گاهی سرپرستی خوش‌‌‌قلب و کم‌‌‌اطلاع، تیم را به سطوح پایین عملکردی تنزل می‌دهد؛ مانند مایکل اسکات در سریال آفیس. مدیرانی پیدا می‌‌‌شوند که برای تیم‌‌‌سازی، هویت فردی کارکنان را نابود می‌کنند.

در برخی موارد نیز، تیم‌‌‌سازی به جای آنکه باعث پویاتر شدن روحیه و فضای کاری شود، خود ابزاری برای سلطه می‌شود. آنها در بدترین موارد از چنین جملاتی برای ایجاد عذاب وجدان در افراد استفاده خواهند کرد: «یک بازیکن تیمی باش» یا «یک کار برای تیم انجام بده.»

تیم‌‌‌سازی و متحد کردن گروهی از کارکنان به معنای ساختن شرایطی است که همکاری‌‌‌ها به صورت طبیعی افزایش یابند. البته همزمان به معنای گفته‌‌‌ها و اقدامات کلیشه‌‌‌ای است که بسیاری از مدیران و رهبران سازمانی مرتکب آن می‌‌‌شوند.

ریشه همکاری بسیار عمیق است. نیاکان ما، زمانی نه چندان دور برای زنده ماندن مجبور به اتحاد و همکاری بودند. این روحیه هنوز در خون ماست. چارلز داروین می‌‌‌نویسد: «زمانی که دو قبیله از مردمان نخستین، در کشور یا منطقه‌‌‌ای به رقابت برمی‌‌‌خاستند، قبیله‌‌‌ای که دارای افراد شجاع‌‌‌تر، همدل و وفادار بود، همان‌‌‌هایی که یکدیگر را از خطرات آگاه می‌‌‌کردند و به یاری یکدیگر می‌‌‌شتافتند، به احتمال زیادی بر قبیله دیگر غلبه می‌‌‌کرد. مزیتی که سربازان منظم نسبت به قبایل نامنظم یافتند، ناشی از حس اعتمادی بود که به هم‌‌‌رزم‌‌‌های خود داشتند. افراد خودخواه و ستیزه‌‌‌جو با یکدیگر متحد نمی‌‌‌شوند و بدون انسجام بر هیچ چیز نمی‌توان اثر گذاشت. قبیله‌‌‌ای که غنی از ویژگی‌‌‌های بالا باشد، بر سایر قبایل چیره خواهد شد.»

در تاریخی ده‌‌‌ها‌هزار ساله، متحدترین قبایل زنده ماندند و قبایل از هم گسیخته نابود شدند.

نتیجه، شکل‌‌‌گیری انسانی شد که به طور ذاتی به دنبال فرصتی برای همکاری است؛ انسانی که هم به دیگران اعتماد می‌کند و هم قابل اعتماد بودن خود را ثابت می‌کند. فشار خون او بر اساس اینکه چه کسی در کنارش است، نوسان می‌کند. گفتار او برای انطباق با دیگران تغییر می‌کند. میزان خوراکش بستگی دارد که اطرافیانش چقدر غذا بخورند. در جمع، ۳۰ برابر تنهایی می‌‌‌خندد. به این دلیل از موسیقی لذت می‌‌‌برد که دیگران را به یادش می‌‌‌اندازد. او کسی است که امنیت حضور در یک قبیله را می‌‌‌خواهد. او می‌‌‌خواهد که قبیله موفق شود و سهمش را هم برای این موفقیت ادا می‌کند. فقط یک مشکل وجود دارد: شرکت او، قبیله نیست.

برخی مدیران ارشد می‌‌‌گویند که کارکنان آنها مانند یک قبیله هستند. آنها ادعا می‌کنند که شرکت‌‌‌شان مانند یک خانواده است. شرکت کرایه خودروی اویس باجت گروپ در سال ۲۰۱۴ توییت زد: «شاید شما به آنها کارکنان بگویید ولی ما آنها را خانواده می‌‌‌نامیم. از متصدیان خدمات خودرو در شهر میناپولیس دعوت به کار می‌‌‌کنیم.» دست از تظاهر بردارید. قبایل تعدیل نیرو نمی‌‌‌کنند. زمانی که خانواده‌‌‌ها از طریق ازدواج با یکدیگر وصلت می‌کنند، سران خانواده به دنبال افراد زائد نمی‌‌‌گردند تا از این طریق بتوانند به «صرفه‌‌‌های ناشی از مقیاس» دست یابند. قبایل، افراد خود را از طریق پارتیشن‌‌‌بندی، تفکیک نمی‌‌‌کنند. قبایل در بحث تنوع کارکنان، تاریخچه‌‌‌ای ننگین ندارند.

