مهار بر گُرده لویاتان با چوبدست دامبلدور!
اشتباه نکنید، قرار نیست نقد فانتزی بخوانید، برگردیم به چوبدست دامبلدور که بعدا دیدیم جزو سهگانه یادگارهای مرگ است، حالا ابرچوبدستی پروفسور با آن قدرتهای جادویی چهکارها که نمیکند، خانهای ویران را از نو میسازد عین روز اولش، کافی است در دستان صاحب واقعیاش باشد و بعد هم بوم، ورد را بخواند و تمام، برای یک فیلمی اقتباسی از رمانی پرفروش بد نیست، همان فیلمهایی که نامزدهای محترم ریاست جمهوری حسرت اش را میخورند، هرچند بعید میدانم کسانی که اوپنهایمر یا یکراه و دو قضیه( ساخته فیلمساز مولف، کیارستمیِ فقید) را میبینند، فیل شاه دوست دارند یا نهایتا یک قیصر درون دارند، این فیلم جذاب، خوشساخت و متاسفانه مبتنی بر فرهنگ غارتگر غربِ بیتمدن وحشی را دیده باشند(هرچند خیلی از ما دیدهایم) اما اگر متهم نشوم به نیت خوانی و فردا یکی نگوید نمیگذارم روزنامهنگار بمانی، من گمانی مطایبه آمیز دارم، آنها توی دلشان ابر چوبدست میخواهند تا دامبلدور وار وردی بخوانند و کشور را به مهمانی توسعه دعوت کنند.
بر اساس آنچه حقیر از نظرات، برنامههای اعلامی و پاسخهایی که در صداوسیما یا تیزرهای تبلیغاتی و سخنرانیهای نامزدهای انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری دریافتهام، همه عزیزان تصویر دقیق و واضحی از زمینبازی ترسیم کردهاند، میدانند به چه عرصهای پای گذاشتهاند و برای لزوم تحقق رشد اقتصادی، رها شدن بند ناف اقتصاد از نفت، مشارکت نخبگان و ده ها شاخصه دیگر توسعه فکرها در سردارند، آنها در کلام حداقل منکر دستاوردهای عقلانی انسان مدرن نمیشوند و دگماتیسم حاکم بر برخی نظامهای سیاسی قرون گذشته را برنمیتابند.
اهمیت فضای مجازی در توسعه کسبوکار، ضرورت شکلگیری زیستبوم کارآفرینی، درونزایی و بروننگری، افزایش کارآمدی و مانند و اینها برایشان روشنتر از آفتاب سوزان تموز است، اخبار دست اولِ نا ترازی انرژی، ضعفهای آموزشی و ناکارآمدی کلی یا نقطهای سیستم اداری و آموزشی در اختیارشان هست، وقتی هم تجربه باز میشوند، خوب و جذاب سخن میرانند، انگار دیگر صحبتی از تقدم تعهد بر تخصص یا بالعکس نمیشود و کارشناسی جای دوگانههای پیشین نشسته!
با همه اینها نمیتوانم کتاب چرا کشورها شکست میخورند و راه باریک آزادی را از خاطر ببرم، همان کتابی که یک نامزد محترم جزو رفرنسهایش میآورد، در همین کتابها میبینیم، اگر لویاتان در نقش دولت قوی با حکم نافذ تشکیل نشود، اصولا درگیری و تنازع جلوی هرگونه پیشرفتی را میگیرد و اگر مهاری از سوی جامعه فراگیر بر گُرده لویاتان زده شود، میشود به جاده باریک آزادی پا گذاشت! در این کتاب بهطورکلی توسعه و روند تخریب نهادهای بهرهکش برای پدید آمدن نهادهای فراگیر میتواند دو تجربه را مدنظر قرار دهد، یکی انقلاب فرانسه و دیگر پروسه انقلاب انگلستان. اگر نخواهم وارد جزئیات بشوم، بهطور خلاصه تجربه انقلاب فرانسه چندان نتوانسته برای ما راه گشا باشد، اگرچه در پی دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، برخی آرمانها همچون استقلال و رفع استبداد سیاسی، نفی حکومت مطلقه فردی و مانند آن محقق شد اما برآیند گفتههای نخبگان کشور هنوز بخش عمده اقتصاد در اختیار دولت است، انحصار از فعالیتهای تجاری، بازرگانی و مانند آن زدوده نشده و کشور نتوانسته روند تخریب خلاق را برای از بین بردن بنیانهای ضد توسعه تاریخی در پیش بگیرد، حق مالکیت معنوی( کپیرایت) به رسمیت شناختهنشده و تضمین لازم و کافی برای سرمایهگذاری در دسترس نیست، هنوز قانون آنطور که لازم است فصل الخطاب قرار نمیگیرد، بهعبارتدیگر هنوز سازگاری چندانی میان منافع امنیت مالکیت با منافع تصمیمساز در سطح کلان شکل نگرفته و نظام افکار عمومی بهطور ساختاری خواستار کاهش دخالت تصمیمساز در امور جامعه نیست، درواقع ایده دولت حداقلی و جامعه حداکثری به دلیل گذر نکردن جامعه از دولت و جامعه حداکثری، چندان خریداری ندارد.
