارنامه.
- فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطه ایران (بیتا). تهران کانون کتاب ایران.
- حامد الگار، دین و دولت در ایران - نقش عالمان در دوره قاجار. ترجمه: ابوالقاسم سری (۱۳۶۹). تهران انتشارات توس.
- علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار (۱۳۸۷). تهران نشر بهزاد.
- ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان. به اهتمام علیاکبر سعیدیسیرجانی (۱۳۵۷). تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
علیرضا احمدی ، کارشناس ارشد تاریخ- گرایش ایرانشناسی
ارسال نظر