قبایل ثمره کشاورزی و شکار خود را بسیار برابرانه‌‌‌تر از ۱۰ میلیون برای رئیس و حداقل حقوق برای جنگاوران تقسیم می‌کنند. قبایل افراد جدید را مجبور به امضای کاغذهایی نمی‌‌‌کنند که با ذکر واژه «به میل خود»، بار حقوقی را از دوش خود بردارند. رؤسای قبایل مجبور نیستند به این نکته اشاره کنند که گروه آنها یک قبیله است. آنها خودشان را با شرکت‌ها مقایسه نمی‌‌‌کنند.

آن دسته از مدیران عامل که از واژه‌‌‌های قبیله و خانواده استفاده می‌کنند، فقط می‌‌‌خواهند بر ذهن کارکنان مسلط شوند. همان سیم‌‌‌کشی‌‌‌های مغزی که افراد را مشتاق پیوستن به قبایل می‌کند، آنها را در مقابل سخنرانی‌‌‌های انگیزشی، استعارات ورزشی و عذاب وجدان، آسیب‌‌‌پذیر می‌‌‌سازد. خیلی راحت می‌توان به او عذاب وجدان داد که خود را قربانی منافع جمعی نمی‌‌‌کند و عضوی «خودخواه و ستیزه‌‌‌جو» از «قبیله» است.

آن دسته از مدیران و رهبران سازمانی که از استعارات قبیله‌‌‌ای استفاده می‌کنند، همان نگاه ابزاری سنتی را به کارکنان دارند. آنها فقط می‌‌‌خواهند این پیچ‌‌‌ومهره‌‌‌های سازمان را فریب دهند. وقتی چنین جملاتی شنیدید، جیب خود را بررسی کنید. زمانی که بر وفاداری کارکنان تاکید می‌شود، هیچ تضمینی بر دوطرفه بودن آن داده نمی‌شود؛ به‌‌‌ویژه در روزگار کنونی.

 این کسب و کار است و انتظار دیگری از آن نیست. زمانی یکی از دبیران پیشین حوزه کسب و کار یکی از بزرگ‌ترین روزنامه‌‌‌های آمریکا، در فیس بوک به همکاران پیشین خود که تعدیل شده بودند، چنین گفت: «هیچ‌‌‌وقت یک سازمان را دوست نداشته باشید. این عشق، یک‌‌‌طرفه است.»

اعضای «شجاع، همدل و وفادار» یک قبیله در شرایط داروینی، اغلب به این دلیل حاضر به قربانی کردن خود برای قبیله بودند که می‌توانستند انتظار مشابهی از قبیله داشته باشند: «یکی برای همه، همه برای یکی.» حتی اگر آنها در مسیر منافع قبیله جان خود را از دست می‌‌‌دادند، ژن خانواده، فرزندان و نوادگانشان بقا می‌‌‌یافت. یک شرکت نمی‌تواند قبیله باشد ولی می‌تواند تیم باشد.

عضویت در تیم، دائمی نیست. افراد به صورت داوطلبانه به تیم می‌‌‌پیوندند تا در کنار یکدیگر به دستاوردهایی برسند که امکان تحقق فردی آنها نبود. آنها هر زمان می‌توانند تیم را ترک کنند و اعضای جدیدی به آن ملحق شوند. افراد داوطلب را نمی‌توان عذاب وجدان داد یا مجبور به انجام کاری کرد. فقط می‌توان موانع ارتباطات و همکاری بین آنها را برطرف کرد. فقط می‌توان بین اهداف فردی آنها و اهداف جمعی یک همراستایی ایجاد کرد تا حرکت‌‌‌ها در یک مسیر باشند.