بررسی ملی شدن نفت در گفتوگو با دکتر علی دینی ترکمانی، اقتصاددان و محقق
مصدق پوپولیست نبود
آیت وکیلیان: دکتر محمد مصدق در نوع نگاهش به سیاست رویکردهای متفاوتی داشت؛ گاهی در قامت سیاستمداری دموکرات وارد میشد و گاهی در قامت فردی که دولتی دیکتاتور را نمایندگی میکند. این نوع نگاه به سیاست که «مجلس آنجاست که مردم آنجا هستند، البته رویه دیگری نیز دارد و جز از مجرای پوپولیسم نمیتوان به آن نگریست. مصدق با وانهادن سیاست مذاکره، آن هم در تقابل با بزرگترین امپراتوری عصر خود «انگلیس» و پریدن به دامن تودهها سودایی جز موج سواری نداشت. ماحصل این نوع از سیاست ورزی یک ابهام بزرگ تاریخی نیز بهدنبال داشت؛ امروزه تفکیک میان اینکه مصدق نفت را واقعا «ملی» کرد یا «دولتی»، سهل نیست و شاید مهمترین سوءتفاهم تاریخ معاصر ما نیز ارزیابی شود.
آیت وکیلیان: دکتر محمد مصدق در نوع نگاهش به سیاست رویکردهای متفاوتی داشت؛ گاهی در قامت سیاستمداری دموکرات وارد میشد و گاهی در قامت فردی که دولتی دیکتاتور را نمایندگی میکند. این نوع نگاه به سیاست که «مجلس آنجاست که مردم آنجا هستند، البته رویه دیگری نیز دارد و جز از مجرای پوپولیسم نمیتوان به آن نگریست. مصدق با وانهادن سیاست مذاکره، آن هم در تقابل با بزرگترین امپراتوری عصر خود «انگلیس» و پریدن به دامن تودهها سودایی جز موج سواری نداشت. ماحصل این نوع از سیاست ورزی یک ابهام بزرگ تاریخی نیز بهدنبال داشت؛ امروزه تفکیک میان اینکه مصدق نفت را واقعا «ملی» کرد یا «دولتی»، سهل نیست و شاید مهمترین سوءتفاهم تاریخ معاصر ما نیز ارزیابی شود. این پرسشها و نیز بررسی وضعیت بخشخصوصی در دهه ۳۰، دستاوردهای آنچه ملی کردن نفت مینامیم و... را با «علی دینی ترکمانی» استادیار موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی در میان گذاشتیم. وی مولف کتابهای متعدد از جمله کتاب «نفت، دولت و توسعه پایدار صادراتگرا» است. متن گفتوگو با این اقتصاددان و محقق از نظرتان میگذرد:
روش و مشی سیاسی ـ اقتصادی دکتر مصدق واجد چه ویژگیهایی بود؟ آیا میتوان گفت که مصدق در مواجهه با اقتصاد و سیاست رویکرد پوپولیستی داشت؟
اجازه دهید در ابتدا نکتهای را در باره پوپولیسم عرض کنم. این اصطلاح معمولا با بار معنایی منفی در مورد جریانهای سیاسی بهکار برده میشود که دموکراتیک نیستند و با استفاده از ابزارهای عوامفریبانه بهدنبال ایجاد پایگاه اجتماعی برای خود هستند. اما، اگر جریانی دارای گرایش مردمگرایانه باشد و در عین حال معتقد به قواعد بازی دموکراتیک باشد، در این صورت نمیتوان پوپولیسم با بار معنایی منفی را در مورد آن بهکار برد. برای مثال، روشی سوسیال دموکراسی گونهای از رویکرد مردمگرایانه و اجتماعگرایانه و عدالتگرایانه است، با وجود این با جریانهای موسوم به پوپولیستی تفاوت برجستهای دارد که در پایبندی آن به اصول و قواعد دموکراسی و اعتقاد به حقوق اجتماعی و مدنی و سیاسی افراد است.
با این توضیح، مشخص است که دکتر مصدق به کدام جریان سیاسی تعلق داشت. او در مقام تحصیلکرده رشته حقوق هم بهدنبال تامین حقوق شهروندی آحاد افراد جامعه بود و هم بهدنبال تامین حق حاکمیت ملی. دغدغه او، حاکمیت قانون و محدود شدن قدرت شاه و دربار به اصول قانون اساسی مشروطه از سویی و ملی شدن صنعت نفت و رهایی از یوغ استعمار انگلیس از سوی دیگر بود. اگر این اقدامات، مصداقی از پوپولیسم باشد در این صورت باید افرادی چون گاندی را نیز پوپولیست نامید که بهدنبال رهایی از یوغ استعمار مستقیم بریتانیای کبیر و اعمال حاکمیت قانون و تامین حقوق شهروندی آحاد افراد جامعه بود.
