رابرت پ. مورفی
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: سایت موسسه میزس
اتفاق چندان عجیبی نیست که پاول کروگمن حرف‌های خودش را هم رد بکند، اما در این بین دو نظر اخیر او در مورد آینده بی‌ثبات اقتصادی آمریکا آنقدر جالب است که مطالعه آنها خالی از لطف نیست.

ماهیت تناقض کروگمنی
در ابتدا باید بگویم که کروگمن فرد بسیار باهوشی است. آنقدر باهوش که حتی در مواردی که آشکارا اشتباه می‌کند باز هم نمی‌توان به راحتی مچ او را گرفت. روش معمولی که کروگمن نظر خودش را نقض می‌کند به این شکل است که در یک جا یک پدیده را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که دیدگاه کینزی تقویت می‌شود و در جای دیگر همان پدیده را طوری تفسیر می‌کند که دیدگاه کلی جهانی او نشان داده می‌شود.
اگر نوشته‌های کروگمن را نخوانده باشید متوجه حرف من نمی‌شوید. در اینجا آخرین اظهار نظر کروگمن این مساله را روشن می‌کند.
برداشت اول:
کروگمن می‌گوید تفاوت نرخ بیکاری بین ایالات مختلف یک توهم است
در تاریخ ۱۰ فوریه گیلیان تت در مقاله‌ای در روزنامه فایننشیال تایمز به سرمایه‌گذاران هشدار داد که دیگر «اوراق قرضه شهرداری» ارزشش در همه جا یکسان نیست. تت اظهار داشت که واگرایی اقتصادی بین ایالت‌های مختلف ایالات‌متحده همانند کشورهای اتحادیه اروپا در حال افزایش است.
این مقایسه به مذاق کروگمن خوش نیامد و فردای آن روز این چنین پاسخ تت را داد:
«من یکی از طرفداران پر و پا قرص گیلیان تت هستم، اما به نظرم ایشان امروز کمی دستخوش اشتباه شدند. ایشان تفاوت در نرخ بیکاری بین ایالت‌های ایالات‌متحده را بررسی کرده، اظهار داشتند که آمریکا در حال تجربه کردن ناهماهنگی موجود در اروپا است. شاید با یک نگاه سرسری به نقشه این ادعا درست باشد. اگر نگاهی به نقشه بیندازید به نظر می‌آید که مناطق زیادی با نرخ بیکاری کم وجود دارد».
صبر کنید ببینیم کروگمن تا اینجا دقیقا چه گفته است. او گفت: «اگر به نقشه‌ای که نرخ بیکاری را به تفکیک ایالات نشان می‌دهد، نگاه کنید» ممکن است نتیجه بگیرید که تفاوت زیادی بین وضعیت اقتصادی ایالات مختلف وجود دارد، اما حواستان باشد؛ چراکه الان کروگمن می‌خواهد به ما ثابت کند که بررسی نقشه نرخ بیکاری ایالات راه خوبی برای سنجش تفاوت نرخ بیکاری این مناطق نیست:
«اما مساله اینجاست که جمعیت این مناطق کم است. در سرتاسر داکوتا و نبراسکا ۳/۳ میلیون نفر زندگی می‌کنند که این رقم یک درصد جمعیت کل ایالات‌متحده است. باید ایالات بزرگ ایالات‌متحده را با کشورهای بزرگ اروپایی مقایسه کنیم و هیچ ایالات بزرگ با نرخ بیکاری پایینی وجود ندارد. آنگاه می‌بینیم که بله، یک تفاوت کوچک وجود دارد. نرخ بیکاری نیویورک و تگزاس ۲/۸ و ۳/۸ است در حالی که این نرخ در کالیفرنیا ۵/۱۲ است، اما این اختلاف خیلی کمتر از اختلاف بین آلمان با نرخ ۶/۶ و اسپانیا با نرخ ۲/۲۰ است.»
خیلی مهم است که ادعای کروگمن را به درستی متوجه شویم. به عقیده او اینکه نرخ بیکاری ایالات مختلف ایالات‌متحده با هم متفاوت است یک «توهم» است. توجه داشته باشید که کروگمن به ما می‌گوید «وقتی به نقشه نگاه می‌کنید ممکن است مرتکب خطا شوید»، زیرا نرخ بیکاری ایالات مختلف تفاوت چشمگیری با هم دارند. (این همان نکته مورد نظر تت برای تذکر دادن به سرمایه‌گذاران اوراق قرضه شهرداری بود.)
به گفته کروگمن علت گمراه‌کننده بودن نقشه فوق این است که ایالات دارای نرخ بیکاری کم، جمعیت کمی هم دارند. از نظر یک «اقتصاددان هوشیار» «همه آمریکا در این رکود به اندازه یکسان سهیم هستند.»