امروز وقتی نامزدهای محترم صحبت از کاهش تصدی گیری دولت میکنند، ترجمه دولت حداقلی اما قوی در همان حداقلهای موردنیاز مانند تنظیم گری روابط قانونی، رفع انحصار و جلوگیری از برآمدن نهادهای انحصاری اقتصادی است که معمولا اقتصادهای دولتی یا غیر فراگیر دچارش هستند.
در امور دیگری همچون درآمد و ثروت، وقتی اساسا نوعی تن زدن از باز توزیع قدرت سیاسی در میان بخشی از جامعه نخبگان وجود دارد، نامزدهای صندلی پاستور نمیتوانند پاسخ دقیقی بدهند، آنها طرحهایی ارایه میکنند که هرکدام شاید در حالت مجرد، کارآ، عادلانه و خیرخواهانه به نظر برسد اما در کنار شکل نگرفتن چرخه فضیلت و گردن ننهادن همه بازیگران به بنیاد قاعده بازی، نمیشود به اجرایشان امیدوار بود.
در این میان یکی از نامزدها، مدعی شکل دادن دولتی قوی برای حذف همه تنازعها و کشمشهای سیاسیِ پیش روی توسعه است ولی به دلیل آنکه او و دیگرانی مانند او نتوانستهاند چشماندازی از فراگیری ارایه کنند، باکمی تساهل میشود ایدهای خیرخواهانه اما دور از دسترس! دیگران همدست کمی از ایشان ندارند، به نظر نگارنده به همه نیات خیر،ایدههای ناب و تلاشهای صورت گرفته از آغاز روند تجدد تا امروز، برخی عوامل ساختاری و عدم تفاهم اکثریت بر راهحلهای عملی برای رسیدن به تعریف واحدی از توسعه، قدم برداشتن درراه باریک آزادی به این راحتیها مسیر نیست.
شاید بتوان گفت برخلاف آرا و نظرات ناهمگن، گاه احساسی و گاهی عقلانی اما سردرگم یا سوگیریهای بیسروته خارج نشینان پیرامون شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، راه توسعه جاده سنگفرشی نیست که یک برنامه، چند ایده و شکل دادن یکی دو میزگرد و گفتوگو ما را بهسوی آن رهنمون کند، جاده توسعه را نمیتوان با وردی از جنس اوراد دامبلدور و از طریق چوب دستی جادویی برگشود، حتی اگر ابر چوبدست باشد، لازمه رسیدن به مسیر اصلی، گذر از کورهراهها، سنگلاخها و جاذبههای بیشمار رانت و انحصار است، با یکبار ، دو بار و چند بار رای دادن و رای ندادن، ایجاد دوگانه خدمت و خیانت، ترس از هموار کردن رنج سفر توسعه و القای هراس در دل گروههای مختلف نخبگان تصمیمساز با ترسیم چشماندازی از طرد آنها، نمیتوان دولتی با نهادهای فراگیر سیاسی و اقتصادی تشکیل داد و بازهم نمیشود جامعهای مسوول در شکستها و پیروزیهایش بنا نهاد، به قول رنانی عزیز، امروز بهجای دل، سخن عقل را شنید و جایی روی زمین، پرستاری برای ایران یافت.