برخی از محققان معتقدند دکتر مصدق نفت را ملی نکرد، بلکه به نوعی «درآمد نفت را دولتی کرد»، نظر شما در این مورد چیست؟
دو نکته در اینجا هست. اول اینکه، با چنین نقدهایی نمیتوان کار بزرگ و تاریخ ساز و ماندگار و هویت ساز مصدق را زیر سوال برد. چنین نقدهایی یادآور حرکت دونکیشوت است که با شمشیر چوبین به جنگ آسیاب بادی میرود و در این نبرد از پای درمیآید. دوم اینکه، ملی شدن در همه جا و در همه متون اقتصادی سیاسی، معنای یکسانی دارد. یعنی، مالکیت از آن دولت در مقام نماینده عموم مردم است. در متون اقتصاد متعارف نیز بر این واقعیت تاکید میشود در جایی که انحصارات طبیعی وجود دارد، مالکیت دولتی بهتر از مالکیت خصوصی است. این منتقدان که دست آدام اسمیت را از پشت میبندند، به جای توجه به مسائلی چون سازمان درونی دولت و الگوی حامی - پیروی دولت ها، ریشه چالشها و مشکلات توسعه ای، چه در حوزه سیاسی و چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه فرهنگی را بر سر نفت و دولتی بودن آن فرافکنی میکنند.
پرسشی که باید به آن پاسخ بدهند و نمیدهند این است که اگر دولتی بر مبنای باورها و رمزگان ذهنی دولتمردان و رهبران، بر مبنای اصول و قواعد انگیزشی ضابطهگرا و شایستهسالار شکل بگیرد و پایگاه اجتماعی آن نیروها و اقشار پیشروی جامعه باشد و عملکرد آن ازسوی قدرتهای هم سنگ سیاسی در جامعه به خوبی کنترل و نظارت شود، در این صورت، چرا نباید نفت در خدمت پیشبرد اهداف توسعهای باشد؟ مشکل، نفت و دولتی بودن نفت نیست. مشکل ناکارآمدی دولتها است که بهدلیل ابتنای بر الگوی حامی - پیرو ضعیف، توانایی استفاده از منبع نفت در جهت پیشبرد اهداف توسعهای را ندارند. مشکل در نبود دولت ساختمان ساز یا دولت توسعه خواه آیندهنگر است. دولتی که ضمن پیشبرد اهداف اقتصادی، در جایی که لازم است توانایی پوستاندازی سیاسی و زمینه سازی برای گذار به دورانی جدید را فراهم میکند و به این صورت مانع از بروز آن چیزی میشود که آقای دکتر کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی ایران «جامعه کلنگی» مینامد.
اینکه، برای مثال، شاه، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دوباره بر اریکه قدرت مینشیند و رفته رفته فضای سیاسی را میبندد و با ورود به دهه ۱۳۵۰، حتی احزاب فرمایشی مردم و ملیون را منحل و حزب فراگیر رستاخیز را تاسیس میکند ربطی به نفت و ملی شدن آن ندارد. شاه، بعد از خیزش مردم، بختیار را بر مسند نخستوزیری گذاشت تا شاید جلوی سیل انقلاب گرفته شود. اما، این عمل، حکم نوشداروی بعد از مرگ سهراب را داشت. پرسش این است اگر شاه در ابتدای دهه ۱۳۵۰ میخواست از نیروهای هوادار مصدق در قالب جبهه ملی استفاده کند و فضای سیاسی را بازتر کند، آیا دولتی بودن نفت مانع وی میشد؟ این موضوعی مربوط به نقش شخصیت در تاریخ است. شخصیتهایی که در زمان مناسب اقدامات لازم را انجام میدهند و سرنوشت خود و جامعه را در معرض تحولات الاکلنگی قرار نمیدهند.