حال اگر تصور می‌کنید که این بحث اندکی فریب‌دهنده است دنبال علت نگردید. خود کروگمن 14 روز بعد موضع خود را کاملا عوض می‌کند.
برداشت دوم:
کروگمن برای دفاع از اوباما نظرش را عوض می‌کند
چنانکه گفته شد کروگمن در ۱۱ فوریه آشکارا مدعی شد که هیچ تفاوت قابل توجهی از لحاظ شرایط اقتصادی بین ایالات مختلف وجود ندارد و اگر در ظاهر تفاوتی وجود دارد، توهمی است که چند ایالت کم جمعیت مسبب آن شده‌اند.
به همین دلیل بود که نوشته 25 فوریه کروگمن برای من خیلی جالب بود. کروگمن در این نوشته از دو استاد دارتموث که تلاش کرده بودند برنامه تحریک اقتصادی اوباما را اثربخش جلوه دهند، قدردانی کرده بود:
« دین بیکر به فیرر و ساسردوت یادآوری می‌کند که از اختلاف بین مبلغ پرداخت شده به ایالات مختلف به ازای هر نفر (در جریان برنامه محرک)، برای تخمین تاثیر این تحریک بر بیکاری استفاده کرده‌اند. آنها یک تاثیر مثبت واضح پیدا کردند: ایالاتی که به ازای هر نفر پول بیشتری دریافت کردند بهتر توانستند بازار کار خود را بهبود دهند و چنانکه بیکر اظهار می‌کند تاثیرات ملی این طرح باید بیشتر هم باشد؛ چراکه مقدار پولی که در نیوجرسی پرداخت شد در نیویورک هم تولید شغل می‌کند و بالعکس.»
در همین جا اشتباه کروگمن آشکار شد. در 11 فوریه او در ارتباط با بیکاری گفت که «همه آمریکا در این رکود به اندازه یکسان سهیم هستند.» اما دو هفته بعد به اختلاف نرخ بیکاری ایالات مختلف اشاره کند و آن را دلیلی بر اثربخشی برنامه تحریک اقتصادی تلقی کند.
اما صبر کنید. جالب‌تر هم می‌شود. اجازه بدهید نگاهی به دلیل اصلی این اتفاقات طبق گفته خود کروگمن بپردازیم:
«یک نکته جالب دیگر هم در مقاله فیرر-ساسردوت به چشم می‌خورد. آنها در انجام تحلیل‌های خود در جست‌وجوی ابزارهایی برای پرداخت‌های برنامه محرک بودند. متغیرهای ابزاری یک روش آماری برای تشخیص رابطه علی است. مثلا اگر مبالغ طرح محرک اقتصادی فقط به ایالاتی که دارای مشکل شدید بیکاری بودند اختصاص داده می‌شد آنگاه می‌شد یک همبستگی منفی نادرست بین طرح محرک و بیکاری پیدا کرد. برای حل این مشکل باید متغیرهایی تعریف کرد که با طرح محرک همبسته هستند، اما از تغییرات بازار کار اثر نمی‌گیرند. از این متغیر دیگر برای خلق یک سطح تحریک پیش‌بینی شده استفاده می‌شود، سپس مشاهده می‌شود که بیکاری چگونه از این سطح پیش‌بینی شده اثر می‌گیرد. ممکن است اندکی گیج شده باشید.
نکته اینجاست که بهترین متغیر ابزاری که فیرر و ساسردوت پیدا کردند جمعیت بود: ایالات کم جمعیت مبلغ محرک بیشتری به ازای هر نفر دریافت کردند. به گفته آنان علت این امر این است که آن ایالات به ازای هر نفر تعداد جاده بیشتری دارند یا اینکه آن ایالات تبدیل به دهکده‌های قدیمی خالی از سکنه‌ای شده‌اند که هنوز دو سناتور دارند.
این اظهارات من را به آن وا داشت تا یک نمودار پراکندگی رسم کنم. در این نمودار رابطه جمعیت ایالات با نرخ بیکاری در دسامبر 2010 نشان داده شده است.
در این نمودار به‌طور کلی ایالات کوچک به استثنای نوادا بیکاری کمتری داشتند؛ اما همبستگی بین متغیرها کاملا واضح است.»
امیدوارم متوجه جالب بودن مطلب شده باشید. هنگامی که گیلیان تت اظهار کرد نرخ بیکاری ایالات تفاوت زیادی با هم دارند، کروگمن آن را یک «توهم» تلقی کرد. او گفت وقتی وسعت و جمعیت این ایالات با هم متفاوت است، تفاوت در نرخ بیکاری ایالات بی‌معنی است.
