ناگفته‌های گفتنی

«فرانسه» با جنگ ۱۹۶۷، مخالفت کرد و «دوگل» رئیس‌جمهور وقت این کشور که ابعاد این جنگ را به خوبی می‌دانست و آرزوهای کشورش برای هم‌پیمانی با اسرائیل در جنگ ۱۹۵۶ با هدف صیانت از منافع فرانسه در منطقه بر باد رفته بود، واردات سلاح اسرائیل را از کشورش ممنوع کرد. اما «بریتانیا» درخصوص این جنگ، موضع ناپایدار و در نوسان داشت. در گفت‌وگوی «ابا ابان»، با «ویلسون» نخست‌وزیر «بریتانیا» نوعی دوگانگی در موضع این کشور مشاهده می‌شود؛ چون «ویلسون» در این گفت‌وگو، اگرچه با جنگ موافقت نمی‌کند، اما اعتراضی هم به آن نمی‌کند. در هر حال این جنگ، اوج پیروزی نظامی را برای اسرائیل برآورده کرد؛ اما در تحقق اهداف سیاسی خود، موفق نبود؛ زیرا هدف اصلی جنگ، به تسلیم واداشتن کشورهای عربی در برابر اراده آمریکا، با استفاده از ابزار نظامی اسرائیل بود.

اسرائیل، با موافقت آمریکا آهنگ آن داشت که موجودیت خود را بر کشورهای عربی تحمیل کند و شناسایی خود را از کشورهای منطقه بگیرد. آمریکا نیز با اسرائیل در این زمینه همراه بود؛ اما کشورهای عربی، گردن نهادن به نتایج این جنگ را نپذیرفتند و رویارویی عربی - اسرائیلی همچنان گشوده ماند. در پیامد این جنگ و با تثبیت «نه» های اجلاس سران عرب در «خارطوم» و جنگ فرسایشی و سرسختانه دو ساله پس از آن، رهبری سیاسی و نظامی اسرائیل، به این باور رسید که به تسلیم واداشتن امت عربی، با یک ضربه نظامی - هرچند خیره‌کننده - شدنی نیست. از همین رو، به مرحله‌ای‌سازی اهداف خود روی آورد. به دیگر سخن، جنگ فرسایشی که از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰ به درازا کشید، راهبرد جدیدی را در اسرائیل تثبیت کرد که حرکت به سمت آن، به‌صورت مرحله ای انجام می‌شد. مقتضای برنامه مرحله‌ای که حزب کار اسرائیل مطرح کرد، از کار انداختن دو دهانه «گازانبر» علیه اسرائیل، یعنی «مصر» و «سوریه»، از طریق دو خط جنگی «بارلیف» در جبهه «سینا»، و «آلون» در جبهه «جولان» و همچنین تکیه بر ایستگاه راداری «جبل الشیخ» بود. این راهبرد، مستلزم ایجاد شکاف در عرصه اردن-فلسطین بود که به معنای پایان دادن به جنبش ملی فلسطین و رسیدن به سازش با «اردن»، و سپس رها شدن، برای پرداختن به «مصر» و «سوریه» بود.

جنگ اکتبر ۱۹۷۳ که ادامه جنگ فرسایشی عرب‌ها علیه اسرائیل بود، این راهبرد را دچار خلل کرد. چون، دو دهانه «گازانبر»، نه تنها از کار انداخته نشده بود، بلکه اقدام به آغاز جنگ کرد. خط‌های جنگی «بارلیف» و «آلون» هم حداقل در آغاز جنگ، نتوانست در برابر تهاجم برق‌آسای ارتش‌های «مصر» و «سوریه» برقرار بماند. در پی شکست راهبرد حزب کار در جنگ اکتبر، طراحان آن از حکومت بر اسرائیل کنار گذاشته شدند و دولت جدیدی روی کار آمد که راهبرد نوینی را در دستور کار خود قرار داد؛ راهبردی که البته برخی اصول اولیه آن پیش‌تر و از سال ۱۹۷۶-۱۹۷۵ وضع شده بود. با رسیدن «لیکود» به حکومت در سال۱۹۷۷، اسرائیل بر دو دهانه «گازانبر»، تمرکز کرد تا با شکسته شدن این دو، جبهه اردنی - فلسطینی نیز فروپاشیده شود. از همین رو، «لیکود» به سیاست خارج کردن مصر از عرصه رویارویی عربی - اسرائیلی و تمرکز بر جبهه شمالی برای گردن نهادن به اصول تحمیلی کمپ‌دیوید، روی آورد.هدفی که از نگاه رهبری اسرائیل، اگر با روش‌های سیاسی برآورده نمی شد، برای تحقق آن باید به جنگ روی آورده می‌شد.

یکی از نتایج جنگ اکتبر ۱۹۷۳، شناسایی سازمان آزادی‌بخش فلسطین، به‌عنوان تنها نماینده قانونی مردم فلسطین، در مصوبات اجلاس سران عرب در رباط (۱۹۷۴) بود. این سال در سطح جهانی، به سال انقلاب فلسطین و سازمان آزادی‌بخش فلسطین شناخته می‌شود؛ سالی که نه تنها سازمان آزادی‌بخش از سوی کشورهای عربی به رسمیت شناخته شد، بلکه از «عرفات» برای سخنرانی در برابر مجمع عمومی سازمان ملل متحد دعوت شد. نتایج جنگ ۱۹۶۷، سهم زیادی در برجسته شدن انقلاب فلسطین، بر بستر شکست نظام‌های عربی و وضعیت جدید پیامد آن داشت که تسلیم در برابر اسرائیل را نمی‌پذیرفت. این تحولات، راه را به روی برجسته شدن نقش «جنبش فتح» و دیگر گروه‌های فلسطینی باز کرد که همه نام‌هایی بر خود نهاده بودند که کلمه آزادی را دربرمی‌گرفت. راهبرد عربی پس از جنگ ۱۹۶۷، در پی از میان بردن آثار تهاجم اسرائیل بود. برخی این هدف را به‌عنوان هدف مرحله ای کشورهای عربی اعلام کردند؛ اما بعد‌تر آشکار شد که هدف راهبردی نهایی آنها است. به دیگر سخن، راهبرد جدیدی در دستور کار کشورهای عربی قرار گرفت که با وجود «نه» های اجلاس سران در «خارطوم»، تنها در پی از میان بردن آثار تهاجم اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷ بود.‌ جنگ اکتبر ۱۹۷۳، خارج از چارچوب جنگهایی بود که اسرائیل ابتکار عمل آن را در اختیار داشت. این جنگ با ابتکار عمل عربی آغاز شد و در نتیجه آن، اتفاقی افتاد که در رژیم صهیونیستی، «تقصیر» نامیده می‌شود. اما جنگ بزرگ و شاید بزرگ‌ترین جنگی که اسرائیل در تاریخ خود وارد آن شده است، تهاجم به «لبنان» در سال ۱۹۸۲ است. البته اگر جنگ ۱۹۶۷ را در نظر نگیریم که با غافلگیری به انجام رسید. اما از نظر حجم، برنامه‌ریزی، میزان بالای سلاح به‌کارگرفته شده، تهاجم به لبنان، بزرگ‌ترین عملیات نظامی اسرائیل تلقی می‌شود. هدف این جنگ، نه تنها برخورد با نیروهای فلسطینی و عربی موجود در لبنان، بلکه ثابت کردن این موضوع و قانع کردن هم پیمانان اسرائیل در غرب بود که اسرائیل بدون هیچ تردیدی، قادر به ایفای نقش پلیس منطقه است.

 jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

p04 (3) copy