رویکردی جامعهشناختی به توسعه عادلانه
نیازهای توسعه پایدار
توسعه پایدار نیازمند تغییرات وسیعی در زندگی جوامع در همه سطوح است. این تغییر نیازمند مشارکت مردم و جامعه مدنی است و لازمه آن نیز آگاهی و آموزش مردم درباره توسعه پایدار است. آموزش، زیربنای توسعه جهان نوین است و بدون دستیابی به آموزش و ایجاد آگاهی همگانی در انسانها توسعهی پایدار از شعاری سطحی و عوامانه فراتر نخواهد رفت. هدف این نوشتار که با استفاده از روش توصیفی از نوع تحلیل اسنادی به انجام رسیده، تبیین و تحلیل اثر آموزش و بهویژه آموزش محیطزیست بر توسعه پایدار است. یافتهها حاکی از آن است که توسعه پایدار و همهجانبه، از بستر نیروی انسانی میگذرد و پیششرط رخداد و تداوم هر توسعه و تحولی، سرمایهگذاری در نیروی انسانی از طریق آموزش و بهویژه آموزش محیطزیست است که بهمنزله رکن و هسته اصلی و محوری هر جامعهای هست؛ پس با توجه به اینکه آموزش یکی از مؤثرترین مؤلفههای تأثیرگذار بر توسعه پایدار هر کشور است، انجام اقداماتی وسیع، همهجانبه، مستمر و فراگیر در جهت افزایش آگاهیهای محیطزیستی جامعه امری ضروری به نظر میرسد. نگاه اقتصادی به مقوله آموزش از منظر سرمایهگذاری بر اساس استانداردهای بانک جهانی و تبیین نقش آن در توسعه پایدار، نوآوری این نوشتار هست. همانگونه که میدانیم، جامعهشناسی مجموعهای از حوزههای گوناگون مانند جامعهشناسی شهری، روستایی، انحرافات اجتماعی، توسعه و مانند اینها است. جامعهشناسی توسعه یکی از شاخههای تخصصی جامعهشناسی و مرتبط با دیگر شاخههای جامعهشناسی مانند تغییرات اجتماعی، جامعهشناسی سیاسی و جامعهشناسی جهان سوم است. مطالعه این حوزه در کنار حوزههای دیگر جامعهشناسی به شناخت عوامل و موانع توسعهیافتگی میانجامد.
ریشههای نظری این دسته از نظریات به اندیشمندانی میرسد که به جامعه بهصورت تکاملی خطی یا ادواری مینگریستهاند. بر اساس بحثهای این نظریهپردازان، انگارههای مختلفی در نظریات نوسازی به وجود آمده که هرکدام بر یک یا چند عامل مشخص تاکید گذاردهاند. این انگارهها عبارتاند از: ساختی، فرهنگی، روانشناختی و فرایند.
انگارهها
انگاره ساختی از نظریه عمومی پارسُنز درباره کنش که رابطه بین نظامهای اندامواره، شخصیت، جامعه و فرهنگ را تبیین میکند، سرچشمه گرفته است. از نظر پارسنز تکامل مستلزم افزایش تفکیکپذیری در نظامهای اندامواره، شخصیت، جامعه و فرهنگ و نیز افزایش پیچیدگی در هر یک از این نظام هاست.
انگاره ساختی منینگ نش نیز نوسازی را بر اساس «اشاعه فرهنگی» در سه مقوله زیر دستهبندی میکند: تغییر با تماس پیرامونی که مستلزم گسترش مرزهای اقتصادی غرب است، اما بهگونهای که در جوامع دیگر تاثیر بگذارند، بدون آنکه غربیان و شکلهای سازمان اجتماعی آنان معرفی شوند.
تغییر با تماس واسطهای.
تغییر با تماس مستقیم.
انگاره فرهنگی جنبههای پویای نوسازی را برحسب ایجاد تغییرات در ساخت هنجاری اجتماع، بهویژه مجموعهای از ارزشها که مانع یا مشوق نوسازی میشوند، بررسی میکند.
در انگاره روانشناختی ایجاد سلسله تغییراتی مطلوب در ساخت شخصیت افراد ممکن است زیربنای فرایند نوسازی نظامی معین باشد. در اینجا تاکید الگوهای تغییر در نظام اعتقادات و خصوصیات شخصیتی است. دیوید مک کللند عوامل پویای نوسازی را برحسب پرورش کودک که انگیزههای کسب موفقیت را تحریک و یا مانع میشود و نهایتاً به توسعه یا توسعهنیافتگی اقتصادی میانجامد، توضیح میدهد.