اما دو هفته بعد هنگامی که دو استاد مقاله‌ای را مبنی بر اثربخش بودن برنامه تحریک اقتصادی به دلیل کاهش بیکاری در ایالات کم جمعیت منتشر کردند، کروگمن مجبور به تایید آن شد.
کروگمن احتمالا پیش خود اندکی احساس پریشانی می‌کند؛ چراکه او آشکارا ادعای دو هفته قبل خود را نقض کرده است. در اینجا آخرین پاراگراف متن دوم او را می‌بینید:
«و این اتفاق بسیار حیرت آور است. اگر حق با فیرر و ساسردوت باشد شهروندان داکوتا، نبراسکا و دیگر ایالات مشابه بسیار بیشتری از طرح محرک را نصیب خود کرده‌اند.»
آنچه که در ذهن کروگمن گذشت
چنانکه در بالا ذکر شد به ندرت بتوان مچ کروگمن را گرفت. حتی در این مورد هم من مطمئنم که طرفداران ایشان توجیهاتی مثل این می‌آورند: «مورفی!، هیچ تناقضی در اینجا وجود ندارد. کروگمن مشخصا می‌گوید که هیچ تفاوت فاحشی بین نرخ بیکاری ایالات مختلف وجود ندارد؛ اما با استفاده از این اختلافات جزئی می‌توان خیلی از تحولاتی را که به موجب پرداخت‌های طرح محرک اقتصادی پدید آمده است، توضیح داد.»
من نمی‌توانم ثابت کنم که این توجیه نادرست است؛ اما نظریه خودم را دارم. به نظر من در ابتدا کروگمن خواست که این نظر را که نرخ بیکاری در ایالات مختلف متقاوت است در نطفه خفه کند؛ زیرا اگر این کار انجام نمی‌شد ممکن بود این سوال مطرح شود که چرا قسمت‌های لیبرال میشیگان و کالیفرنیا باید با مشکلات اقتصادی زیادی دست و پنجه نرم کنند؛ اما بیشتر ایالات محافظه کار وضعشان بهتر است.
اما زمانی که به نظر رسید اختلاف بین نرخ بیکاری ایالات مختلف می‌تواند برای تقویت دیدگاه کینزی مفید باشد، ناگهان تفاوت معنی‌داری در اختلاف نرخ‌ها پیدا شد و این اختلاف دیگر توهم نبود.
پیش از پایان دادن مطلب یک نکته دیگر هم هست که پرداختن به آن مفید است: اولین نوشته را به خاطر بیاورید که در آن کروگمن گفت اگر می‌خواهید یک درک صحیح از رشد اقتصادی داشته باشید، نباید ایالت‌های ایالات‌متحده را با هم مقایسه کنید. بلکه باید آلمان را با اسپانیا که دارای نرخ بیکاری 6/6 و 2/20 درصد هستند مقایسه کنید.
اکنون این کار را انجام می‌دهیم. بین آلمان و اسپانیا کدام کشور در سال ۲۰۱۰، ۳/۳ درصد کسری بودجه داشت و کدام یک بیش از ۹ درصد؟ اگر این کار غیرمنطقی است، خوب بپرسیم کدام کشور به عنوان کشوری سختکوش و مقتصد معروف است و کدام یک الگوی اوباما در سرمایه‌گذاری برای مشاغل محیط زیستی دولتی بوده است؟
نتیجه‌گیری
یکی از مشکلات بزرگ علوم اجتماعی این است که نمی‌توان در مطالعه آنها به انجام آزمایش‌های کنترل شده آزمایشگاهی پرداخت. به همین دلیل است که کینزی‌ها و اتریشی‌ها به‌رغم سال‌ها تجربه همچنان به چنین دیدگاه‌های متفاوتی وفادارند. تنها صرف این دلیل که نرخ بیکاری در پی اجرای برنامه تحریک اقتصای اوباما بر خلاف انتظار همگان افزایش یافته است نمی‌تواند دلیل خوبی برای ناکارآمد بودن این طرح باشد. کینزی‌ها درست می‌گویند: شاید در صورت فقدان چنین پرداخت‌های هنگفتی وضعیت بیکاری خیلی بدتر از این می‌شد. می‌بینید که برخورداری از دیدگاه نظری مناسب برای تحلیل و درک پدیده‌ها چقدر مهم است.
نوشته‌های اخیر کروگمن در مورد بیکاری نشان می‌دهد که برای اقتصاددانان چقدر آسان است تا در موقعیت‌های مختلف از دیدگاه‌های متناقض خود دفاع کنند.