بحران فرسودگی در بافت شهری
خطرپذیری بالای لرزهای در شهرها به دلیل قرارگیری روی کمربند زلزله، تراکم بالا، نفوذناپذیری و ریزدانگی بافتهای فرسوده واقع در هسته میانی شهرها از یکسو الزامات حیاتی برای نوسازی بافتها و محلات فرسوده شهری ایجاد کرده است و از سوی دیگر نیاز به تامین مسکن به دلیل شکاف بین عرضه و تقاضا در بازار ملک، بافتهای فرسوده را به مکانی مناسب برای پاسخ به این نیاز تبدیل کرده است. با این حال و با وجود تمام وعدهها، شعارها و تاکیدهایی که از دههها قبل تاکنون برای نوسازی بافتهای فرسوده و ناکارآمد شهری با دو هدف ایمنسازی هستههای درونی شهرها و ارتقای کیفیت زندگی در این مناطق و همچنین پاسخ به نیاز روزافزون تامین مسکن متقاضیان مطرح شده، به جرات میتوان گفت هیچ سیاست کارآمد و موثری برای نوسازی موثر پهنههای وسیع فرسوده شهری اجرایی نشده است.
اگر چه در سالهای گذشته، اسناد و قوانین جامعی در خصوص نوسازی بافتهای فرسوده نظیر سند ملی راهبردی احیا، بهسازی، نوسازی و توانمندسازی بافتهای فرسوده و ناکارآمد شهری تدوین و در این اسناد و سایر متون قانونی مربوطه تکالیفی از بابت الزام به نوسازی پهنههای فرسوده شهری در هر سال، تعیین شده است، اما کارنامه نوسازی بافتهای فرسوده عملکرد مطلوبی را نشان نمیدهد. در حالیکه مطابق قانون، سالانه باید ۱۰ درصد از مساحت بافتهای فرسوده کشور نوسازی و احیا میشد، اما عملکردهای صورت گرفته در این زمینه با اختلاف فاحشی عقبتر از تکالیف قانونی است.
آنچه بافتهای فرسوده را طی سالها و دهههای اخیر از نوسازی بازداشته است، عمدتا به سیاستگذاری مربوط میشود. روند و جریانی که به جای توجه به هسته میانی و فرسوده شهری، مسیر بیراهه ساختوساز در خارج از محدودههای شهری را در پیش گرفته است. مسیر درست نه تنها در متن اجرای برنامههای خانهسازی دولتی در سالهای گذشته شروع نشد، بلکه بیراهه خانهسازی در برنامههای در دست اجرا نیز ادامه دارد.
کارشناسان میگویند دولتها تمایلی به ورود به نوسازی بافتهای فرسوده ندارند؛ چرا که ساختوساز در خارج از محدوده شهرها، نه تنها مشکلاتی نظیر تملک و اقناع ساکنان را ندارد، بلکه نمود ظاهری و بیرونی بیشتری برای امکان انبوهسازی در یک نقطه متمرکز را برای دولتها به همراه دارد.