تاجر باورمند اصفهانی در گذشت

زندگی میرمحمد صادقی شاید مصداق بارز جبر اقلیم و جغرافیا باشد که مسیری جز آنچه او طی کرد، نمی داشت. او در سال ۱۳۱۰  در خانواده ای فرودست اصفهانی متولد شد؛ جایی که سودای تجارت و ثروت از علائق ذاتی و خونی آنهاست. پدر بزرگ او از روحانیون «مشروعه خواه» بود. پدر او که از مخالفین قوانین جدید مثل نظام سربازی به حساب می آمد،  تحت فشار حکومت رضا خان، لباس روحانیت را از تن کند و به کارگری و عمدتا فعالیت در کارگاههای نساجی روی آورد.

علاء همیشه دوست داشت علاء الدین صدا شود، اما حکومت رضاخان با ثبتِ برخی نام های مذهبی مخالف بود، او به دلیل تنگدستی، بیش از دو کلاس درس نخواند و به عنوان شاگرد مغازه در بازار اصفهان و سپس بازار تهران مشغول به کار شد. مدتی شیفته فدائیان اسلام بود و سپس به جریان موتلفه اسلامی پیوست که تشکلی قدرتمند از بازاریان مذهبی مخالف شاه و حامی آیت‌الله خمینی(ره) بودند.

میرمحمد صادقی که کاسبی را از خرید و فروش چای آغاز کرده بود، سپس فعالیت هایش در زمینه پنبه، سیمان، آجر و در نهایت گچ را بسط داد و به یکی از نخستین صادرکنندگان خصوصی سیمان ایران به کشورهای همسایه  مبدل شد و مجهزترین کارخانه گچ ایران به نام «گچ سمنان- مازندران» را تاسیس کرد.

از سال ۱۳۴۲ و آغاز نهضت امام خمینی او یکی از مهمترین نیروهای سیاسی و اقتصادی مخالف حکومت پهلوی و از متهمان گریزان ترور حسنعلی منصور بود. او را استاد فعالیت های تشکیلاتی سنتی و کم غوغا در سالهای قبل از پیروزی انقلاب نامیده اند. بدون آنکه نام زیادی از او بر سر زبانها باشد، نزدیک به یکصد مدرسه و مرکز آموزشی و مذهبی از جمله مدرسه رفاه را تاسیس کرد.

چندین صندوق قرض الحسنه و موسسه مالی و نیز شرکت های تجاری را احداث کرد که وظیفه اصلی برخی از آنها( مثل شرکت سبزه) فقط کمک به خانواده زندانیان سیاسی قبل از انقلاب و ماموریت شرکت « لعاب قائم» تامین شغل برای فعالان سیاسی بیکار شده بود.

میرمحمد صادقی در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، احتمالا پولدارترین تاجر مسلمان و هوادار حضرت امام خمینی به شمار می آمد که ادعا می شود به همراه، دستمالچیان تاجر ملی گرای هوادار مصدق، بخشی از هزینه های اجاره هواپیمای فرانسوی ایرفرانس در پرواز ۱۲ بهمن ۵۷ را پرداخت کرده بود؛ ادعایی که هنوز هم محل بحث است.   

زندگی تاجران سیاسی ایران عاری از درس و طنز و عبرت هم نیست. اعلاء میرمحمد صادقی و حاجی علی ترخانی که در میان گروههای اپوزیسیون حکومت، پول ها پاشیدند تا پوزه شاه را به خاک بمالند، در فردای پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت کمیته بند «ج» در آمدند که قرار بود به رسیدگی و مصادره سازی اموال بورژوازی صنعتی و صاحبان صنایع بزرگ بازمانده از حکومت پیشین مبادرت ورزند. کسانی که گفته می شد با رانت جویی، ساخت کارخانه و استثمار کارگران،  از بلوک قدرت و عامل تحکیم سلطه رژیم محمد رضا پهلوی بوده اند!

روزی که چپ‌اندیشان و دریافت‌کنندگان کمک های مالی از حاج ترخانی، کتابی و میرمحمد صادقی، ایدئولوژی انقلاب اسلامی را ضد سرمایه داری خواندند و اموال همه سرمایه داران مشهور حتی کارخانه « گچ رامهرمز» خود  علاء الدین را نیز در میان فهرست اموال مشمول مصادره ها قرار دادند،  حتی دایی او که دادستان ارتش بود و با توصیه او در تخفیف مجازات زندانیان سیاسی همکاریها داشت نیز علیرغم وساطت های مکرر او، اعدام شد.

برای حاج اعلا اما دیگر کار از کار گذشته بود و ماهها طول کشید تا ثابت کند که بدهی های او به بانک های رژیم شاه بصورت غلط محاسبه شده و او با دیگر سرمایه داران زالو صفت متفاوت است. سر انجام وقتی کارخانه مصادره شده را از مدیران جوان  پس گرفت، ۱۵ میلیون تومان بدهی ( به پول سال ۵۹) روی دست او خرج گذاشتند! حجم زیان ناشی از صدها کارخانه مصادره شده در آن سالها را از روی همین رقم می توانید محاسبه کنید!

میرمحمد صادقی در طول سالهای بعد از پیرزی انقلاب، همواره خود را مخالف مصادره ها نامید اما تقریبا هیچ سند رسمی از مخالفت های او در هنگامی که مصدر امور بود، به دست نیامد. با این همه،این اصفهانی اهل حساب و کتاب، در حدود ۴۵ سال بعد از انقلاب، درجه فعالیت های سیاسی خود را با جریانات مسلط بر سیاست و اقتصاد ایران، تنظیم و هم جهت نگاه داشت و از اعضای قدرتمند و ثروتمند اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران باقی ماند.

منبع و تلخیص: کارخانه دار