سیاست خارجی ساسانیان در قبال امپراتوری روم
پیدایش ایده ایران
پیش از ساسانیان
من در این فرصت محدودی که در اختیار دارم به چند مورد از خطوط کلی در زمینه سیاست خارجی ساسانیان اشاره میکنم. در دوره هخامنشیان پادشاهان این سلسله یک امپراتوری سه قارهای تشکیل داده بودند که آسیا، اروپا و آفریقا را زیر فرمانروایی خود داشتند و بیش از دویست سال چنان هویت مرزی سرزمین ایران شکل گرفته بود که در یاد و خاطره تاریخی همه مردمانی که زیر پادشاهی هخامنشیان زندگی میکردند، باقی مانده بود، بهطوری که تا سالها بعد فرمانروایان ساسانی بهخاطر داشتند که مرزهای سرزمینی ایران بسیار گسترده بود. ما میدانیم که هخامنشیان با یک سیاست بردباری در زمینه دین و فرهنگ و دیگر زمینهها فرمانروایی میکردند و به همین دلیل یاد و خاطره دوره هخامنشیان برای ایرانیان به شکل یک دوران شکوهمند باقی ماند. اشکانیان هم نزدیک به پنج سده از هویت تاریخی ایران دفاع کردند، به شکلی که هم مرزهای شرقی ایران تثبیت شد و هم در غرب رومیها پی بردند که با یک امپراتوری بزرگ مواجه هستند و مرز سرزمینی ایران را به رسمیت شناختند.
تعریف ایده ایران
هنگامی که اردشیر بابکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانیان حکومت خود را تاسیس میکند، در حافظه تاریخی ایرانیها این امر باقی بود که سرزمین ایران بسیار گسترده بود و با یورش اسکندر مقدونی چند تکه شد. به این ترتیب اردشیر در سیاست خارجی خود، احیای مرزهای سرزمین ایران را سر لوحه کار خود قرار میدهد و ایده ایران را دوباره تعریف میکند. ایران از نظر اردشیر همان سرزمینهایی بود که پادشاهان هخامنشی در فرمانروایی خود داشتند و برای اولینبار خود را بهعنوان شاهنشاه سرزمین ایران معرفی میکند. به همین دلیل آنچنان که مورخان رومی گزارش میدهند اردشیر تعاملات خود را با امپراتوری روم آغاز میکند. در این دوره رومیها بسیار زیادهخواه بودند و خود را برتر از اسکندر مقدونی میپنداشتند و به این امر باور داشتند که باید همه سرزمینهای شرقی را تسخیر کنند.
چنین رویکردی با بلندپروازیهای اردشیر بابکان در تضاد بود. وی طی نامهای به امپراتور روم تذکر میدهد که رومیها باید سرزمینهای آسیایی را رها کنند و همه این سرزمینها تا دریای اژه و دریای مرمره و ایونیه را متعلق به نیاکان خود، پیش از اسکندر مقدونی میداند و خواستار عقبنشینی آنها میشود. اردشیر آماده جنگ برای این هدف بود. تضاد منافع ساسانیان و رومیها در این مناطق آغازگر جنگی است که حدود ۴ سده به طول میانجامد و در سراسر حکومت ساسانیان این دغدغه بازگشت به مرزهای سرزمینی هخامنشی وجود داشت و تا پایان این سلسله هدف احیای مرزهای پیش از اسکندر بود. جنگهای خسروپرویز با رومیها را که تا سوریه و مصر کشیده میشود و دوره خسروانوشیروان که محدوده مرزها تا یمن رفته بود و تمام کرانههای عربی خلیجفارس را شامل شد باید در ادامه همین سیاست اردشیر فهم کرد.
تاریخنگاری وارونه
در دوره اردشیر بابکان اگرچه ایرانیان به پیروزیهای شگرفی دست یافته بودند ولی چون روایت این دوران در سنت تاریخنویسی رومی به نگارش درآمده است، این پیروزیها عمدتا وارونه جلوه داده میشود و رومیها در تمام نبردها خود را فاتح میدانند. در دوره شاپور یکم، سه امپراتور رومی در جنگ با ایران یا اسیر شدند یا کشته شدند. بهطور مثال یکی از امپراتوران روم به نام «فیلیپ عرب» درحالیکه صلح کرده بود و بینالنهرین و ارمنستان را به شاپور واگذار میکند و پنج هزار دینار طلا میپردازد که اسیران را خریداری کند، زمانیکه به روم باز میگردد خود را فاتح بزرگ پارت و پارس لقب میدهد. به این ترتیب به نظر میرسد که نیاز به نوعی بازنویسی در سنت تاریخنویسی روابط ساسانیان و رومیان وجود دارد.
یک دوره اوج دیگر در روابط ساسانیان با رومیها را شاهد هستیم که آن «عصر شاپور دوم» است. شاپور دوم یکی از بزرگترین پادشاهان ساسانی نامهای به امپراتور کنستانتینوس دوم نوشته و در آنجا میگوید: «همانگونه که مورخان شما هم میدانند، این سرزمینها تا مقدونیه متعلق به نیاکان من است و همه شما رومیان باید از این سرزمینها عقبنشینی کنید.» یعنی در دوره ساسانیان به نظر میرسد که نوعی هویت ملی شکل گرفته بود و ایرانیان میدانستند که متعلق به سرزمینی هستند که دارای مرزهای جغرافیایی مشخص است و باید از آن دفاع کنند.
وجه اقتصادی و فرهنگی روابط
کشاکشهای اقتصادی ایران و روم نیز در این دوره قابل توجه است. این موضوع از خلیجفارس تا کنارههای دریای سیاه، گرجستان و قفقاز در جریان است و به این ترتیب باید در مناسبات این دو حکومت عنصر اقتصاد را نیز در نظر داشت. موضوع سومی که بین این دو امپراتوری در جریان بود بحث اقلیتهای دینی است. برخلاف تبلیغات به شدت منفی که در سنت تاریخنویسی غربیها علیه ساسانیان میشود، آنها در زمینه دین بسیار بردبار بودند. پادشاهان ساسانی بهشدت نسبت به یهودیان و مسیحیان بردبار بودند و تاریخ مراودات بین زرتشتیان و مسیحیان نیز باید مورد بازنگری قرار گیرد و ما نباید بر اساس دیدگاهی که در منابع مسیحی هست و (به رویکردهای سیاسی آمیخته شده) این روابط را مورد بررسی قرار دهیم. اگرچه ساسانیان به دست اعراب مسلمان سقوط کردند اما میراثی از آنان برجای ماند که تا قرنها ادامه یافت و مهمتر از همه «ایده ایران» بود که با وجود اینکه در دوره پس از اسلام برای سالیان دراز این کشور بهصورت تکهتکه اداره میشد اما باور به وجود یک هویت مشترک که بعدها احیا شد، در حقیقت میراث ساسانیان است تا آنجا که بهطور مثال در مقدمه شاهنامه ابومنصوری که در قرن چهارم به رشته تحریر در آمده است، ایرانشهر از مصر تا جیحون تعریف میشود که یادآور همان هویت کهن است.
ارسال نظر