ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
در نتیجه جابهجایی نیروهای انقلاب فلسطین از «اردن» به «لبنان» و تمرکز آنها نخست در جنوب و سپس پخش شدن در سراسر کشور پس از توافق «قاهره» و همپیمانی آن با جنبش ملی «لبنان» و با دولت «سوریه»، نقطه اشتراکی میان اسرائیل و برخی طرفهای مشخص لبنانی، برای ضربه زدن به وجود فلسطینیها پدید آمد. فرسایش نیروهای ملی «لبنان» و نیروهای عربی موجود در این سرزمین و همچنین انقلاب فلسطین، در قلب راهبرد اسرائیل در زمینه ایفای نقش خدماتیاش قرار دارد. هم از نظر تامین امنیت پایگاه شهرکنشینی صهیونیستی، با ضربه زدن به انقلاب فلسطین و غایبسازی مردم فلسطین از صحنه تحولات و هم از نظر نقش تخریبی در محیط پیرامونی بهعنوان پارهای از ایفای نقش خود در ارائه خدمات به مرکز. این کلید فهم ادعای «شارون» است که تهاجم به لبنان را باتوجیهترین جنگ اسرائیل نامیده است.
پیشتر گفتم که اسرائیل پس از توافق کمپدیوید با «مصر» تلاش خود را بر جبهه شمالی متمرکز کرد. «لبنان» صحنهای بود که همه نیروهای هدف گرفتهشده در پروژه عمومیسازی خط کمپدیوید در مشرق عربی (سوریه، مقاومت فلسطین و جنبش ملی لبنان) را دربرمیگرفت. نیروهایی که منافع گروههای همپیمان سیاسی و اقتصادی و حتی اجتماعی اسرائیل را تهدید میکردند. اسناد منتشرشده در اسرائیل، طرحهای زودهنگام رهبران اسرائیل برای تخریب لبنان را از دهه پنجاه فاش میسازد. سناریوی بهکارگیری یک افسر لبنانی مانند «سعد حداد» و مشغول کردن این کشور با اوضاع آشفته داخلی خود تا آنجا که به لبه تجزیه جغرافیایی و طایفهای برسد، در تصورات «بن گوریون/ و «موشه دایان» برای به هم ریختن «لبنان» وجود داشت. اما مقاومت «لبنان» طرحهای اسرائیل را به شکست کشاند. همپیمانان اسرائیل در «لبنان» نیز دیرهنگام و پس از، از دست رفتن فرصت، اشتباهی را که مرتکب شده بودند، یافتند و از آن عقبنشینی کردند، اما هزینه سنگین این اشتباه را با غایب شدن تقریبی از صحنه سیاسی «لبنان» پرداخت کردند. در برابر نیروهایی که با اشغالگران اسرائیلی نبرد و در مقابل آن مقاومت کردند، نقش برجستهتری یافتند. بیآنکه بخواهم وارد جزئیات شوم، امروز صحنه «لبنان» و ترکیب نیروهای موثر در آن را میبینیم که اثری از همپیمانان اسرائیل در آن نیست.
در گفتوگوی حاضر، جزئیات مهم و دقیقی درباره روابط آمریکا و اسرائیل از شما شنیدیم؛ اما درباره موضع شوروی کمتر سخن گفتیم. موضع اتحاد شوروی به لحاظ تاریخی و بهویژه هنگام اعلام تاسیس اسرائیل، دارای اهمیت است. این موضع با توجه به جایگاه دولت شوروی در سیاست بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم، از ویژگی بارزی برخوردار است و به ناچار در رویارویی عربی - صهیونیستی نیز اهمیت دارد. بهویژه که موضع شوروی در مراحل مختلف این رویارویی، دچار تغییرات کیفی شد. این تغییرات را ناشی از چه عواملی میدانید؟ و به موضع شوروی در هنگام اعلام تاسیس اسرائیل چگونه مینگرید؟
در سخن از نقش «اتحاد شوروی» در رویارویی عربی - اسرائیلی، به ناچار باید به دو نکته اشاره شود: اول، نقش «روسیه» در ایجاد جنبش صهیونیستی و سپس، موضع حزب کمونیست روسیه درباره آن. صهیونیسم سیاسی هرتسلی، در اروپای مرکزی و غربی بروز یافت؛ اما بخش مهم بدنه انسانی و نیروهای خود را از اروپای شرقی جذب کرد. صهیونیسم پیش از «هرتسل» در «روسیه» و اروپای شرقی پا گرفت؛ اما ابعاد کامل خود را نتوانست پیدا کند. در هر حال، مجموعه اصلی مهاجرین صهیونیستی تا اندازه زیادی از اروپای شرقی و «روسیه» به فلسطین آمدند. نکته دوم، نقش «آلمان نازی» در نزدیکسازی صهیونیسم سیاسی به تحقق اهداف خود در زمینه تاسیس کشور یهودی است. اگر ستم و آزار «روسیه» نسبت به یهود بر اساس نژادپرستی و همچنین رفتارهای «آلمان نازی»، نبود، تردید دارم که صهیونیسم میتوانست به آنچه برآورده کرد، برسد. حتی اگر ایده صهیونیسم با موفقیت همراه میشد، برای من سخت است، تصور کنم که این ایده در میان یهودیان چنین گسترش مییافت. ستم و آزار «روسیه» یهودیان این کشور را به مهاجرت به غرب واداشت و در غرب با صهیونیسم سیاسی تماس پیدا کردند و از میان آنان، مهاجران به فلسطین جذب شدند. این پاره از یهودیان روس که به فلسطین مهاجرت کردند، بیش از ۲درصد مجموع یهودیانی نبودند که در پایان قرن نوزدهم «روسیه» را ترک کردند؛ اما نسبت بزرگی از مجموع شهرکنشینانی را شکل دادند که به فلسطین آمدند.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com