در سال۱۲۸۵ خورشیدی، خیزش مشروطیت ایرانی برای تحقق این اندیشه که ملت فرمان براند و حکومت اطاعت کند به بار نشست. اما فرمان‌‌روایی ملت و اطاعت حکومت را نه تنها محافلی همچون دربار در درون برنمی‌‌‌‌تافتند، بلکه استعمارگران حاکم بر جهان نیز مشروطیت ایرانی را برخلاف منافع نامشروع خود می‌‌دانستند و بیم آن داشتند که این الگو بتواند در جهان گسترش یابد و فراگیر شود. ایران دوبار در دوران مشروطیت یعنی در جریان جنگ نخست و دوم جهانی از سوی قدرت‌های استعماری روس و انگلیس اشغال نظامی شد که در اشغال ایران در سوم شهریور۱۳۲۰ آمریکایی‌‌ها نیز به صف اشغالگران پیوستند. اما با کودتا علیه مشروطیت و پا گرفتن حکومت دیکتاتوری چونان دوران پیش از مشروطیت نه تنها امتیاز به بیگانگان داده شد، بلکه بخش یا بخش‌هایی از کشور تجزیه شد. کودتای یکم علیه مشروطیت ایرانی، کودتای محمدعلی‌شاه، امپراتوری تزاری روس و سکوت همراه با رضایت بریتانیا بود که با خیزش مسلحانه مردم نتوانست پا بگیرد و خیلی زود در هم کوبیده شد.

کودتای دوم کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی، رضاشاه و امپراتوری بریتانیا و سکوت همراه با رضایت اتحاد شوروی بود. با رسیدن به قدرت مطلقه، آرارات کوچک و سرچشمه قره‌‌سو از کشور تجزیه و دو دستی تقدیم حکومت ترکیه شد. همچنین در قالب قرارداد مرزی با عراق حکومت ساخته و پرداخته بریتانیا بر پهنه میان‌‌رودان، دل ایران‌‌شهر، دو قرارداد نامعتبر ۱۹۱۱ و ۱۹۱۳ مورد پذیرش حکومت کودتا قرار گرفت و در نتیجه ایالت‌‌های سلیمانیه و خانقین از ایران تجزیه شد. دو قرارداد مزبور ازآنجاکه به تصویب مجلس شورای ملی نرسیده بود، از نظر دولت ایران غیرقانونی بود؛ اما رضاشاه با رساندن آن به تصویب مجلس شورای ملی، تجزیه دو بخش مهم و حیاتی کشور را قانونی کرد و دو دستی تقدیم حکومت‌زاده استعمار بریتانیا بر پهنه میان‌‌رودان کرد. افزون بر آن رضاشاه امتیاز دادرسی را به مدت ۶۰سال تمدید کرد. البته امتیاز شیلات شمال را نیز در سال۱۳۰۶ به اتحاد شوروی واگذار کرد.

در کودتای سوم علیه مشروطیت ایرانی، محمدرضا پهلوی، آمریکا و انگلیس با سکوت همراه با رضایت اتحاد شوروی افزون بر دادن امتیاز کنسرسیوم برخلاف قانون ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور به آمریکا انگلیس و فرانسه قریه فیروزه را دو دستی تقدیم اتحاد شوروی کرد و سپس مجمع‌‌الجزایر بحرین را نیز از ایران تجزیه کرد. این در حالی است که با استقرار مشروطیت ایرانی میان سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ با وجود اشغال کشور و فشار اشغال‌‌گران امتیاز نفت به آنان داده نشد و تلاش اتحاد شوروی به‌عنوان یکی از اشغال‌‌گران برای تجزیه آذربایجان ناکام ماند و صنایع نفت در سرتاسر کشور ملی شد. افزون بر آن، در سال۱۳۳۱ شیلات شمال نیز ملی اعلام شد.

