مواجهه با دوران مدرن عمارت قزاقخانه در تهران

در زمان حیات فتحعلی شاه و بعد از عهدنامه ترکمانچای، عباس میرزا درگذشت. پس از مرگ فتحعلی‌شاه در ۱۹ جمادی‌الاخر ۱۲۵۰ق. محمد میرزا فرزند عباس میرزا با حمایت روس و انگلیس و در اثر کوشش ابوالقاسم قائم مقام فراهانی به تخت سلطنت نشست. در این دوره و به‌خصوص بعد از قتل قائم‌مقام اصلاحات نظامی فراموش شد و قشون ایران به وضعیت ناهنجار قبل از اصلاحات عباس میرزا بازگشت. قائم‌مقام، شخصیت کاردان و موثر در بهبود اوضاع کشور را از میان برداشتند تا روس و انگلیس سوار بر اوضاع ایران باشند.

محمدشاه در سال ۱۲۵۴ در راس سپاهی عازم هرات شد. وقتی انگلیسی‌ها متوجه شدند که محمدشاه دست از محاصره هرات بر نخواهد داشت، با فرستادن چند کشتی جنگی به نزدیکی بنادر خلیج‌فارس این بنادر را مورد تهدید قرار دادند. محمدشاه در اثر فشار انگلیس به‌ناچار، دست از محاصره هرات برداشت و قوای او بی‌نتیجه بازگشت. پس از مرگ محمدشاه در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه هرچند سیاست‌ها و اقدامات خیرخواهانه میرزاتقی‌خان امیرکبیر که عمدتا برای قطع وابستگی کشور انجام می‌شد، به مذاق روس و انگلیس چندان خوش نمی‌آمد، با این ‌حال برخی از آنها تحت‌تاثیر اقدامات اصلاحی مشارالیه قرار گرفته و اقدامات او را با دیده تحسین می‌نگریستند. گرانت واتسون انگلیسی، می‌نویسد: «اولین قدم میرزاتقی‌خان اصلاح امور نظام بوده. چون که تشخیص داده بود که رکن اعظم و اساس بقای سلطنت قاجاریه همان قشون می‌باشد.» عبدالله مستوفی نوشته است: «نتیجه تدابیر امیر آن شد که در مدت کوتاهی صدهزار پیاده و سی‌هزار سوار و عده‌ای توپچی در اختیار دولت قرار گرفت.» امیرکبیر در بسیاری از شهرهای ایران قراولخانه و جبه‌خانه ایجاد نمود. انگلیس و روس از پیشرفت‌های نظامی ایران و اصلاحات نظامی امیر ناخرسند بودند و از اینکه ایران صاحب ارتشی منظم و قدرتمند بشود بیم داشتند. واتسون می‌نویسد: «سربازان ایرانی منظما جیره و مواجب خود را دریافت می‌کردند. سربازان ایران به‌طور مقایسه‌ناپذیری بردبارترین و متحمل‌ترین و صبور‌ترین افراد سپاهی در جهانند و اگر حکومت امیر نظام پایداری بیشتری می‌داشت شاه ایران دارای لشکری می‌گردید، مرکب از صد هزار سرباز تعلیم یافته و مجهز.» سرهنگ شیل سفیر انگلیس به پالمرستون نوشت: «به عقیده من از تدبیر و مصلحت به دور است که ما وسیله فراهم نماییم که دولت ایران صاحب قشون نیرومندی گردد.»

با نفرتی که روس و انگلیس و درباریان فاسد از امیر داشتند، عاقبت امیر را کشتند. بعد از او اصلاحات نظامی او نیز مانند دیگر اصلاحاتش فراموش شد و وضعیت قشون ایران روزبه‌روز پریشان‌تر شد. سال‌ها بعد از امیر، ناصرالدین شاه خواست نیروی ژاندارمری تاسیس کند، روس و انگلیس به او اجازه ندادند. وی نیز دلسرد شد و به سرگرمی‌های شاهانه پرداخت. ارنست اورسل می‌نویسد: «ناصرالدین شاه هیچ‌توجهی به امور سربازان نداشت. شاه قبل از سفر به مقبره عبدالعظیم رفته بود،‌ موقع برگشت ده نفر از سربازان جلوی کالسکه شاه را گرفته و خواستند عریضه‌ای به شاه بدهند و مواجب خود را که یک‌سال عقب افتاده بود مطالبه نمایند. سواران محافظ شاه مانع آنها می‌شوند و سربازان به سوی محافظان سنگ پرتاب می‌کنند که یکی از این سنگ‌ها به کالسکه شاه می‌خورد. شاه دستور داد همه سربازان را دستگیر کرده و در حضورش خفه کنند.» ناصرالدین شاه (۱۲۹۵ق.) برای تعلیم نظامیان از بلژیکی‌ها کمک خواست. ورود مستشاران نظامی اتریشی به ایران خوشایند روس و انگلیس نبود.