انگاره فرایند به عواملی نظیر ارتباطات، شهری شدن، صنعتی شدن، دنیایی شدن و غربی شدن نظر دارد و بر آن است که وجود این عوامل ممکن است زنجیره توسعهنیافتگی را در کشورهای درحالتوسعه از هم بگسلاند و آنها را بهجانب رشد و توسعه هدایت کند. عدهای همچون ویلبرت مور از فرایند صنعتی شدن همچون اولین عامل محرک نوسازی یاد میکنند. نظریه وی با جبرگرایی فن آمرانه شباهت زیادی دارد. به نظر او، در دنیای نو صنعت با فراوردههایش بهخوبی خود را نشان داده است و هر کشوری که درگیر صنعتی شدن نشود بهاحتمالقوی از رشد و توسعه اقتصادی بازمیماند.
بزرگترین نارسایی نظریات نوسازی چشمپوشی از تحلیل ساخت درونی کشورهای جهان سوم است. انگارههای توسعه در کشورهای پیشرفته و جهان سوم متفاوت است؛ زیرا میان گذشته و حال کشورهای توسعهنیافته و توسعهیافته کنونی مشابهتی وجود ندارد. توسعه یکی از مفاهیمی است که امروزه بسیار موردتوجه قرارگرفته است. این مفهوم امروزه در بخشهای مختلفی موردتوجه قرارگرفته است، نظیر اقتصاد توسعه، جامعهشناسی توسعه، برنامهریزی توسعه و مفاهیمی مانند آن. جامعهشناسی توسعه نیز یکی از بخشهای بسیار مهم در بررسی مفهوم توسعه است؛ اما قبل از اینکه ما به جامعهشناسی توسعه بپردازیم، لازم است مفهوم توسعه را بهدقت بازکنیم.
توسعه درواقع نتیجه تکامل، تغییر، رشد، ترقی یا نوسازی است؛ اما معنی علمی این کلمات و نه معنی لغوی آن چیست؟
تکامل، تغییر، رشد، ترقی و نوسازی
فیر چایلد در فرهنگ جامعهشناسی (۱۹۷۶)، تکامل را فرایند تغییری میداند که در آن هر مرحله جدید، علاوه بر ویژگیهای خاص خود ویژگیهای مرحله قبلی را نیز در بردارد؛ بهعبارتدیگر، تکامل، رشد یا توسعهای است که در آن تداوم وجود دارد. پس تکامل نمودار فرایند تغییر در کمیت و کیفیت اجتماع بهویژه در شاخه فرهنگی است. تکامل ضمن اینکه در یک خط و مسیر جهانی سیر میکند تنوع در گونهها را به وجود میآورد. هرگونه نیز خود مسیر تکاملی را طی خواهد کرد.
مفهوم کلی تغییر نیز در تعریف فرهنگ جامعهشناسی (۱۹۷۶) چنین است: تغییر شامل حرکت، تبدیل، تعدیل و روشن شدن است. تغییر زمانی رخ میدهد که شیئی یا عضوی از یک نظام اشیای متحرک ازلحاظ موقعیت، در مسیری که ترتیبات ساختی نظام متفاوت است، جابجا شود. تغییر اجتماعی ممکن است مترقی یا پسرفتی باشد. همچنین ممکن است دایمی یا موقتی باشد. جامعه شناسان معتقدند که دو نوع تغییر اجتماعی وجود دارد: یکی برنامهریزیشده و دیگری بدون طراحی و برنامهریزی قبلی.
برای آنکه رابطه تغییر اجتماعی و توسعه را درک کنیم، باید بدانیم که در علوم اجتماعی دو برداشت از تغییر اجتماعی وجود دارد: یک برداشت به مفهوم گسترده و برداشت دوم به معنای محدود. تغییر اجتماعی به معنی گسترده همان معنی اصطلاح توسعه را دارد. در تغییر اجتماعی، به معنی محدود، دگرگونی منحصر به واقعیتهای اجتماعی یک دوره مدنظر است.
رشد درواقع در هر جامعه تغییرات کمی در سطوح فنی، صنعتی و کشاورزی است؛ اما باید در نظر داشت که جنبههای دیگر جامعه یعنی جنبههای جمعیتی، فرهنگی و سیاسی نیز رشد دارند، اما در تعریف رشد تاکید بیشتر بر جنبههای اقتصادی هر جامعه است.
معنی ترقی نیز حرکت در مسیر هدفی مشخص است. در فرهنگ جامعهشناسی جدید آمده است که تغییر در یک مسیر مورد انتظار، ترقی است؛ تغییری که شرایط یا پدیدههای معینی را بهعنوان اصلاح شرایط یا پدیدههای قبلی به وجود میآورد.
نوسازی مفهومی است که در کل، معادل فرایندی برای دگرگونی جامعه به کار میرود. اصطلاح نوسازی برای تحلیل مجموعه پیچیدهای از تحولاتی که در همه زمینهها برای انتقال از جامعه سنتی به جامعه صنعتی رخ میدهد بهکاربرده میشد. نوسازی شامل تحولات در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و روانی است.