تا پیش از بحث ملی شدن صنعت نفت، بخشخصوصی در داخل چه وضعیتی داشت و آیا این توان در بخشخصوصی بود که با تکیه نکردن بر درآمدهای نفتی سرپا نگه داشته شود؟
یکی از اشتباهات رایج و متعارف این است که فرض میشود دولت مزاحم بخشخصوصی است. این البته، فرضیه متعارف جریانهای دست راستی است که معتقدند دولت در بهترین حالت نقش «سگ نگهبان» شب را دارد. یعنی، فقط باید نگهبانی دهد و حقوق مالکیت خصوصی را تامین کند؛ اما تجربه کشورهای پیشرفته صنعتی نشان میدهد که در همه جا، دولت مقتدر پیشرو تحولات توسعهای بوده است. در تجربه ایران نیز، دولت پهلوی اول نقش مهمی در شکل دادن به دولت - ملت داشت. بدون چنین تلاشی امکانی برای انباشت سرمایه فراهم نمیشد. اینکه، این تلاش همراه با استبداد سیاسی بود بحثی دیگر است. نکته این است که دولت در هر جایی، پیشران تحولات مهم فناورانه بوده است. بعد از خط شکنی دولت، بخشخصوصی وارد میدان میشود. برای مثال، سالها است دولت آمریکا در صنعت هوا - فضا (ناسا) سرمایهگذاری میکند.
نتیجه این سرمایهگذاریهای انبوه، دسترسی به فناوری ماهوارهای رصد تغییرات آب و هوایی یا پیدایش گردشگری فضایی است. در این مرحله که مرحله تجاریسازی است، راه برای ورود بخشخصوصی باز است. خلاصه کنم، رابطه دولت و بخشخصوصی، اگر دولت کارآمد و توسعهخواه باشد، میتواند از نوع همافزا (سینرژیک) باشد تا از نوع بیرون راندن بخشخصوصی که در متون اقتصادی متعارف دست راستی بر آن تاکید میشود. در تجربه انباشت صنعتی ایران، هم تجربه حاج امینالضربها در دوره پیش از ملی شدن صنعت نفت هست و هم تجربه خیامیها در دوره بعد از ملی شدن صنعت نفت هست. در برنامههای سوم و چهارم توسعه که در دهه ۱۳۴۰ اجرا شدند، پایههای توسعه صنعتی امروز ایران ریخته شد. در این پایهریزی صنعتی، البته بخشخصوصی هم حضور داشت.
دستاوردهای آنچه بهعنوان ملی کردن صنعت نفت میشناسیم چه بود و چگونه میتوان بدون داشتن امکانات استخراج و حفاری در صنعت نفت ادعای ملیسازی کرد؟
صنعت نفت، زاییده فرآیند انباشت سرمایه درونزاد داخلی نبود. صنعتی بود که زاییده نیازهای انباشت در انگلستان بود که نیاز به سوخت فسیلی نفت برای پیشبرد فرآیند صنعتی شدنش داشت. ملی شدن این صنعت، اولین گام برای رهایی از این بند وابستگی بود. هم درآمدهای بیشتری حاصل میشد و هم امکان تعیین مسیر فرآیند انباشت مبتنی بر درآمدهای نفتی بدون اعمال فشار انگلستان وجود داشت. همانطور که عرض کردم تا ابتدای دهه ۱۳۵۰، از نظر اقتصادی و صنعتی، این فرآیند تا حدی پیش آمد. اگر شاه دارای ویژگی «نقش شخصیت در تاریخ» بود میتوانست مانع از الا کلنگی شدن جامعه شود و مسیر را برای عمیقتر و نهادینه کردن تحولات فناورانه فراهمتر کند. متاسفانه، چنین ویژگیای نداشت و راه را برای بروز انقلاب فراهم کرد. با انقلاب و تجاوز عراق و درگیر شدن در تنشهای سیاسی با آمریکا و تحریمها، فرصت پیشبرد مسیری که در دهه چهل پایهریزی شده بود از دست رفت و به لحاظ فناوری دچار فاصله و شکاف تاریخی شدیم با آنچه در جهان در حال رخ دادن بود. به همین علت، در عرصه صنعت نفت، برای کارآتر و با صرفهتر بودن سرمایهگذاریها، همچنان وابسته به فناوری خارجی در حوزههایی استخراج و همینطور تبدیل نفت به بنزین باکیفیت و مناسب هستیم.