کرزن تعداد نیروهای نظامی ایران را در سال ۸-۱۳۰۷ق/  ۹۱-۱۸۹۰ م. این چنین شرح می‌دهد: فهرست نیروی نظامی دولت ایران که مبتنی بر خیال و تصور است، ۲۰۰هزار نفر، ۱۵۰هزارنفر در نظام و۵۰هزار نفر چریک یا نیروی احتیاط، درسالنامه رسمی انتشار یافته است. او معتقد است که این ارقام را بدون تفسیر یا بررسی باید کنار گذاشت و تعداد واقعی ۳۰هزار نفر است.»

دوره مظفرالدین شاه (۱۳۱۳ تا ۱۳۲۴ق./ ۱۲۷۵تا ۱۲۸۵ش.)

در این زمان نیز وضع قشون از نظر آموزش و به لحاظ انضباط و وضع ظاهری نه تنها پیشرفتی نداشت بلکه با سرعت بیشتری رو به انحطاط نهاد. قوای ایران در آن زمان متشکل از ۷۴ فوج پیاده و عده‌ای سواره بود که در ایالت‌های مختلف کشور مستقر بودند و در مکاتبات رسمی تا ۱۵۰ هزار تن نیز محاسبه می‌گردید ولی هیچ گاه بیش از یک‌دهم این عده هم حاضر به خدمت نبودند. (این آمار ساختگی برای ربودن مبالغ و مواجب آن تعداد کذایی بود.) تازه این مقدار اندک نیز از حیث خورد و خوراک و پوشاک از وضع مناسبی برخوردار نبودند.

دوره محمد علی شاه (۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ق. / ۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸ ش.)

در این دوره نیز سازمان نظامی ایران هم چنان راه انحطاط می‌پیمود و به‌واسطه اتکایی که پادشاه به روس داشت، روز به روز بر نفوذ آنها در بریگاد قزاق می‌افزود. افزون بر آن هرج‌ومرج ناشی از انقلاب مشروطیت، فرصتی برای تثبیت نیروهای بیگانه به‌عنوان ارتش در ایران فراهم کرد، به‌طوری که دوره محمدعلی شاه (استبداد صغیر) پس از تمام قراردادها و رفت و آمدها کلیه قوای انتظامی ایران اعم از ژاندارم و پلیس بیش از ۱۶ هزار نفر نبود اما دفاتر وزارت جنگ بیش از این ارقام نشان می‌داد، زیرا از طریق این فهرست‌های غیرواقعی هر ساله هزینه سنگینی بر عهده ملت گذاشته می‌شد. افراد برخی ایلات مسلح و آماده هم که جزو حقوق بگیران روس بودند وظیفه‌ای جز محافظت از شاه نداشتند.

دوره احمد شاه (۱۳۲۷تا ۱۳۴۳ق)

تا این تاریخ تشکیلات قزاقخانه، در خارج از پایتخت وجود نداشت، ولی از این پس پادگان‌هایی نیز در خارج از مرکز تشکیل شد تا جایی که ۹ آتریاد در سراسر کشور استقرار پیدا کرد و بریگاد قزاق به دیویزیون تبدیل شد. در این دوره دیگر دولت مرکزی، تسلطی بر ایالات و مناطق کشور نداشت. هر گوشه‌ای گروهی صاحب اختیار بودند. به‌عنوان مثال؛ میرزا کوچک‌خان در شمال کشور برای تربیت نیروهای خود یک مدرسه نظامی ایجاد کرد و دیگر نقاط هم توسط خیابانی، سیمیتقو، شیخ خزعل، بختیاری‌ها، قشقایی‌ها، کلنل پسیان، لاهوتی، امیرموید، دوست محمدخان بلوچ، شوکت‌الملک دوم، بویراحمدی‌ها، شاهسون‌ها، شورش لرستان، شورش عشایرجنوب، رضا جوزدانی و نایب حسین کاشی اداره یا کنترل می‌شد. در سال ۱۳۳۲ق./  ۱۲۹۳ش. میرزا حسن‌خان مشیرالدوله مدرسه‌ای با نام مدرسه نظامی احمدی به تقلید مدرسه نظامی سن‌سیر فرانسه در ایران ایجاد کرد.