من جنبش مشروطه را حرکت مردمی می‌‌دانم. جنبش مشروطه یک خیزش مردمی بود، دما مناسب شده بود ریزش باران مناسب بود و در این شرایط مناسب تخم‌‌ها از زیر خاک سردرآوردند، گندم‌‌ها خبر نمی‌‌دهند که می‌‌خواهند سر از زیر خاک بیرون بیاورند و مردم ایران نیز مانند جوانه‌‌ای که سر از زیر خاک بیرون می‌‌آورند به مشروطه‌‌خواهانی تبدیل می‌‌شوند و در تمام گروه‌ها کنار هم قرار می‌‌گیرند، مالک در کنار رعیت قرار می‌‌گیرد و بازاری در کنار خریداران و این مساله بسیار مهم است. این چیزی بود که از ضمیر ناخودآگاه ایرانیان می‌‌جوشید و احساسی که مظفرالدین‌‌شاه داشت و می‌‌خواست پادشاه ایرانی باشد که ملت پادشاهی را به او تفویض کردند نه اینکه شاهی را روسیان تضمین کنند.

ما نخواستیم این مساله را درست بررسی کنیم. تاریخ‌‌پژوهان سعی نمی‌‌کنند که این بحث را واکاوی کنند، اینکه مظفرالدین‌‌شاه فرمان مشروطیت را می‌‌خواند و اشک می‌‌ریزد، می‌‌فهیم که پادشاه مردم ایران است نه پادشاه تزار روس. شاه قاجار درحالی‌که اشک از چشمانش سرازیر می‌‌شود، می‌‌گوید: «خدایا، تو را شکر که ملت مرا به آرزوی خود رساندی.» من نمی‌‌دانم که این مساله را دقیق درک می‌‌کرد یا در ضمیر ناخودآگاه خودش بود. همه شاهزادگان مخالف این مساله بودند و مظفرالدین‌‌شاه می‌‌گفت اگر در مجلس حاضر نشوید همه را توبیخ می‌‌کنم. سهم مشروطیت، افزون بر خود مردم ازآن مظفرالدین‌‌شاه بود و با دستور شاه قاجار قوام‌‌السطلنه روی زانو نشست و فرمان مشروطیت را بدون وقفه نوشت.

تاریخ‌‌پژوهان به دلایل گوناکون نگاه یکسانی به جنبش مشروطه ندارند و حب و بغض‌‌هایی در این زمینه وجود دارد. برخی از تاریخ‌‌نگاران برداشت‌‌های ایدئولوژیک از مشروطه دارند و از دیدگاه ایدئولوژیک خود به این مساله نگاه می‌‌کنند. گاهی برخی چپ‌‌ها می‌‌خواستند خیزش مشروطیت را با اندیشه‌های مارکس بسنجند و با اینکه در این قالب نمی‌‌رفت با پُتک به تحریف آن پرداختند و مشروطه را به گونه خود روایت کردند. برخی نیز مشروطه را نبرد مدرنیته با واپس‌‌گرایی دانستند. اگر نهضت مشروطه را درست بررسی کنید، می‌‌بینید مظلوم‌‌ترین نهضت و خیزش در کشور ایران است.

در تاریخ ایران سه بار علیه مشروطه کودتا شد، دوبار کشور در دوران مشروطیت اشغال شد، مجلس اول را به توپ بستند، مجلس دوم با اولتیماتوم روس‌‌ها منحل شد. مجلس سوم نیز با هجوم بیگانگان به داخل باعث شد بیشینه نمایندگان مهاجرت کنند و دولت را در تبعید تشکیل دادند و در برابر هجوم روسیان و عثمانی‌‌ها جنگیدند. سال‌هایی که مشروطیت ایرانی با اما و اگر همراه بود، سال‌های اندکی است. سپس مجلس چهارم شکل می‌‌گیرد، مجلس پنجم مجلس کودتا است و تا مجلس سیزدهم در حقیقت مجلس نیست عده‌‌ای هستند که به مُهر لاستیکی تبدیل شدند آنچه دیکتاتور می‌‌گوید امضا می‌‌کنند و سپس از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ یعنی مجلس سیزدهم تا مجلس هفدهم، با اما و اگر از مجالس مشروطه همراه بوده و به مجلس کودتا رسیده است.

 

از گفت‌وگوی «ایبنا» با دکتر هوشنگ طالع، محقق و تاریخ‌‌پژوه