در دوره دکتر مصدق شعار «اقتصاد بدون نفت» نیز طرح شد؛ چه ابتکار، برنامه یا ایده خلاقانهای پشت سر این شعار بود و چه نتایجی بهدنبال داشت؟
بعد از ملی شدن صنعت نفت، دولت دکتر مصدق با مشکل فروش نفت مواجه شد. آمریکا و انگلستان در آن زمان خرید نفت از ایران را تحریم کردند. در عین حال، مصدق برای برقراری موازنه قدرت میان ایران و انگلستان - آمریکا، از پیشتر، حاضر به واگذاری امتیاز استخراج نفت در شمال ایران، به شوروی سابق نبود. به جای موازنه مثبت، موازنه منفی را پیش برد. یعنی، برای کاهش اعمال فشار این دو دولت، به آغوش شوروی نیفتاد. اصل نه این و نه آن را بهکار برد و خب در معرض فشارهای بیشتری از نظر تامین بودجه دولت قرار گرفت.
برای مواجهه با این وضع، سیاست اقتصاد بدون نفت را مطرح و سعی کرد از طریق اتکا به کمکهای جنبش استقلالطلبانه مردمی، یعنی انتشار اوراق قرضه و عرضه آن به مردم، از بار فشار بودجهای رهایی پیدا کند. تا حدی این سیاست به علت مشروعیت فراگیر دولت مصدق، جواب داد. البته، این نکته هم ناگفته نماند که هر چه عقبتر برگردیم سهم درآمدهای نفتی از کل بودجه دولت کمتر میشود. برای همین مواجهه با نبود چنین درآمدهایی راحتتر هم بوده است. آنچه، این تجربه نشان میدهد و اتفاقا در نقد نگاه منتقدان ملی شدن نفت است، این است که اگر مصدق سرنگون نمیشد و حضور او موجب شکلگیری ائتلاف سیاسی قوی و دموکراتیکی در راس حاکمیت میشد، در اینصورت وابستگی به نفت در گذر زمان نیز کمتر میشد و درآمدهای نفتی به احتمال زیاد میتوانست از طریق سازوکارهایی چون حساب ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی، در خدمت پایدار سازی فرآیند توسعه قرار بگیرد.
منتقدان مصدق معتقدند که او با دولتی کردن درآمدهای نفتی راه بزرگ شدن دولتهای بعد از خود را باز کرد و و زمینه یا راه رشد بخشخصوصی و نهادهای مدنی را گرفت...
قبلا عرض کردم، پایههای صنعتی شدن ایران در دهه ۱۳۴۰ ریخته شد که در آن بخشخصوصی هم حضور داشت. اما، ملی شدن صنعت نفت و جامعه مدنی. از منظر این منتقدان، نتیجه این است که اگر نفت ملی نمیشد راه برای تاسیس دولت قانونگرای دموکراتیک باز میشد. خب، برای ارزیابی این فرضیه کافی است به عملکرد دولتهای وابسته به دول استعماری در گوشه و کنار دنیا از جمله الجزایز تحت حاکمیت فرانسه، ویتنام تحت حاکمیت فرانسه و آمریکا، هند تحت حاکمیت انگلستان و شیلی پینوشه تحت حمایت آمریکا توجه کنیم. اگر نفت ملی نمیشد، آیا دولت هیچ سهمی از درآمدهای نفتی نداشت؟ پیش از ملی شدن صنعت نفت، از زمانی که نفت به دست ویلیام دارسی انگلیسی در مسجد سلیمان کشف و استخراج شد تا زمانی که انگلستان تمام سهم دارسی را خرید و قرارداد ایران با دارسی، بهمدت شصت سال با شرکت نفت ایران - انگلیس، در سال ۱۳۱۲ تمدید شد، دولت سهمی از درآمدهای نفتی داشت و نقش این درآمدها در بودجه رفته رفته رو به افزایش بوده است. اگر نفت ملی نمیشد و انقلاب نمیشد، تا سال ۱۳۷۴ قرار داد پای برجا باقی میماند. اگر چنین میشد، آیا رد پای نفت از اقتصاد پاک میشد؟ ملی شدن نفت، مهمتر از افزایش سهم درآمدی نفتی، به لحاظ تاریخی برای مردم ایران هویت بخش و افتخارآفرین بود. این میتوانست بهعنوان یک سرمایه اجتماعی قوی طی سالهای بعد راه را برای پیشبرد اهداف توسعه دموکراتیک باز کند. اما، متاسفانه دخالت دول خارجی از جمله آمریکا و وقوع کودتا و بعد حماقتهای شاه، مانع از استفاده از چنین سرمایه اجتماعی شد.
ارسال نظر