چهار سال پیش در اواخر سال ۲۰۱۹، اتفاقی افتاد که جهان را شوکه کرد. شیوع کرونا زندگی تمام مردم در گوشه و کنار جهان را به نوعی تحتتاثیر قرار داد. کسب و کارها و مراکز آموزشی و تفریحی تعطیل شدند. متروها و هتلها و سینماها و تفریحگاهها خالی از جمعیت شدند و در عوض در بیمارستانها جای سوزن انداختن نبود. تا یک ماه قبل از آن، کسی چنین اتفاقی با چنین ابعادی را هرگز پیشبینی نمیکرد. اتفاقی که باعث تعطیلی همیشگی بسیاری از کسبوکارها شد و رهبران سازمانها را محک بزرگی زد. پس از گذشتن آن دوران سخت، به همه ما ثابت شد که جهان امروز، جهان تحولات سرسامآور است. از جنگها و بلایای طبیعی گرفته تا پیشرفت تکنولوژی، همه و همه باعث شدهاند جهان بیش از هر زمان دیگری، غیرقابل پیشبینی باشد. به همین علت، لازم است که رهبران کسبوکار، مهارتهای جدیدی کسب کنند که یکی از مهمترین آنها، پرسیدن سوالات هوشمندانه است.
افراد در مسیر شغلی خود به هدفگذاری و تصمیمگیریهای مختلفی مبادرت میکنند و برای تحقق آنها زحمت میکشند. عوامل بیرونی و درونی آنها را به تلاش وادار میکند و در برهههایی از مسیر خود متوجه اجباری و حتی ناآگاهانه بودن تلاشهای خود نیستند. مساله آنجاست که این تلاشها و پیشرفت در مسیر شغلی، تضمینی برای رسیدن به شادی نیست. بسیاری از افرادِ به ظاهر موفق، نه چندان شاد هستند و نه حس رضایت درونی دارند. آنها ممکن است با ندایی درونی درگیر باشند که آنها را بابت تصمیمگیریها و پیمودن مسیر نادرست سرزنش کند.
چرا هوش مصنوعی که قادر است در هر بازی شطرنجی برنده شود، نمیتواند یک دوست یا همسر خوب برای هر فردی پیدا کند؟ الگوریتمهای بازی شطرنج مانند «دیپ بلو» (Deep Blue) بهگونهای طراحی شدهاند که میتوانند از طریق بررسی میلیاردها حرکت احتمالی، حرکت طرف مقابل را پیشبینی کنند، اما نمیتوانند همین کار را در مورد دوستی انجام دهند. این الگوریتمها قادر نیستند از میان میلیونها گزینه موجود برای دوست شدن یا زندگی مشترک با یک نفر بهترین گزینه را برگزینند. اما چرا چنین است؟