انفعال قاجاریها در برابر خارجیها
دکتر محسن خلیلی عضو هیات علمی علوم سیاسی دانشگاه فردوسی درسخنرانی خود در نخستین کنفرانس تاریخ روابط خارجی ایران تلاش کرد، نشان دهد که برداشتهای تاریخی ما از دوره قاجاریه تا چه میزان با نادیده گرفتن شرایط جهانی در این عصر همراه بوده است و از این زاویه میکوشد تصویری دیگرگونه از این عصر ارائه دهد. آنچه در ادامه میآید سخنرانی این استاد دانشگاه با عنوان «اندر باب چرایی انفعال قاجاران در روابط خارجی» است.
الگوی برند واژگون
زمانیکه ما در تاریخ معاصر ایران به گذشته نگاه میکنیم و در باب تاریخ قاجاریه بحث میکنیم، برخی از صفات را در مورد قاجارها بهکار میبریم که چندان با اسناد دوره معاصر مطابقت ندارد. نکته نخست آنکه در سیاست خارجی هر کشور یک نقشه ژننگاری وجود دارد که نمیشود آن را کتمان کرد و نکته دوم آنکه هر سیاست خارجی که به امری مشغول هست، به برند سیاست خارجی یک کشور مبدل میشود. آنچه ما امروز از تاریخ روابط خارجی ایران عصر قاجار میدانیم، برندی است که من به آن عنوان «برند واژگون» را اطلاق میکنم. به این دلیل که وقتی ما به تاریخ قاجارها نگاه میکنیم، کلماتی مانند سرسپرده، وابسته و مملکت فروش و مواردی از این قبیل تداعی میشود.
اینکه چرا من از اصطلاح «برند واژگون» در دوران قاجار استفاده کردم به این دلیل است که من از منظر هستیشناسی بحث علوم انسانی مدرن را قبول دارم، بنابراین کاملا مدرن به بحث نگاه میکنم. از منظر شناختشناسی، رویکرد من در این پژوهش انتقادی است و از روش شرحه شرحه کردن یا بازسازی استفاده کردهام. تمام تمایل طرفداران رویکرد انتقادی به این امر است که تصویر دیگری از ذهنیت موجود در مورد یک وضعیت بیان شود. در مورد قاجارها نیز به همین صورت است، آنان در تاریخ به بدی شهرت دارند. بنابراین من باید آشکار کنم که این سوءشهرت ناشی از چیست و آیا میشود به واقعیت بهگونهای دیگر نگاه کرد یا خیر.
نظریه تاریخ روابط بینالملل
ما در تاریخ روابط خارجی ایران معاصر پنج نظریه داریم. این نظریهها تاکنون به وسیله افرادی چون دکتر فریدون آدمیت، روحالله رمضانی، منصوره اتحادیه و حافظ فرمانفرمایان ارائه شده و پنجمین نظریه در این باب را بنده طرح کردهام. هیچیک از چهار نظریه پیشین در رابطه با هستیشناسی و رویکرد خود بحث نکردهاند. چراکه احتمالا در آن دوران فضای علوم انسانی بهصورت فعلی نبوده است. برای اینکه بگوییم چرا زمانیکه از قاجارها یاد میشود، ما به یاد عهدنامه پاریس، هرات، ترکمانچای و جدا شدن خاک ایران، فروش مملکت و سرسپردگی رجال و دستنشاندگی میافتیم، باید نگاهی به شرایط داشته باشیم. همه نظریات پیشین در این رابطه معطوف به این است که ایرانیان در دوره قاجار تحت فشار نظام بینالملل بودند اما این امر را چندان باز نکردند. یک پرسش بزرگ در این رابطه آن است که ما در بحث از روابط خارجی ایران از تئوری روابط خارجی ایران مطلقا سخن نمیگوییم و همه بحث از تئوری مربوط به دوره بعد از انقلاب است و نه در زمان پهلوی و نه در دوره قاجار ما از تئوری روابط خارجی حرف نمیزنیم چون کشف و شهودی در این باب نداریم. تئوری نگاه به تاریخ اندیشه و تئوری نگاه به تاریخ اقتصادی را کم و بیش داریم اما در باب تاریخ روابط بینالملل چندان کار تئوریک صورت نگرفته است.
ایران کشور پیرامونی
مبنای نظریه من کاملا والرشتاینی است و نقد این نظریه نیز باید از زاویه معرفتشناسی والرشتاینی صورت بگیرد. به باور والرشتاین یک نظام جهانی درحال گسترش وجود دارد که اگر یک تاریخ را در نظر بگیریم آغاز قرن ۱۶ میلادی است و به مرور گسترش پیدا میکند، یک کشور مرکز است، یک کشور پیرامون است و دیگری شبهپیرامون (حاشیه پیرامون/نیمه پیرامون) است. کشورهای مرکز آنهایی هستند که میتوانند نظام بینالملل را شکل دهند. در هر دوره یک کشور توانسته در جهان هژمونی پیدا کند. زمانی هلندیها، دورهای پرتغالیها و اسپانیاییها، سپس انگلیسیها و اکنون نیز آمریکاییها در این موقعیت قرار دارند. موقعی که دیگر کشورها در چنین دایره نظام جهانی قرار میگیرند، تمام افعال، رفتار و کردار آنها کاملا مطابق با عنصر هژمونیک نظام بینالملل میشود. قاجارها در موقعیت بدی قرار گرفته بودند و در دورهای وارد نظام بینالملل شدند که کاملا در پیرامون این نظام بودند. ایران Channel country است و در مسیر ارتباطی قرار دارد. هرگاه کشوری در این موقعیت قرار داشته باشد، قدرت تصمیمگیری مبدعانه از دست آن خارج میشود.
فرانسه قصد داشت به منافع انگلستان در هند ضربه بزند، برای این امر به لحاظ ژئوپلیتیک ناچار بود از مسیر ایران عبور کند. روسها در راستای وصیتنامه جعلی پتر کبیر قصد داشتند به آبهای آزاد از طریق خلیج فارس دست یابند و باید از ایران عبور میکردند. موقعیت راهبردی اگر چه الزاما امر بدی نیست اما این قابلیت را دارد که به ضعف گرایش پیدا کند. قاجارها نتوانستند از این موقعیت استفاده کنند و دچار ضعف شدند. نکته دوم آن است که ما Buffer state (دولت حائل) بودیم. دو درگیری بسیار بزرگ بهدلیل وجود نظریه نظام جهانی در این دوره وجود دارد که از اواخر قرن هفدهم میلادی شروع میشود و تا قرن نوزدهم ادامه مییابد و عمدتا این امر ناشی از درگیریهای انگلستان و روسیه است که موجب شد ایران و افغانستان به دولت حائل مبدل شوند و در این حالت نظام بینالملل به دولتی که حائل شده است، فشار بسیاری وارد میکند. یکی از این مسائل هند است. ایران به مثابه ایران در این دوره مهم نبود بلکه بهواسطه موضوع هند بود که اهمیت مییافت. موضوعی که در صدر تاریخ اقتصاد سیاسی دوره استیلای امپریالیسم انگلستان است و نمیتوان از آن گذشت. نکته بعدی کشف نفت است که به یکی از مشکلات بد ایران مبدل شد و به هیچوجه از خوششانسیهای ایران نبود.
ارسال نظر