خاطرات جمالزاده
اینکه میگویم قحط و غلای «عمومی» مقصودم این است که در قحط و غلاهای معمولی غالبا تنگدستی ارزاق منحصر به یکی دو فقره است مثلا نان و گوشت یا غیر آن دو، ولی در این مدت جنگ در آلمان به واسطه محاصره بری و بحری دول متفقه که یک زنجیر آهنین غیرقابل خرق و التیام از کشتیهای جنگی و پانزده میلیون سرنیزه گرداگرد آن مملکت کشیده بودند همه چیز مطلقا و بهطور کلی از نان و آرد و گوشت گرفته الی سیبزمینی و برنج و جمیع حبوبات و شیر و پنیر و اقسام دُهنیات(روغن) و لبنیات و قند و شکر و مربا و عسل و صابون و حتی ارسی (کفش) و حوله و ملحفه و پشمینه به کلی نایاب و به هیچ وجه منالوجوه پیدا نمیشد. ارزاق ضروریه را دولت بهدست گرفته بعد روس به هر نفری سهمی معین درمدتی معین توزیع میکرد، ولی چه مقدار؟
مثلا هفتهای ۲۶ سیر نان سیاه و سه سیر گوشت و مثقال (۲۵ گرام) روغن! و ماهی چهار سیر و نیم قند و یک عدد تخممرغ و سایر اشیا به همین قیاس و تناسب ...». به خاطر دارم شادروان مهندس عزتالله هدایت که در آن موقع در برلین تحصیل میکرد و در همان آپارتمان که اداره «کاوه» بود و آقای تقیزاده هم همانجا منزل داشت ساکن بود روزی محرمانه به من گفت رستورانی سراغ دارد که در آنجا پنهانی به مشتریان خود یک تکه گوشت هم میدهد. چنانچه گویی به فراموشخانه میرویم بدانجا رفتیم. در پس صحن رستوران ما را به اتاق خلوتی بردند و با احتیاط تمام (از ترس پلیس نظارت بر ارزاق و اغذیه) برایمان یک قطعه گوشت آوردند. گوشتی بود بسیار سفتو سخت که به زور میجویدیم و فرو میبردیم. به خادم گفتیم خیلی سفت است، دندان میشکند، خندید و گفت پس چه انتظاری داشتید. همین گوشت را که میخورید گوشت فیلی است از فیلهای باغ وحش برلین که از گرسنگی قریب به مرگ بوده است و کشتهاند و گوشتش را بین مردم توزیع کردهاند به هزار زحمتی به دست آوردهایم. دیگر خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل!
ارسال نظر