ستایش سرباز ایرانی

در تمامی دوران‌ها سرباز رشید ایرانی جدا از چگونگی ارتباط شاهان با مسائل روز به حفظ امنیت کشور و وظیفه خود عشق می‌ورزید. اوژن فلاندن می‌گوید: «همه نابسامانی‌ها و آشفتگی‌هایی قشون ایران در دوره قاجار از بی‌لیاقتی و بی‌کفایتی صاحب‌منصبان نظامی، فرماندهان و شاهان قاجار بود. و الا فرد فرد سربازان ایرانی را افرادی شجاع، جنگجو، رشید و بردبار توصیف می‌کنند.» کنت دوگوبینو معتقد است: «از اینکه سرباز ایرانی با شکم گرسنه و بدن برهنه و داشتن فرماندهان نادان، مکرر ارتش‌های اروپایی را شکست داده،‌ ابراز تعجب می‌کند.» لندور که در سال ۱۳۱۹ق./ ۱۹۰۱م. به ایران آمده می‌نویسد: «در میان ملل آسیایی سربازی بهتر از سرباز ایرانی نیست. این سرباز به غذای کم قانع و بسیار رشید است، تیرانداز قابل، سوارکار ورزیده و پیاده رو بی‌مانند و پیوسته آماده به جنگ است و ازکشتن و کشته شدن باکی ندارد.»

اقتصاد ارتش

بعد از ترکمانچای تنها امیرکبیر توانست وضع قشون ایران را سامان دهد. او به اقتصاد ارتش توجه خاصی داشت.

 اعتمادالسلطنه نوشته است: «در زمان ناصرالدین شاه قشون نظامی حقوق و مزایا به‌صورت ماهانه یا هفتگی دریافت نمی‌کردند و بیشتر آنها بعد از انجام و پایان خدمت روزانه در کوچه و بازار کاسبی می‌کردند.» در اواخر این عصر، اوضاع مملکت و وصول نشدن مالیات‌ها (ایالات به دولت مرکزی باج نمی‌دادند) و تهی بودن خزانه دست به دست هم داده و رشته انتظام قوای ایران را از هم گسیخته بود، ولی با آمدن رضاخان و با مساعدت مجلس اقتصاد ارتش رو به بهبودی گذاشت. ارتش نوین ایران در ابتدای تشکیل، بسیار پرهزینه بود. در ۲۱ بهمن ۱۳۰۰، مجلس شورای ملی، بودجه ۹ میلیون تومانی ارتش را بدون تغییر تصویب کرد.

نتیجه

در ابتدای عصر قجر قشون ایران مستقل بود و آقامحمدخان مانند دیگر شاهان لایق ایرانی ارتش خود را گرد آورد و با همان امکانات سنتی و شیوه‌های ایرانی توانست مدعیان و دشمنان را سرکوب کند، اما فتحعلی شاه که شایستگی‌های عم خود را نداشت با ضعف تجهیزات و آموزشی که در قوای نظامی ایران بود نتوانست مقابل هجوم ارتش قدرتمند دولت ثروتمند روسیه بایستد و با قبول معاهدات شکست، غرامت سنگینی به دوش ملت ایران گذاشت. وضع ارتش ایران پس از ترکمانچای دگرگون شد. تضمین امپراتور روس از تداوم سلطنت در خاندان عباس میرزا باعث خودباختگی شاهان قاجار به روسیه شد و از آن روز به بعد اندک اندک قوای نظامی ایران ضعیف‌تر شد و استقلال خود را از دست داد.  به این ترتیب با دخالت روس و انگلیس استعمارگر در سیاست ایران، دوران زوال قوای نظامی پدید آمد و در دوران جنگ جهانی اول هیچ نیروی مفید و موثر نظامی در اختیار احمدشاه نبود.

 گواینکه در اوایل این عصر، وجود عباس میرزا و امیرکبیر و قائم‌مقام پدر و پسر تحولاتی مفید در قشون ایران پدید آورد، ولی پایدار نماند. ارتش قدرتمند و متمرکز نیاز به فرماندهی شایسته و کاردان، تجهیزات و تعلیمات مدرن و از همه مهم‌تر ثروت کافی داشت که در این عصر هیچ‌یک از این عوامل مهیا نبود. این سیر انحطاط تا دوران وزارت جنگی رضاخان ادامه یافت. در این هنگام رضاخان با ادغام نیروهای مختلف کشور و تعلیمات و قوانین تازه و حمایت سیاسی و به‌خصوص اقتصادی مجلس و از همه مهم‌تر اراده آهنین خود، ارتشی مدرن را پایه‌ریزی کرد که توانست شورشیان و راهزنان را سرکوب کند و فرمانبری ایالات از مرکز و امنیت را به کشور بازگرداند، اما این ارتش و آن نتایج دیگر به کار احمدشاه نیامد و به بقای سلسله قاجارها نه‌تنها کمکی نکرد، بلکه خود قیاسی شد، برای تحقیر بیشتر قاجاریان و تخریب این سلسله و منتهی شد به فروپاشی قاجاریه. وسعت ایران از ۷/ ۵ میلیون کیلومتر عصر آقامحمدخان به ۶/ ۱ میلیون کیلومتر دوران احمد شاه رسید.