نوآوری در فرم و محتوا؛ در ابعاد وارداتی ایرانی
این چارچوب با قوت بیشتری در مورد کسبوکارهای خدماتی صادق است. اگر وارد کردن تجهیزات و دانش فنی در حوزه تولید صنعتی حداقل از نظر فیزیکی امکانپذیر است، واردات مدل کسبوکار تقریبا غیرقابلتعریف است و جوامع مقصد، نیازها و شرایط خود را روی هر مدل کسبوکار بهویژه خدماتی تحمیل میکنند. در این شرایط و با توجه به تاکید ویژه و روزافزون فعالان زیستبوم نوآوری، هر شرکت و سازمانی سعی خواهد کرد نوآور باشد. نمودها و شعارهایی با مضامین انطباق، ترکیب، آزادی بیان ایدهها، ساختار سازمانی مشوق و... از این دست فعالیتهاست. اگر موشکافانه به بررسی نپردازیم و دقت خود را معطوف به شواهد نوآوری در فُرم و ظاهر کنیم، چه بسا از تعداد بالای شرکتهای نوآور در جهان و بهخصوص در ایران (با توجه به شرایط کلی اقتصادی اجتماعی و سابقه حضور ضعیف بنگاههای نوآور در اقتصاد)، به وجد آمده و چرایی عدم موفقیت را فقط در عوامل محیطی ببینیم.
زمانی که با دقت بیشتری بررسی میکنیم، مشخص میشود که این نوآوریهای شیرین ظاهری، یک فرم از نوآوری است و اکثرا در رنگ دیوارهای محیط کار، میز فوتبالدستی و پینگپنگ و نهایتا در یک صفحه دارت خلاصه میشود. گویی همین که محیط کار صمیمانه و پر از رنگ و بازی باشد، پس لزوما نوآوری ایجاد شده و جرقههای خلاقیت در راستای کشف بازارها و ایجاد محصولات جدید شرکت سامان یافته است. باز با بررسی بیشتر، درمییابیم که این نوآوریهای ظاهری و به تعبیری انقلاب در فرم و شکل شرکتها در سالیان اخیر، سودآوری مشخصی را برای شرکت به ارمغان نیاورده است و در کمال ناباوری! پینگپنگ و صفحه دارت، نتوانسته شرکت را از حیث نوآوری بارور سازد. متاسفانه این دیدگاه نوآوری ظاهری، همان دیدگاه سابق وارد کردن تمام و کمال دانش فنی، تجهیزات و ... برای انجام تولیدات کاملا مشابه در حوزه صنعت است. دیدگاهی که نوآوری و ماموریت آن را در حد چند بازی و رنگ محیط تقلیل داده و فرصت عملی نوآور بودن را از تعداد نهچندان پرشمار سازمانها و شرکتهای حداقل در اندیشه نوآوری، سلب کرده است و حتی تصوری غلط از خود دانش نوآوری و مدیریت آن نیز ایجاد کرده است.
محتوای نوآوری حتما مهمتر یا میتوان گفت مقدم بر فرم آن است. کار بسیار سادهای است اگر طراحی نوآورانه محیط کسبوکار شرکتی را در اینترنت جستوجو کنیم خواهیم دید پیچیدگی زیادی در طراحی مشابه و اجرای آن نیز وجود ندارد. اما محتوا و مغزی که در واقع عملکرد نوآوری و چگونگی تبدیل شدن آن به محور فعالیتها و فرهنگ سازمان را نشان میدهد به سادگی نه قابل جستوجوکردن است و نه قابل کپیبرداری و اقتباس. ظاهر زیبا، روی خوش نوآوری است و محتوا روی بیرحم، جدی و با حساب و کتاب آن.
برای مثال، روحیه تفکر انتقادی، انتقادپذیری و ایجاد آن در شرکت، واضح است که به سادگی خرید چند سطل رنگ انجام نمیشود. تفکر انتقادی و فرهنگ متناظر با آن در سازمان، تا آنجا شیرین است که میتوانیم بهراحتی انتقاد کنیم و افراد مختلفی را با هر عنوان و رتبه در مجموعه به چالش بکشیم؛ وقتی که با استناد بر همین اصل، کسی از خود ما انتقاد کند، باید بپذیریم آن فرهنگ انتقادپذیری تا حدود زیادی حلاوت خود را برای ما از دست میدهد. اینکه تصمیمگیری روی کدام پروژه توسعهای شرکت اتفاق بیفتد، سرمایه مالی، انسانی و معنوی شرکت روی کدام ایده و محصول متمرکز شود یا چه راهحلی (متعلق به چه فردی؟) حفظ شود و چه راهحلی باید جایگزین شود، همگی ظاهر و سیمای تا حدودی سخت و حتی شاید نامطلوب نوآوری است که باعث ایجاد تعارض در سازمان میشود و اگر ما در سازمان خود با ذینفعان بیشتری در ارتباط باشیم، حتی پیچیدهتر هم میشود.
اگر پروژهای انتخاب شد، چگونه افراد پیشنهاددهنده، ارزیاب و مجریان تشویق شوند؟ چگونه ارتقا یابند؟ تجارب مشابه در صنعت تا چه حد قابلیت بومیسازی دارد؟ مشتریان فراتر از محصول چه خدماتی را انتظار دارند؟ چه چیزی را میخواهند که خودشان هم نمیدانند؟ اگر پروژه و ایده انتخابشده شرکت شکست خورد، با چه راهکارهای موثری میتوان از تکرار آن جلوگیری کرد و به صورت همزمان خلاقیت مجموعه را نیز حفظ کرد؟ چگونه از این سرمایهگذاری یاد گرفت؟ افراد درگیر را تا چه اندازه باید مسوول دانست؟ پاسخ این سوالات و شاید صدها سوال دیگر از این دست، نیازمند طراحی فرآیندی برای نمود یافتن است. فرم و ظاهر هم میتواند موثر باشد اما این تاثیرگذاری با دیدن چند عکس از شرکتهای نوآور، خرید مبلمانی مشابه و بدون هسته و محتوایی خوب، نهتنها چند سال آینده را از آن شرکت ما نمیکند، بلکه بقای مجموعه ما را برای چند ماه آینده نیز تسهیل نخواهد کرد. ایجاد نوآوری به همان میزان که لازم است؛ زمانبر، علمی، با حساب و کتاب و پیچیده است و حتما محتوایی قابلاتکا برای فرم جذابش نیاز دارد.
ارسال نظر